عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید

تصویری: عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید

تصویری: عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید
تصویری: 28 панфиловцев. Самая полная версия. Panfilov's 28 Men (English subtitles) 2024, ممکن است
عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید
عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید
Anonim

1. بهانه بیاورید.

یه عادت خیلی بد با توجیه خود در پاسخ به نقض مرزهای خود ، به آنها اجازه می دهیم بیشتر از این عبور کنند. برای بسیاری ، بهانه حفاظت تقریباً در سطح DNA دوخته شده است. به ویژه در میان کسانی که از خانواده وابسته به هم بیرون آمده اند. حتی اگر واضح باشد که مهاجم اشتباه می کند ، این ادعا اثبات نشده است ، که شخصی به سادگی بی ادب است یا ارزش خود را کاهش می دهد ، اما با این وجود ، این عادت وحشتناک توجیه ناگهان روشن می شود و ما را گمراه می کند. در اینجا یک مثال معمول است. شوهر از سر کار به خانه می آید ، عصبانی ، آزرده خاطر ، تمام روز در نگرانی های کاری ، و اگر کار او نیز با مردم در ارتباط است ، و اگر نگرانی های پولی همچنان مانند شمشیر داموکلس بر سر او آویزان است … به طور کلی ، او می آید خانه ، به لانه امن او ، آرامش می یابد ، و اول از همه - چه؟ - این درست است ، شروع به فریاد زدن و شکستن برای عزیزان می کند. کسانی که برایش عزیزترند. این به برخی مزخرفات می رسد و اجازه دهید منفی را ادغام کنیم ، گویی زمین به محور آسمانی پرواز کرده است. اگر همسر در این لحظه شروع به واکنش با همان روحیه می کند ، در پاسخ بهانه ای از او می گوید و دقیقاً در مورد چیز کوچکی که به آن وابسته است بحث می کند ، بنویسید که رفته است. عصر خراب می شود ، زیرا او با فریاد خود مرزها را شکست و او با بهانه تراشی به آنها اجازه می دهد تا بیشتر از این عبور کنند و آنها به آرامی با سرعت کامل به یک بن بست پرواز می کنند.

هنگامی که متهم می شوید ، چه به حق و چه غیرقانونی ، باید فوراً با اولین اراده خود در خود سرکوب کنید تا بهانه هایی مانند "بله ، اما من …" ، "بله ، به هر حال …" و غیره را متوقف کنید.. در یک وضعیت روزمره ، وقتی آشکار است که یکی از نزدیکان شما فقط باید فریاد بزند ، شما فقط باید به او اجازه دهید این کار را انجام دهد ، در برابر فریاد مقاومت کند ، بازدم کند و به نوعی خنثی واکنش نشان دهد ، آنها می گویند خوب ، اما شما غذا خواهید خورد. یا اگر روحیه و قدرت روحی خوبی دارید ، با مهربانی بپرسید: "آیا اتفاقی افتاده عزیزم؟" و با نام ، اما در نسخه کوچک از نوع Mishenka ، Vanyusha و غیره تماس بگیرید. به طنز بروید ، آنها می گویند ، این دشمنان شما را کاملاً متوقف کرده اند ، شما عزیز من هستید. به طور کلی ، همدردی کنید و اصلاً نترسید که با اصطلاحات کوچک کننده زیاده روی کنید. بنابراین شما به قسمت کودکانه او روی می آورید ، که به طور کلی در این لحظه فریاد می زند. البته به شرطی که قدرت انجام این کار را داشته باشید. اگر قدرت لازم را ندارید ، مجبورید در خانه خود یک عملیات نظامی کوچک را تحمل کنید ، و همچنین اصلی ترین کار را بچرخانید ، سپس در اسرع وقت آن را جبران کرده و از یکدیگر بخشش بخواهید. اما به هیچ عنوان بهانه نیاورید.

2. تلاش برای ایده آل.

این تحمیل چنین استانداردهای ماکسیمالیستی زندگی در جامعه ما است ، آنها می گویند ، ما به یکباره به همه چیز احتیاج داریم ، آنها می گویند ، ملکه را آنطور دوست داشته باشید ، آنها می گویند ، برای آنچه به دست آورده اید ، و همه چیز همیشه باید کاملاً تمیز باشد… و غیره و غیره به سرعت افراد را به سمت روان رنج می برد … بسیاری از آنها در حالت عصبی و نارضایتی مزمن زندگی می کنند. خوب تغذیه شده ، پوشیده ، لباس پوشیده ، آنها در ماشین رانندگی می کنند ، تلفن دراز کشیده است ، خورشید می درخشد ، و در روح من حسرت و درد ناشی از آنچه در اینستاگرام نیست ، وجود دارد. یک آپارتمان وجود دارد ، اما هیچ پولی برای تعمیرات مورد نظر شما وجود ندارد. کودکان وجود دارد ، اما دانش آموزان ممتاز نیستند. و غیره. همیشه دلایلی برای نارضایتی و ناله وجود دارد. به هر حال ، زندگی از ابتدا ایده آل نیست. وبلاگ نویسان "ستاره" و مجریان تلویزیون ، سیاستمداران و بازیگران ، که از خوشحالی می درخشند و دیگر قهرمانان زمان ما درون زندگی خود را نشان نمی دهند. آنها فقط بهترین ها را نشان می دهند. و هرکس یک طرف اشتباه دارد. هرکسی چیزی را تحمل می کند ، در این زندگی کمی وزن دارد. هیچ ایده آل وجود ندارد. فقط شخصی که فقط در تخیلات ما وجود دارد ، همیشه شاد و آرام و متعادل است (همه چیز در جای خود اتو می شود). ما می توانیم توسط این همراه ایده آل خیالی هدایت شویم ، اما دستیابی به ایده آل غیرممکن است. چه در خانواده ، چه در کار - همپوشانی ، فریاد ، ناسازگاری ، خرابی ، زباله ، اندوه و شکست وجود دارد. و اشکالی ندارد. شرم آور نیست! برعکس ، وقتی هیچ کدام از اینها وجود ندارد ، بسیار بد است.وقتی همه چیز خیلی صاف و شیرین است ، وقتی همه چیز بدون هیچ مشکلی است ، و وقتی با جوراب های سفید کاملاً تمیز در خانه به نوک انگشتان پا می رسند و با نجوا صحبت می کنند. آسیب شناسی همیشه در پشت تصاویر شیرین پنهان است. و در یک خانواده معمولی و در یک تیم معمولی ، زندگی با همه درام ها و کمدی ها ، پوچی ها ، شادی ها و سختی هایش در جریان است.

3. تعقیب.

هجوم بردن. غرور ، آرزوی سوار شدن به آخرین واگن قطار حامل خوشبختی و پول به ایستگاه به هر طریق. مسابقه و تحریک یکدیگر تقریباً مترادف زندگی امروز است. حتی اگر جایی برای اجرا وجود نداشته باشد ، مردم هنوز وقت ندارند. زمان به ارزش اصلی تبدیل شده است. زمانی برای دراز کشیدن وجود ندارد ، زمانی برای خوابیدن و غذا خوردن ، فکر کردن ، برقراری ارتباط با عزیزان ، صرفاً با خود بودن وجود ندارد. دویدن ، دویدن ، زمان نداشتن. آنها در مدیریت زمان تسلط دارند ، روز تقریباً کثیف شده است ، شخص وقت دارد همه چیز را در آنها بگذارد ، اما او حتی یک ثانیه وقت ندارد که زندگی کند. پارادوکس هرچه سریعتر بدوید ، زندگی سریعتر جلوی چشمان شما چشمک می زند و حتی وقت ندارید آنچه را در آن بود تشخیص دهید. به نظر می رسد خیلی چیزها ، من یک جرعه از یک غذای خوشمزه خوردم ، یک لقمه سریع در آنجا خوردم ، قسمت بالای آن را در اینجا لیس زدم ، اما در حقیقت این خوب نبود و در این زندگی غذا نخوردم. همه چیز تپنده ، تپنده بود … متوقف کردن دویدن ، تلاش برای گرفتن چیزی ، رسیدن به کسی آسان نیست. کاهش سرعت کار ساده ای نیست. به هر حال ، این تعقیب به دنبال مرگ است ، فرار از آزادی و زندگی ، راهی برای زندگی نکردن. به عنوان یک قاعده ، اساس نژاد شرم سمی است ، که از آن فرد سعی می کند از آن فرار کند. اما هرچه موفقیت او بیشتر باشد ، شتاب بیشتری کسب کند ، این رقم شرم پشت سر او بزرگتر می شود. هیولا تنها در صورتی ناپدید می شود که به عقب برگردید و به صورت او نگاه کنید ، مانند افسانه ها.

گاهی اوقات زندگی به سمت ما می چرخد و در برخی شرایط ما را با سرعت کامل کند می کند. و ما هنوز هم غر می زنیم ، برنامه های زیادی داشتیم ، ما مانند سنجاب هایی هستیم که در حال چرخاندن هستند. و سپس یکبار ، و دست خود را شکست ، پای خود را پیچاند ، شغل خود را از دست داد ، معشوقش سمت چپ را گرفت … معمولاً ، اما این بیماری است که متوقف می شود ، سناریوی زندگی او را مجبور می کند در نیمه دوم تجدید نظر کند و حداقل با سلیقه زندگی کند. و نه مثل این ، وارونه ، در اروپا می پرید … هر یک از ما حق داریم با ریتم خود زندگی کنیم ، بنابراین هر کدام را که انتخاب می کنید ، کاملاً در حق خود هستید.

همکاری با روانشناس کمک زیادی می کند تا سرعت را کاهش داده و زندگی را با سرعت هماهنگ خود شروع کنید. در هر جهتی که کار می کند ، او در هر صورت به شرمندگی ، ناتوانی و ترس خیره کننده ای که شما را برانگیخته گوش می دهد و به شما اجازه نمی دهد از ثمرات کار خود لذت ببرید ، که تمام گذشته شما را بی ارزش می کند.

توصیه شده: