فضای خالی در اینجا می تواند شما باشید

تصویری: فضای خالی در اینجا می تواند شما باشید

تصویری: فضای خالی در اینجا می تواند شما باشید
تصویری: Safe or Unsafe? Nonstructural Hazards During Earthquakes. 2024, ممکن است
فضای خالی در اینجا می تواند شما باشید
فضای خالی در اینجا می تواند شما باشید
Anonim

افسردگی پنجشنبه.

فضای خالی یا ممکن است شما باشید.

آیا افسردگی می تواند آنقدر داغ باشد که شما را گرم کند؟ آره. تابستان ، هوا گرم است. حرارت دهید ، در مورد استراحتگاه خارج از پنجره ، وضعیت رو به جلو و عقب ، در حالت آماده به کار صحبت کنید. ممکن است تبلیغات شما وجود داشته باشد ، اما در اینجا فقط سایه بدن من در آسفالت شناور حرکت می کند ، درختان وانمود می کنند بی حرکت هستند ، و در جایی ، یخ در حال ذوب شدن است ، بی صدا ، به طور نامحسوس ، و در اینجا سودای تعریق به یک کمین خیانت می کند افسردگی. اگر همین الان از صندلی بلند شویم و بلند شویم ، پیشرفت بزرگی خواهیم داشت ، اگر به نشستن ادامه دهیم ، رکود غیر واقعی وجود دارد ، بی حوصلگی توصیه نمی شود. مکالمه خارج از پنجره بیشتر و بیشتر آشنا می شود ، من در حال حاضر با آنها در استراحتگاه هستم ، ما بلیط هایی را از این پناه غم انتخاب می کنیم ، اما نه ، من هنوز اینجا هستم و افسردگی من نیز. اگر او را به شیلی بفرستید ، بله ، شاید به شیلی ، یک کلمه نجیب باشد - "افسردگی با طعم شیلی ، مانند سرماخوردگی شما می سوزد."

محبت چیز جالبی است. گم شدن در آن ترسناک است ، اما بدون آن به طرز غیرقابل تحملی تنهاست. بن بست چنین است. البته ، بدون شک وسطی وجود دارد ، اما در یک شخص کجاست؟ وقتی در حالت محبت هستم ، فقط فکر می کنم تنها نیستم ، وقتی در کنار دیگری تنها نیستم ، آنقدر احساس خالی نمی کنم ، اما با این وجود ، چرا وقتی خودم را بد می دانم وقتی دیگری من را ترک می کند ، چرا خودم را فریب دهم ، و این خلأ بیش از پیش برای من آشکار می شود ، واضح است ، در طرح کلی من شکل می گیرد ، بسیار محکم ، و من ، نرم شده ، فرم آن را پر می کنم. همه چیز جایش را عوض می کند و من نیز با پوچی خود هستم. و مهم نیست که چقدر تلاش می کنید ، نمی توانید فرم دیگری را به این فرم اضافه کنید ، مطلقاً هیچ. و معلوم می شود که من به شکل یک ساعت شنی هستم ، هموار از یک شکل به شکل دیگر جریان دارم ، در حالی که همان شکل باقی مانده - خالی ، در حول محور خود می چرخد. حول محور خود. به اندازه کافی از توهمات در مورد اعضای حلقه ، هیچ وجود ندارد ، شما وجود دارید و محور زندگی ، و این شما نیز هستید. و آنقدر عجیب است که به محض دلبستگی ، نیروی جاذبه خالی بلافاصله مرا به پایین پرت می کند و دوباره مرا در خود می کشد ، و من را برای چنین غم قدیمی تنهایی آزاد می کند ، و من دوباره پر می شوم آن را برای پیوست گرفتن و بی نهایت طول می کشد.

گرم ، اما معتدل ، نه چندان زیاد ، به طور متوسط ، بیش از حد انتظار ، بله ، گرم. افسردگی گرم نمی شود ، اما سرد نمی شود ، بدون گرم شدن من گرم می شود ، یا بهتر بگویم من را گرم می کند ، اما من گرمای آن را احساس نمی کنم. من دوباره انفجار اتمی را از دست دادم ، چرخیدم ، و در اطراف فقط سایه هایی روی دیوار نقش بسته بود ، و من گرم بودم ، و ناگهان برنزه ای ظاهر شد ، اما داخل آن به نوعی عرق کرده ، غم انگیز ، عجیب بود ، اما به نظر می رسید این همه گرما برای تنها ، و نه برای من ، گویی من مانند یک مکان خالی برای خنک کردن اشتیاق او هستم. و گرم است ، از بیرون من را می سوزاند ، از داخل منجمد می شود ، و من می سوزم ، ذوب می شوم ، به آرامی به کفش های ورزشی خود می ریزم ، هرگز در این جهنم هسته ای گرم نمی شوم.

چه چیزی می تواند بدتر از افسردگی در تابستان باشد؟ من نمی دانم. هر چیزی. بله ، قطعاً همینطور است ، هرچه باشد. صدایم را می شنوی؟ هی ؟! هر چیزی!!! سعی نکنید ، من شما را می شنوم ، فریاد شما قبل از انفجار سوزانده شده است ، انگیزه آن وارد حرکات آرام و بدون عجله شما شده است ، و شما هنوز در حال نشستن روی صندلی راه می روید. من صدای تو را می شنوم ، برق پرشور و خاکستری لبخندم. من آنقدر به شما وابسته هستم که آماده هستم به جای خالی شما تبدیل شوم. من آماده هستم که یکی شوم ، و شما؟

توصیه شده: