از "روانشناسی سرگرم کننده" K. Platonov

فهرست مطالب:

تصویری: از "روانشناسی سرگرم کننده" K. Platonov

تصویری: از
تصویری: ۸ چیزی که شخصیت شما رو از لحاظ روانشناسی لو میده ! 2024, اکتبر
از "روانشناسی سرگرم کننده" K. Platonov
از "روانشناسی سرگرم کننده" K. Platonov
Anonim

"نقطه تماشا"

در طول جنگ ، در بیمارستان خط مقدم ، مجبور شدم به پزشک مراجعه کنم که پس از چند روز بی خوابی ، سرانجام موفق شد کمی بخوابد. به زودی مجروحان را آوردند و لازم بود به آنها کمک های فوری ارائه شود. اما دکتر نمی تواند بیدار شود. آنها او را تکان دادند ، آب به صورتش پاشید. زمزمه کرد ، سرش را چرخاند و دوباره به خواب رفت.

- دکتر! مجروحان را آوردند! به کمکت احتیاج دارم! - و بلافاصله بیدار شد.

توضیحات به شرح ذیل می باشد. کسانی که قبلاً دکتر را بیدار کرده بودند ، قسمتهای مهار شده مغز او را تحت تأثیر قرار دادند. من به "پست نگهبانی" او ، همانطور که ایوان پتروویچ پاولوف نامیده بود ، روی آوردم ، قسمتی از قشر مخ که مهار نشده یا کمی مهار شده است ، حتی در خواب آرام بیدار است. یک فرد از طریق "نقطه نظارتی" با جهان خارج در ارتباط است.

تحریک رسیدن به چنین "نقاط نگهبانی" مغز می تواند سایر نواحی قشر مغز را که قبلاً به شدت مهار شده بودند ، مهار کند. بنابراین ، مادری که در گهواره یک کودک بیمار به خواب رفته است ، اگر کسی با صدای بلند به او زنگ بزند بیدار نمی شود ، اما هنگامی که کودک آرام ناله می کند ، بلافاصله شروع به کار می کند. آسیاب می تواند هنگام طوفان رعد و برق بخوابد ، اما اگر سنگ آسیاب ها متوقف شود بلافاصله بیدار می شود.

سلولهای "پست نگهبان" به طور کامل مهار نشده و در مرحله به اصطلاح پارادوکسیکال قرار دارند ، که در آن نسبت به محرکهای ضعیف حساسیت بیشتری نسبت به محرکهای قوی دارند. به همین دلیل است که من کلماتی را که دکتر را بیدار کرد آرام ، اما بسیار واضح بیان کردم.

حیوانات همچنین دارای "پست های نگهبانی" هستند. به لطف آنها ، خفاش ها می خوابند ، وارونه آویزان می شوند و نمی افتند ، اسب ها ، همانطور که می دانید ، در حالت ایستاده می خوابند و یک اختاپوس خوابیده همیشه یک "پای وظیفه" بیدار دارد. دلفین به نوبه خود با نیمکره راست و چپ می خوابد.

هنگامی که پزشک بیمار را به خواب می برد ، یک ارتباط ثابت بین آنها ایجاد می شود که به اصطلاح گزارش می شود. این امر با تشکیل "بیمارستانی" در مغز بیمار ، به عنوان هدف پزشک مشخص می شود.

درباره انواع سیستم عصبی ، گرما نیز

در سال 1927 ، پاولوف گزارشی با عنوان به سبک قدیمی روسی تهیه کرد: "آموزه فیزیولوژیکی انواع سیستم عصبی ، مزاج نیز." در آن و در آثار بعدی وی ، او و همکارانش ارتباط بین مزاج و نوع سیستم عصبی را که بر اساس نسبت قدرت ، تحرک و تعادل فرآیندهای تحریک و مهار در قشر مغز تعیین می شود ، نشان دادند. "ما به درستی می توانیم انواع سیستم عصبی ایجاد شده بر روی سگ (و آنها دقیقاً مشخص می شوند) را به انسان منتقل کنیم. بدیهی است ، این نوع همان چیزی است که ما در انسان مزاج می نامیم. مزاج عمومی ترین ویژگی هر فرد است ، اساسی ترین ويژگي سيستم عصبي آن ، و اين مورد تأثيري بر كل فعاليت هر فرد مي گذارد."

با این حال ، یک فرد در شرایط مختلف ممکن است ویژگی های خلق و خوی متفاوت را نشان دهد. با مشاهده اینکه کودک چگونه با آرامش یاد می گیرد و به مادر کمک می کند ، ممکن است فکر کنید که او بلغمی است. اما وقتی او را در ورزشگاه می بینیم ، وقتی تیمی که او به دنبال آن است یک گل به ثمر برساند ، تصمیم می گیریم که او مبتلا به وبا است. در کلاس ، او ظاهری صمیمی به نظر می رسد ، اما گاهی اوقات در تخته سیاه می تواند با یک مالیخولیا اشتباه گرفته شود. اگر در همه این شرایط ، دانش آموزانی با مزاج متفاوت مشاهده کنند ، رفتار آنها حتی نابرابرتر خواهد بود.

مزاج بر ظاهر کلی فرد تأثیر می گذارد ، اما اصلاً اهمیت اجتماعی یک فرد را تعیین نمی کند. کریلوف و کوتوزوف بلغمی بودند. پیتر اول و سووروف ، پوشکین و پاولوف - کولریک ؛ لرمونتوف ، هرزن ، ناپلئون - سنگوین ؛ گوگول و چایکوفسکی مالیخولیایی هستند.

یک فرد با هر خلق و خوی می تواند باهوش و احمق ، صادق یا غیر صادق ، مهربان و شرور ، با استعداد یا متوسط باشد.

از پیشرفت به کیفیت

"و چند ویژگی شخصیتی در روانشناسی شناخته شده است؟" این س simpleال ساده مرا گیج کرد و سپس برای مدت طولانی من را آزار داد.در واقع ، چرا شمارش نمی شود؟ به هر حال ، نه روانشناسان ، بلکه مردم این ویژگیها را تعیین کردند و آنها را با ویژگیهای شخصیتی با کلمات مناسب ترکیب کردند.

در پایان ، با احساس ناتوانی در انجام کار خودم ، از همسرم ، که هم توجه و هم "احساس زبان" (توانایی هایی که من فاقد آن بودم) توجه می کرد ، خواستم که وظیفه را بر عهده بگیرد.

او از فرهنگ لغت زبان روسی SI Ozhegov ، چاپ 1952 ، که شامل 51،533 کلمه است ، که همه کلمات نشان دهنده ویژگی های شخصیت هستند ، کپی کرد. بنابراین ، "الفبای ویژگی های شخصیتی" از 1301 کلمه تشکیل شده است. اولین مورد "ماجراجویی" بود و آخرین - "yachestvo".

جالب است که از 1301 کلمه ، 61٪ ویژگی منفی ، 32٪ خوب ، مثبت و 7٪ خنثی هستند.

بنابراین مردم یکی از قوانین اساسی تربیت را در زبان منعکس کردند: ستایش را می توان تعمیم داد ، اما سرزنش باید متمایزتر و دقیق تر باشد.

بعدها ، روانشناسان گرجی کلمات مشابهی را در زبان خود شمردند و تعداد آنها حدود 4000 بود! از سوی دیگر بلغاری ها 2000 کلمه از این قبیل را در زبان خود شناسایی کرده اند.

دروغ سنج

طبق گزارش روزنامه ها ، در اوایل دهه هشتاد (قرن گذشته - تقریباً ویرایش.) دولت بریتانیا دسته بزرگی از پلی گراف ها را از ایالات متحده خریداری کرد.

پلی گراف یا دروغ سنج ، تغییرات نبض ، تنفس و سایر عملکردهای فیزیولوژیکی بازجویی را تحت تأثیر احساسات به دقت ثبت می کند. برخی از وکلای خارجی آنها را شواهد عینی مبنی بر کذب بودن شهادت شخصی که مورد بررسی قرار می گیرد ، می دانند.

اما چنین تکنیک هایی به دوران باستان برمی گردد و زمانی "دادگاه خدایان" نامیده می شد. افراد مختلف به روشهای مختلف روشهایی را یافتند که امکان شناسایی فردی با وجدان بد را ممکن ساخت. داستان چگونه دزد کلاه را گرفت وقتی قاضی خردمند فریاد زد: "کلاه در آتش است!" با تغییرات مختلف در حماسه بسیاری از ملیتها یافت می شود.

چینی ها نیز زمانی یک رسم مشابه داشتند. در جریان محاکمه ، متهم سرقت یک مشت برنج خشک در دهان خود نگه داشت. اگر او پس از شنیدن اتهام ، برنج خشک را تف کرد ، مجرم شناخته شد. این رسم نیز بر اساس روانشناسی است. ترس نه تنها توسط یک فرد تجربه می شود ، بلکه باعث تعدادی تغییرات جسمانی می شود ، به ویژه ، ترشح بزاق از ترس کاهش می یابد - در دهان خشک می شود. بنابراین ، برای دزدی که از مواجهه می ترسد ، برنج خشک می ماند.

اما چنین "قضاوتی درباره خدایان" فقط در رابطه با متهمانی که خود به درستی آنها اعتقاد زیادی داشتند ، می تواند معتبر باشد. برای یک شخص ، اگر او از محکوم شدن ناعادلانه در نتیجه اشتباه چنین دادگاهی بترسد ، برنج نیز خشک می ماند! به همین دلیل ، دروغ سنج ها گمراه کننده هستند. از این گذشته ، آنچه باعث ایجاد احساساتی شده است - دروغ ، خاطره جنایت ، ترس از محکومیت بی گناه ، خشم با خشونت علیه شخص یا هر چیز دیگری - آنها نمی توانند فاش کنند.

شجاعت

این در سال 1961 در مرکز قطب جنوب ، در ایستگاه Novolazarevskaya اتفاق افتاد. در میان زمستان گذاران پزشک لئونید روگوزوف بود. و باید اتفاق می افتاد که او مبتلا به آپاندیسیت شود. لئونیداس به راحتی می توانست به هر یک از دوازده رفیق خود کمک کند. اما هیچ کس نتوانست او را جراحی کند.

او نه تنها فهمید که بدون عمل می میرد ، بلکه می دانست که ایستگاه در تمام زمستان بدون پزشک خواهد ماند. در زمستان قطب جنوب حتی یک هواپیما نمی تواند به Novolazarevskaya برسد. و او ، طبق همه قوانین ، حفره شکمی خود را باز کرد ، آپاندیس را برداشته و بخیه زد.

افراد بیش از حد و "قدم های مدرسه"

"من در حال حاضر شانزده ساله هستم و هنوز هیچ استعدادی ندارم. این به این معنی است که هیچ چیز خوب از من بر نمی آید. "سرگی یکبار با آه گفت.

در واقع ، گاهی اوقات استعدادهای برجسته موسیقی ، هنری و ادبی در اوایل کودکی ظاهر می شوند. از چهار سالگی ، موتزارت چنگ بازی می کرد ، در سن پنج سالگی در حال آهنگسازی بود ، در هشت سالگی اولین سونات و سمفونی را ایجاد کرد و در یازده سالگی اولین اپرا را خلق کرد. گلینکا ، در هفت یا هشت سالگی ، زنگ هایی زد ، حوض هایی را در اتاق آویزان کرد. گوش دادن به موسیقی و حافظه قبلاً در ریمسکی کورساکف دو ساله مشاهده شده بود.

رپین سه ساله اسب ها را از کاغذ جدا کرد و در شش سالگی قبلاً با رنگ نقاشی کرد. سروف از سه سالگی مجسمه سازی کرد و در شش سالگی از زندگی نقاشی کرد. سوریکوف همچنین عاشق نقاشی زودهنگام بود و به گفته خودش ، از دوران کودکی به چهره ها نگاه می کرد: چگونه چشم ها تنظیم شده اند ، چگونه ویژگی های صورت ترکیب شده است.

پوشکین ، که قبلاً یک پسر هفت یا هشت ساله بود ، به زبان فرانسه شعر و حتی صیغه نوشت.

این تجلی اولیه استعداد در روانشناسی را بیش از حد توانایی می نامند.

اما تعداد بی شماری بیشتر از کودکانی که با استعداد خود به اصطلاح اعجوبه ها را شگفت زده کردند ، در آینده گلهای خالی بودند.

در عین حال ، افراد زیادی بودند که در تاریخ فرهنگ و علم اثری عمیق گذاشتند ، که استعداد آنها بلافاصله ، گاهی اوقات بسیار دیر ظاهر نشد. بنابراین ، برای وروبل در بیست و هفت سالگی اتفاق افتاد و برای آکساکوف حتی دیرتر - در پنجاه سالگی.

مثال چایکوفسکی نیز آموزنده نیست. او شنوایی مطلق نداشت ، خود آهنگساز از حافظه ضعیف موسیقی خود شکایت داشت ، او پیانو را روان می نواخت ، اما نه چندان خوب ، اگرچه از کودکی موسیقی نواخته بود. چایکوفسکی برای اولین بار آهنگسازی را آغاز کرد ، زیرا قبلاً از دانشکده فقه فارغ التحصیل شده بود. و با وجود این ، او آهنگساز نابغه شد.

و چقدر اشتباه در ارزیابی توانایی ها وجود داشت! چقدر "فرزندخوانده مدرسه" بودند!

بنابراین سریوزا اشتباه کرد. در شانزده سالگی ، و خیلی بعدتر ، شخصی دلیلی ندارد که بگوید: "هیچ چیز خوبی از من برنمی آید." فقط می توانید بگویید: "هنوز چیز خوبی از من بیرون نیامده است."

با این حال ، هرچه زودتر شخص حرفه خود را پیدا کند ، یعنی نوع کاری که بیشتر دوست دارد ، و برای آن آرزو دارد ، که در آن با اشتیاق و موفقیت کار خواهد کرد ، بهتر است. و برای این شما باید نه تنها در مورد مشاغل مختلف ، بلکه در مورد خودتان ، در مورد توانایی های خود در مشاغل مختلف ایده داشته باشید.

بازی DOLL

مارگاریتا مید ، قوم نگار مشهور ، چندی پیش قبیله ای از بومیان را در یکی از جزایر اقیانوس آرام کشف کرد که کاملاً جدا از بقیه جهان زندگی می کردند. زندگی این قبیله بسیار عجیب به نظر می رسید: به عنوان مثال ، نه کودکان و نه بزرگسالان عروسک نمی شناسند.

عروسک هایی که توسط مردم نگار آورده شده و بین بچه ها توزیع شده بود ، به یک اندازه به دختران و پسران علاقه مند بودند. آنها شروع کردند به بازی با آنها به همان شیوه ای که کودکان همه ملل جهان با عروسک بازی می کنند: پرستاری ، لباس پوشیدن ، خواباندن ، مجازات بدی ها.

منطقی است که فکر کنیم غریزه بیولوژیکی مادر شدن در دختران شروع به صحبت کرد و پسران موقتاً با بازی با عروسک ها برای تقلید از دختران مجبور شدند. در واقع ، در نیمی از کودکان ، شیفتگی عروسک ها موقتی بود و به زودی آنها بازی را متوقف کردند. نیمی دیگر علاقه خود را از دست نداد ، بلکه برعکس تشدید شد و بچه ها بیشتر و بیشتر با بازی های جدید عروسک آشنا شدند. اما برخلاف ظاهر منطقی ، آنها به سرعت علاقه خود را به عروسک ها از دست دادند … دختران ، در حالی که پسران به بازی با آنها ادامه می دادند.

ویژگی فعالیتهای این جزیره نشینان از جمله این بود که مراقبتهای اصلی کودکان و تربیت آنها به طور سنتی به مردان آزادتر اختصاص داده می شد ، در حالی که زنان همیشه مشغول تهیه و تهیه غذا بودند.

در این مورد ، یک قاعده کلی اما نه همیشه به وضوح قابل مشاهده ظاهر شد: شرایط اجتماعی علایق ، احساسات و فعالیتهای فرد را به طور قابل توجهی تعیین می کند تا ویژگی های بیولوژیکی او.

معادله شخصی

در سال 1796 ، رئیس رصدخانه گرینویچ ، ماسکلین ، ستاره شناس جوان کینبروک را اخراج کرد ، زیرا او نیم ثانیه دیر تأخیر داشت تا گذر یک ستاره را از نصف النهار مشخص کند. ماسکلین با مقایسه داده های خود با داده های خود ، که البته او آن را خطاناپذیر می دانست ، مغالطه محاسبات کینبروک را ثابت کرد.

سی سال بعد (این حقیقت دارد: بهتر است دیرتر از هرگز!) ستاره شناس آلمانی بسل شهرت کینبروک را با نشان دادن این که همه ستاره شناسان ، از جمله ماسکلین و خودش نادرست هستند ، بازیابی کرد و هر ستاره شناس میانگین زمان خطای خود را دارد.این زمان از آن زمان در محاسبات نجومی در قالب ضریبی به نام "معادله شخصی" گنجانده شده است.

از این مورد ، مرسوم است که تاریخ مطالعه سرعت واکنش ساده حرکتی را آغاز کنیم.

با این حال ، معادله شخصی سرعت یک واکنش ساده نیست ، بلکه دقت واکنش به یک جسم متحرک است. از این گذشته ، یک ستاره شناس نه تنها می تواند دیر کند ، بلکه می تواند زمانی را مشخص کند که نخ موجود در لنز ، ستاره را به نصف برساند.

یک واکنش حرکتی ساده ، که گاهی اوقات به طور خلاصه "واکنش روانی" نامیده می شود ، سریعترین پاسخ ممکن است با یک حرکت ساده و شناخته شده به یک سیگنال ناگهانی که ظاهر می شود اما شناخته شده است. به طور کامل تر و دقیق تر ، این واکنش یک واکنش حسی - حرکتی ساده نامیده می شود ، زیرا یک واکنش پیچیده انتخاب حسی - حرکتی نیز وجود دارد (به شما یادآوری می کنم که حس ، احساسات و ادراکات را تعمیم می دهد).

زمان یک واکنش ساده ، یعنی زمان از لحظه ای که سیگنال ظاهر می شود تا زمانی که واکنش موتور شروع می شود ، اولین بار در سال 1850 توسط هلمولتز اندازه گیری شد. این بستگی به این دارد که سیگنال روی کدام تحلیل گر عمل می کند ، به قدرت سیگنال و وضعیت جسمی و روانی فرد بستگی دارد. معمولاً برابر است با: نور - 100-200 ، صدا - 120-150 و محرک الکترو پوستی - 100-150 میلی ثانیه.

روشهای نوروفیزیولوژیکی امکان تجزیه این زمان را به چند بخش فراهم کرد ، همانطور که در شکل مشاهده می شود.

هماهنگی های دشوار

هرچه هماهنگی بیولوژیکی مناسب تر ، یعنی قوام چندین حرکت همزمان ، راحت تر و دقیق تر به دست می آید. هرچه هماهنگی با توافقنامه های تأسیس شده از نظر بیولوژیکی بیشتر مغایرت داشته باشد ، دشوارتر است.

در حال راه رفتن ، ما دستان خود را کمی مایل به حالت پیاده روی تکان می دهیم و هماهنگی دویدن اجداد چهارپای خود را تکرار می کنیم. این برای ما دشوار نیست ، اما برای یک کودک چهار ساله آسان نیست که هنگام بازی با دستها به طور مداوم و موزون کف زدن را بیاموزد.

سعی کنید بازوهای خود را در جلوی خود در یک جهت ، به سمت شما یا دور از خود بچرخانید ، ابتدا در مراحل همزمان (به طوری که هر دو دست همزمان بالا و سپس پایین هستند) و سپس با تاخیر نیم دور (به طوری که هنگامی که یکی از دست ها در بالا بود ، و دیگری در پایین). هر دو بسیار آسان هستند. اما همه نمی توانند بطور همزمان بازوهای خود را در جهات مختلف بچرخانند - یکی به سمت خود ، دیگری دور از خود. این هماهنگی هرگز از نظر بیولوژیکی مورد نیاز نبوده و باید دوباره آموخته شود.

بسیار آسان است که بیاموزید با یک دست به شکم خود ضربه بزنید و با دست دیگر سر خود را بزنید ، یا با یک دست خود سه تخته روی تخته و با دست دیگر هشت تخته بنویسید. اما انجام این کار با تغییر سریع دست بسیار دشوار است.

ساختار عمل

تعطیلات در خانه استراحت ، که از کنار آنها می گذشتیم ، در شهرها بازی می کردند. این بازی همیشه نه تنها شرکت کنندگان در هر رده سنی ، بلکه بینندگان را نیز مجذوب خود می کند. بی دلیل نبود که ایوان پتروویچ پاولوف در دوران پیری یک شهر نشین پرشور بود.

برای تشویق متوقف شدیم. از همه بهتر این است که یک جوان بلند قد و باریک بدون پرتابی با پرتاب های دقیق و زیبا فیگورها را حذف کرد. ما ، بازی او را تحسین می کردیم ، حتی بلافاصله متوجه اصالت آن نمی شدیم: کسی که این شکل را قرار می داد ، دستانش را روی آن می کوبید و به سرعت به طرف می دوید.

معلوم شد که بهترین بازیکن تیم نابینا بود.

در این حالت ، هم هدف عمل و هم حرکات بازیکنان نابینا و بینا می تواند یکسان باشد. تفاوت در ادراکی است که آنها نسبت به آن واکنش نشان می دهند: نابینایان - از نظر شنوایی ، بقیه بازیکنان - از دیداری. در نتیجه ، ساختار روانی این اقدامات هنوز متفاوت بود.

توصیه شده: