2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
چند سال پیش آنها را در یک اتوبوس تور ملاقات کردم. اتوبوس از طریق شهرهای اروپایی و بزرگراه های بین آنها بسیار مهم حرکت می کرد. زنی حدود چهل و پنج ساله و در همه چیز در کنار او و همیشه مادر حدود هفتاد سال است. آنها روزها و شبها به همان شیوه با افراد مشابه دوست می شوند. اتاق هتل را دریابید ، در سفر بعدی با هم قهوه بنوشید.
من به یاد ندارم کدام یک از آنها ابتدا با من صحبت کرد ، بلکه مادرم. پرسش ماهرانه از من - سن ، حرفه ، خانواده … دختر سکوت کرد و لبخند زد. سپس مادر یک ضربه محسوس به پشت زد: "خوب ، کمرت را خم نکن" ، لبخند محو شد. بین سفرها و نقل و انتقالات ، من موفق شدم به داستان آنها گوش کنم.
مادر مدتها پیش طلاق گرفته است ، دخترش را تنها تربیت می کند "او روح خود را در او قرار داده است ، به عنوان یک دختر زندگی می کند ، از او نفس می کشد. و آن ضعیف - بیمار بود ، ضعیف تحصیل کرده بود - فقط برای مدال نقره ، "مادر آهی کشید و دخترش را از آرنج گرفت و ادامه داد:" من برای او به عنوان یک حسابدار شغلی پیدا کردم ، این دمدمی مزخرف بینی هنوز کجا خواهد بود برم سرکار؟ بنابراین او هنوز مشروب می خورد خوب ، هیچ چیز ، بهترین دوست مادر ، او به همه چیز گوش می دهد و می فهمد. و آن چه زنانی اکنون خیانتکار هستند ، آیا آنیا را می شناسید؟ فقط یک مادر می تواند دوست داشته باشد و دوست باشد. " یک ضربه دیگر در پشت. "یک چیز بد است ، مشکل برای مردان وجود دارد. افراد عادی منتقل شدند ، منتقل شدند ، من نمی توانم منتظر نوه ام باشم. " کمرم آنقدر درد می کرد که در گذشته گریه می کردم.
عصر در هتل ، با استفاده از این واقعیت که بزرگتر خسته بود ، دخترم را مجبور کردم در ساحل قهوه بنوشد. پس از اطمینان مکرر مبنی بر اینکه دختر را تا ساعت 22 باز می گردانم و از او در برابر هرگونه تجاوز محافظت می کنم ، او را بیرون کشیدم تا در ساحل قدم بزند ، و به طرز موذیانه ای آبجو را جایگزین قهوه کردم. نوشیدن قهوه زیر ستاره های مخمل بلغاری کفر به نظر می رسید. برای من هم جالب بود که دخترم را بشنوم. داستان دختر "همه چیز خوب است. مامان کارهای زیادی برای من انجام می دهد ، من باید بسیار سپاسگزار باشم. او برای من کار پیدا کرد ، برای من شام آماده می کند. چگونه بدون او تنها هستم؟ " "اینجا مادرم است که خوش شانس بود که دنیا را دید. او بهترین دوست من است. نه مثل بقیه ، دختران گرسنه. " "البته این اتفاق می افتد که شما چیزی متفاوت ، نوعی زندگی متفاوت می خواهید ، اما با مادر آرام تر است."
بعداً ، در گردشها ، صدای خانم مسن را شنیدم که می گفت: "به آنیا نگاه کن ، به نظر می رسد چیز خاصی نیست و یک دختر باهوش به تنهایی می تواند این کار را انجام دهد …" و من احساس کردم که "پسر دوست مادر مادرم" بدنام است. در پایان سفر ، دخترم را برای روان درمانی دعوت کردم. او نرفت: "این باعث ناراحتی مادر می شود و او بیمار می شود."
من بیش از یک یا دو بار با چنین زوج های "مادر و دختر" ملاقات کرده ام. فقط بریدگی چشم ها متفاوت است ، یا ممکن است به جای زدن پشت سر ، شوخی های کلامی بیشتری وجود داشته باشد ، یا شاید دختر وقت داشته باشد به سرعت ازدواج کند و طلاق بگیرد و با فرزند به مادرش بازگردد.
داستانهایی در مورد زمانی که جدایی مادر و دختر اتفاق نیفتاد و آنها به طور کلی در یک ادغام زندگی می کنند. دختر محکم روی سوزن گناه است. از این گذشته ، "مادرم آن زمان جان خود را بر او گذاشت" و سپس معلوم می شود که "اکنون ما مجبوریم … ما باید خودمان را بگذاریم …". کودک چیزهای زیادی به مادرش می بخشد - و لطافت ، و لبخند ، و داستان ها و غرور و پیشرفت. و مادر ، اگر بداند چگونه ، از این ویژگی ها برخوردار است ، و در این صورت مادر شدن قربانی ای نیست که بعداً باید برای آن هزینه کنید ، بلکه معادل معادل آن است. و سپس کودک نباید چیزی را به والدین خود بازگرداند. یک کودک می تواند از طریق احساس عشق کمک کند ، اما مطمئناً نباید این کار را انجام دهد.
با این حال ، این اتفاق می افتد که مادران نتوانستند از تماس با کودک لذت ببرند ، تماسهای روشن دیگری با افراد دیگر نداشته باشند ، سابقه خانوادگی آشنا را تکرار کنند. آنها ممکن است فرزندی به عنوان تنها موجودی داشته باشند که به آنها عشق بورزد و مطیع آنها باشد. و سپس نمی توان کودک را از خود رها کرد ، زیرا کودک نوجوان در حال رشد سهم توجه و عشق خود را کاهش می دهد ، به دیگران متمایل می شود. دوستان و دوست دختران معتبرتر می شوند ، رویکرد آنها به زندگی و علایق آنها به تدریج شکل می گیرد. و در آینده ، کودک می رود تا زندگی کند.
مادری که "تمام خود را در فرزند خود قرار داده" باید چه کند ، اگر کودک دیگر زندگی مشترک خود را ترک نکند و برود ، زندگی او نیز آنجا نخواهد بود؟ به جای توسعه زندگی و علایق خود (که دشوار است). چنین مادری شروع به توسعه روش هایی برای نگه داشتن دختر خود می کند. احساس گناه "زندگی شما را تحت فشار قرار داده است ، بنابراین بگذارید خودتان را بگذارید" و ایجاد درماندگی - دختر ناتوان بزرگ می شود و آمادگی خود را ندارد که با مسائل روزمره خود کنار بیاید ، زیرا مادر این مسائل را برای او حل می کند و جدایی از او جهان - به سادگی پیشنهاد می شود که جهان شرور و ناسپاس است ، دوستان حسادت می کنند و خیانت می کنند ، و بهترین دوست فقط مادر است (این دو برابر راحت است ، زیرا اگر دختری همه چیز را با مادرش به اشتراک بگذارد ، راحت تر است او را کنترل کنید)
در نتیجه زن درمانده و تلخ بزرگ می شود. در واقع ، با درک او ، جهان خطرناک و سرد است. برای چنین زنی دشوار است که با جهان در تماس باشد ، همچنین به این دلیل که خودش شروع به تابش خطر و سردی می کند که در جهان می بیند.
و حمایت چنین مادری … راحت است. دختر عادت به حل مسائل روزمره ندارد ، مسئولیت خود را بر عهده می گیرد. و سپس او مجبور می شود وابستگی به مادر را تحمل کند ، فشارها و فریادها را تحمل کند ، زیرا اگر او برود ، بیش از حد از دست می رود: از حل مسائل خانه گرفته تا تصمیمات مسئولانه.
به عهده گرفتن مسئولیت برای خود آسان نیست ، نالیدن و منتظر تصمیم دیگران آسان تر است. و با مادر به نظر می رسد راحت است ، لازم نیست به همه چیز آماده فکر کنید ، فقط باید کمی صبور باشید. کمی در تمام زندگی من
زندگی به عنوان هزینه ای برای راحتی هدر می رود. به عنوان مثال ، این خانم چهل و پنج ساله از تحصیل در جایی که علاقه داشت خودداری کرد. او به ملاقات نمی رود و هرگز هم نمی رفت ، زیرا "مادر نگران است" و "بدترین اتفاق ممکن است رخ دهد". او دوست دختر ندارد تا به او بگوید واقعاً در قرارها چه خبر است. او متوجه نمی شود که زندگی او مانند ماسه از بین انگشتانش می گذرد ، او تحمل می کند و تحمل می کند ، از فرصتی برای یافتن سرگرمی برای روح خود عبور می کند ، فرصت دوست داشتن ، دوست یابی و لذت بردن از کودکان را از دست می دهد.
من یک تصویر کلی را توصیف کردم ، که از افراد مختلف در داستانها کپی شده بود. ببینید آیا خود را در این تصویر می شناسید؟ زندگی و مسئولیت شما با راحتی و نیاز به صبر در کجا عوض می شود؟
اگر بله ، پس روان درمانی به شما کمک می کند تا خودتان را بشناسید ، از خود در برابر ضربه و ضربه محافظت کنید. این یک فرایند طولانی و دشوار خواهد بود - مسئولیت پذیری فقط برای خودتان چندان آسان نیست. با این حال ، این توانایی برای خود بودن و ارتباط برابر با دیگران است که شادی ، زندگی و عشق را ممکن می سازد.
توصیه شده:
زندگی چه کسی را داریم زندگی می کنیم؟ مختصری در مورد سناریوهای زندگی
ما روزانه صدها انتخاب می کنیم. ما انتخاب می کنیم که با چه کسی و چه زمانی تماس بگیریم ، کودک را به کدام مهد کودک بفرستیم ، آیا شغل خود را تغییر دهد یا در مهدکودک قدیمی بماند. و هرچه تصمیم جدی تر باشد ، بار مسئولیت را بیشتر احساس می کنیم! با برداشتن این یا آن مرحله از زندگی ، ممکن است حتی از آن آگاه نباشیم ، اما طبق سناریوی خاصی عمل کنیم.
قیمت زخم های هدیه شده برای زندگی
"- فقط اگر من آن را نداشتم! فرودو نمی توانست مقاومت کند. - من نیز این را دوست ندارم ، - شعبده باز موافقت کرد ، - همانطور که نمی خواستم ، به شما اطمینان می دهم ، به همه کسانی که قبلاً تحت تهدید تاریکی زندگی می کردند. اما خواسته های آنها سال نشد.
چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده
در جامعه ما ، الگوها و قواعدی به وضوح تعریف شده است که شما برای زندگی "نیاز" و رعایت آنها "نیاز" دارید. از کودکی به ما می گویند وقتی بزرگ شدیم باید چگونه باشیم ، آنها اغلب تصمیم می گیرند که باید چه کار کنیم ، در کدام دانشگاه وارد شویم ، چه نوع منتخبی را در کنار ما می بینند ، به طور کلی سنی پذیرفته شده است حق داشتن فرزندان و این نیز تا حدی وظیفه است - مشاغل ایجاد کنید ، خانواده و فرزندان داشته باشید.
گنجی که همیشه با شماست (بازی در زندگی کودکان و بزرگسالان.)
نقش بازی در زندگی کودکان و بزرگسالان. آیا به یاد دارید که چگونه در دوران کودکی بازی می کردید؟ و چی؟ بازی مورد علاقه شما کدام بود؟ آیا می دانستید که برچسب های پنهان کاری شما دارای اثر روان درمانی است؟ و آیا بازیهای تکراری که شخصاً توسط شما اختراع شده است به شما این امکان را می دهد که با چیزی که وجود نداشت (عشق ، مراقبت ، احساس قدرت ، نیاز و غیره) پر شوید؟ الان در مورد بازی های فرزندان خود چه احساسی دارید؟ چرا کودک به بازی نیاز دارد؟ احتمالاً خود بچه ها این را بهتر می
مسئولیت زندگی شماست
مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرید! کلمات زیبا هستند ، اما اغلب برای بسیاری کاملاً واضح نیستند. بیایید سعی کنیم آن را کشف کنیم. وقت آن است که اعتراف کنیم ، اگر کسی هنوز این کار را نکرده است ، این که غیر ممکن است کسی را تغییر دهیم ، وادار کنیم او را آنگونه که ما می خواهیم ، قرار دهیم.