بازدید از یک افسانه

تصویری: بازدید از یک افسانه

تصویری: بازدید از یک افسانه
تصویری: نابود کننده افسانه ها توسط یک افسانه 2024, ممکن است
بازدید از یک افسانه
بازدید از یک افسانه
Anonim

جمعه خواندن شنبه.

بازدید از یک افسانه.

اگر این را می خوانید ، پس دوران کودکی شما به پایان رسیده است. خوب ، چگونه گذشت ، شما آن را مانند گذشته درک نمی کنید.

مکانی که در آن خوشحال بودم برای همیشه ناپدید شد ، مانند واحه ای در بیابان سرابها حل شد ، در تصور من پراکنده شد و بازتاب ضعیفی از عظمت قبلی خود برجای گذاشت. با وجود همه سختی ها ، من آنجا خوشحال بودم و عجیب است ، من در عین حال خوشحال و ناراضی بودم ، و احتمالاً هنوز در این تعامل پویا هستم. اما این شادی از کودکی کم کم جای خود را به بیابانی می دهد که واحه من را با شن و ماسه بی تفاوتی پوشانده است. به جای این واحه ، واحه دیگری از شادی بزرگسالان ظاهر می شود ، اما این یکسان نیست ، این واحه دیگری است که قدیمی را تکرار نمی کند. با به یاد آوردن این احساس طولانی متعلق به جهان ، که مملو از اضطراب بود ، اکنون یک بی حسی سوزاننده از تبدیل قسمت زنده خود به یک مجسمه سنگی احساس می کنم ، که اغلب در دوران کودکی در نزدیکی خانه خود می دیدم. زندگی بی جان می شود و زنده از بی جان ظاهر می شود ، و در تمام این مدت من این سوزش گرم را در روحم احساس می کنم ، جزایر کلسیم شده اضطراب ریه های من را تسخیر کرده اند و به من اجازه نمی دهند نفس عمیقی بکشم و همیشه کمی هوا از من باقی می ماند. آخرین نفس این گنجینه من است ، من نمی خواهم آن را بیرون دهم ، از ترس از دست دادن این سنگ در روحم در ماسه های صحرای کالسینه.

و اکنون ، با نگاهی به کودکان خردسال ، دنیای قدیمی با معانی اصلی آنها ، با بازنمایی مستقیم همه چیز پنهان شده در من ، من دوباره در دنیای اولین واحه خود غرق می شوم ، در این غروب گرم تابستانی ، نزدیک این نماد سنگی ایستاده ام ، من دوباره این خوشبختی را تجربه می کنم ، فقط بودن. به دنبال همه چیزهایی باشید که هنوز پیدا نکرده اید ، اما هنوز نمی دانید که بدنبال چیزی هستید ، فقط در فضا کاوش کنید و نمادها ، ابزارهای شکنجه در آینده را در دست بگیرید ، این چیزهای کوچک که بعداً معانی بزرگی شدند. در کنار کودک من خودم یک کودک هستم ، در کنار او من با آن برداشتهای اولیه از کامل بودن جهان زندگی می کنم ، فقط می خواهم این را بار دیگر جذب کنم به امید از بین بردن صحرایی که بعداً مرا بلعید. چقدر این جلسه را با زندگی قبلی ام تجربه می کنم ، از آن بسیار خوشحالم ، می خواهم دوباره این گرما را احساس کنم.

این دیدار لمس کننده مرا به خود نزدیک می کند. برای من آسان است که در زمان حال گذشته باشم ، بسیار جالب است وقتی بتوانید در زمان حرکت کنید و دوباره آن را احساس کنید. بله ، من فکر می کنم که اکنون این احساس را از دست داده ام ، همچنین قسمتی از خودم را از دست داده ام ، خودم را همانطور که بودم فراموش کرده ام و خودم را همانطور که شده ام می شناسم ، این هنوز من هستم ، اما دیگر من نیستم. من در زندگی دیگر ، در زمان دیگری متفاوت هستم و این حتی بدتر از آن زمان است. من الان دلم برای آن دوران کودکی تنگ شده است ، با حرص آن را در قسمت های کوچک می بلعم ، جویدن نمی کنم ، قسمت های جامد وجود ندارد ، فقط شیر مادر است. می توانید آنها را با نگاه به کودکان بخورید.

بنابراین من می خواهم همان باشم که در آن زمان بودم و هر آنچه را که اکنون دارم به خودم می دهم. و این شاید ممکن باشد یا نه؟ من اکنون به خودم شک دارم و خودم را در کودکی بیشتر و بیشتر می پذیرم ، به طرز عجیبی جالب و بی نهایت عاشق زندگی هستم. من بیشتر و بیشتر خودم را دوست دارم و این مرا جذب می کند ، مرا به آن شب تابستانی می برد و آن را با معانی جدیدی از بودن ، یا فقط عشق پر می کند.

من شما را دوست دارم ، می شنوید ، من شما را دوست دارم ، و مطمئناً آن را در آن زمان احساس کردید ، این تنها چیزی بود که به دست آوردید ، و من اکنون این را بیهوده نمی گویم ، زیرا این تنها چیزی است که من در حال حاضر دارم.

توصیه شده: