چگونه به نظرات دیگران وابسته نباشیم؟ فکر کسی

تصویری: چگونه به نظرات دیگران وابسته نباشیم؟ فکر کسی

تصویری: چگونه به نظرات دیگران وابسته نباشیم؟ فکر کسی
تصویری: چگونه انرژی منفی‌ را از خانه خود دور کنیم؟ 💚 2024, آوریل
چگونه به نظرات دیگران وابسته نباشیم؟ فکر کسی
چگونه به نظرات دیگران وابسته نباشیم؟ فکر کسی
Anonim

در شرایطی که افراد نزدیک شما تعطیلات مشترکی را ارائه می دهند ، از شما بخواهند چیزی بخرید ، کاری برای آنها انجام دهید یا در زندگی شما دخالت کنند و سعی کنید ثابت کنید که باید آنچه را که آنها فکر می کنند انجام دهید؟ اغلب ما به سادگی نمی توانیم در پاسخ بگوییم: "نه ، من آن را متفاوت می خواهم" ، یا دقیقاً نمی دانیم که چگونه آن را متفاوت می خواهیم. با این حال ، با برآوردن خواسته های دیگران ، ما قطعاً احساس خوشبختی نمی کنیم.

برای اتخاذ بهترین تصمیم ، ارزش تفکیک مسائل مادی و روانی را دارد. یک مثال در مورد اول خرید یک لباس همراه با یک دوست نزدیک ، دوست پسر یا مادر است. با تردید در انتخاب خود ، ممکن است بپرسید: "کدام را بیشتر دوست دارید - لباس سبز یا زرد؟". با این حال ، با دریافت پاسخ: "سبز! برای شما بسیار مناسب است ، شما شگفت انگیز به نظر می رسید! "، شما شادی انتخاب را احساس نمی کنید ، اما در درون آگاهی شما می گوید:" من حتی نمی دانم … نه ، نه واقعا! ". با این وجود ، اغلب در چنین شرایطی ، ما با یکی از عزیزان موافقت می کنیم و … لباس سبز می خریم. و سپس ، با بیرون رفتن از خیابان ، احساس خوشبختی نمی کنیم ، هیچ احساس آرامش درونی ، پاسخ های دیگران و نگاه های مشتاقانه وجود ندارد. چرا؟ حداقل ، شما از این لباس سبز خوشتان نمی آید ، از انتخاب خود ناراضی هستید ، از خرید کامل لذت نمی برید. و اصلا مهم نیست که در حقیقت رنگ سبز بیشتر به شما می آید! اگر با رنگ زرد احساس راحتی ، شادی و شادی بیشتری می کنید ، باید به نفع خود انتخاب کنید ، زیرا بهتر است از انتخاب خود پشیمان شوید ، و توسط کسی تحمیل نشود.

پشیمانی بی ثمر و سرزنش سوزان نسبت به خود همیشه نسبت به نارضایتی و تلخی آسان تر از درک "دستکاری" خود توسط یک عزیز احساس می شود (در چنین شرایطی ، این احساسات برای مدت طولانی فرد را از درون می خورد).

وقتی لباس اشتباه را انتخاب می کنید ، می توانید آن را دور بیندازید و لباس دیگری بخرید. ما آن را امتحان کردیم ، آن را دوست داشتیم ، احساس رضایت کردیم ("بله ، بله! من این را می خواهم و بس!"). جستجو کنید ، دست خود را امتحان کنید ، فرصت ها را آزمایش کنید و دیر یا زود به خواسته خود خواهید رسید. اگر مدام با خواسته های دیگران همراه باشید ، هرگز خود را پیدا نخواهید کرد. البته ، موقعیت های مختلف و دوست دختر ، شوهر / همسر ، مادر / پدر وجود دارد ("من به شما گفتم!") ، در این صورت ما احساس گناه حاد می کنیم.

حالا بیایید انتخاب روانشناختی را در نظر بگیریم (به طور نسبی - کجا باید پیاده روی کرد ، چه حرفه یا دوره هایی را انتخاب کرد ، کجا درس خواند ، چگونه و با چه کسی جشن تولد گرفت ، آیا در صورت نیاز به یک دوست / دوست کمک می کند یا خیر. فوری تجارت)

در واقع ، بسیاری از افراد تحصیلات خود را به تعویق می اندازند و برای کمک می دوند ، زیرا می دانند بعداً از این انتخاب احساس بدی خواهند داشت. چرا این اتفاق می افتد ، و اساس این پویایی رفتار چیست؟ به عنوان یک قاعده ، در مورد احساس گناه (شخص نمی تواند درک کند که مرزهای مسئولیت خود و مسئولیت شخص دیگر کجاست). ارتباط روانی به شرح زیر است - اگر من امتناع کنم یا چیزی از خودم انتخاب کنم ، شخص نزدیک من ناراحت می شود ، بنابراین من احساس گناه می کنم ، و باید به سرعت شرایط فعلی را اصلاح کنم تا کار را برایم راحت تر کند. به او! اما درک این نکته که شخص مقابل احساس می کند مسئولیت شخصی او است ، بسیار ارزشمند است ، زیرا به این ترتیب او در فرآیند ارتباط با شما درس خود را می آموزد. افسوس ، بسیاری از مردم به چنین الگوی رفتاری پایداری عادت کرده اند.

در این صورت چه باید کرد؟ به خودتان یادآوری کنید - "این مسئولیت اوست!" مسئولیت فوری شما این است که به درستی به فرد توضیح دهید که چه اتفاقی برای او می افتد ، چرا او رد شده است.

به عنوان مثال ، پاسخ به عبارت "من نمی خواهم امروز اوقات فراغت خود را با شما بگذرانم ، نمی خواهم هم ارتباط برقرار کنم" ممکن است کاملاً متفاوت به نظر برسد:

می دانید ، من امروز روز بسیار سختی داشتم.8 مشتری ، و هرکدام باید از لحاظ احساسی درگیر مشکل می شدند و در اعماق تجربیات خود فرو می رفتند و آنها را تقسیم می کردند ، بنابراین اکنون من از نظر انرژی خسته شده ام ، قدرت من در صفر است.

- من واقعاً دوست دارم با شما وقت بگذرانم ، اما امروز نه - احساس بدی دارم.

- من دوست دارم با شما قدم بزنم ، اما اجازه ندهید به سینما برویم - اکنون نمی توانم هیچ فیلمی را تماشا کنم.

- بیایید دفعه بعد به دیسکو برویم و امروز در فضایی آرام وقت خود را سپری می کنیم.

بنابراین ، باید به فردی این نکته را درک کرد که هیچ کس از او رویگردان نیست: "من از شما دست بر نمی دارم. امروز من خودم را انتخاب می کنم و اینها چیزهای کاملاً متفاوتی هستند. رفتار من در حال حاضر منحصراً با وضعیت روانی من مرتبط است. هیچ چیز در رابطه ما تغییر نکرده است ، من هنوز برای نظر شما ارزش قائل هستم ، به شما به عنوان یک شخص احترام می گذارم و شما را دوست دارم. علاوه بر این ، من می خواهم اوقات فراغت خود را با شما بگذرانم. " اگر یکی از عزیزان به شما اهمیت می دهد و هرگونه تغییر جهانی در زندگی را پیشنهاد می کند (به عنوان مثال ، تغییر حرفه و غیره) ، می توانید مستقیماً بگویید: "از اینکه گزینه های مختلفی را به من ارائه می دهید ، متشکرم ، اما هیچ پاسخی در روح من وجود ندارد. من مطمئنم (روش) این راه من نیست. این امکان وجود دارد که شما درست می گویید ، و در یک سال من از اعمال خود پشیمان می شوم ، اما اجازه دهید این مسیر را به تنهایی طی کنم. برای من بسیار مهم است! ".

شما نباید مسئولیت درد شخص دیگری را بر عهده بگیرید ، اما قطعاً باید ارتباط خود را حفظ کنید ("من واقعاً خجالت می کشم که از شما امتناع کنم. برای چندمین بار کار نمی کند ، و من درک می کنم که این برای شما ، اما اکنون نمی توانم ") ، با پذیرش احساسات وحشتناک گناه و شرمندگی.

به طور نسبی ، با متن اضافی ، به شخص اجازه می دهیم بفهمد که ارزشمند است و بی تفاوت نیست و رابطه همچنان حفظ می شود. در نتیجه ، او به دلیل امتناع چندان صدمه دیده و آزرده خاطر نخواهد شد ، تا این حد ناامید نخواهد شد. یک مثال عالی کودک آسیب دیده از ناحیه زانو است. اگر نوزاد به زانوی خود ضربه بزند ، و مادر به هیچ وجه به درد او واکنش نشان ندهد ، نشان ندهد که او در حال گذراندن است ، وضعیت دشوارتر خواهد بود و درد چندین سال دیگر باقی می ماند. اگر کودک احساس کند و ببیند که مادر اهمیتی نمی دهد و اصلاً مهم نیست که او نمی تواند کاری انجام دهد ، تحمل احساسات دردناک بسیار آسان تر است.

در پویایی افرادی که از عزیزان خود پیروی می کنند ، اغلب تمایلی وجود دارد - آنچه برای من مهم است و من می خواهم ، واقعاً ارزشمند نیست. رابطه ما با این شخص ، نظر ، احساسات و خواسته های او بسیار ارزشمندتر است. افرادی که مشکلات مشابهی دارند می توانند اقدامات خود را با عبارات استاندارد زیر توجیه کنند: "هنگامی که ما یکدیگر را به صورت سطحی می شناسیم ، من می توانم در مورد احساساتم کاملاً صحبت کنم و آنطور که برای من راحت است عمل کنم. اگر با شخصی در ارتباط نزدیک هستم ، سعی می کنم تا آنجا که ممکن است برای آن شخص راحت باشم ، بنابراین می خواهم یک رابطه راحت ایجاد کنم."

دلایل این رفتار چگونه می تواند باشد؟ منشاء را باید دوباره در دوران کودکی جستجو کرد - والدین و اطرافیان کودک را برای خود راحت کردند ، به دلیل خواسته ها و خواسته های شخصی مقصر شناخته شدند و از علایق خود دور شدند ، فرصت انتخاب چیزی از خودشان را فراهم نکردند ، مرزهای شخصی او را نقض کردند (آنها می توانند بدون در زدن وارد اتاق شوند ، درخواست کنند که کودک در را نبندد ، در غیر این صورت آنها رسوایی می کنند). در نتیجه ، در بزرگسالی ، فرد نمی تواند بفهمد دقیقاً چه می خواهد و بر این اساس ، به خود اجازه نمی دهد این مرزها را تعیین کند (به سادگی در را ببندید و بگویید: "همین! اینجا وارد نشو! این شخصی من است فضا ، و در اینجا من می خواهم تنها باشم (اما)! ").

چگونه با ناتوانی جنسی خود مقابله کنیم؟ برای شروع ، باید ارزش خواسته های خود را بازیابی کنید ، در غیر این صورت ، با پیشروی بیشتر همه عزیزان ، شخص شروع به درک چنین رفتاری نسبت به خود به عنوان مظاهر پرخاشگری می کند (او مسئولیتی در قبال هر چیزی که مجبور می کند ندارد) من باید انجام دهم ، فقط شراب وجود دارد ، به این معنی که او گناهکار است!).

با موافقت با برآورده کردن درخواست یکی از عزیزان در هر بار ، یک فرد در نهایت شروع به توهین می کند ، tk.او نمی تواند در تماس مستقیم پرخاشگری را انجام دهد ، در نتیجه ، عصبانیت به کینه تبدیل می شود و متوجه خود می شود ("همه! من ناراحت شدم! هیچ کس مرا دوست ندارد. و به طور کلی آنطور که من می خواهم درک نمی کند!"). این عامل استرس در ذهن شروع به تجمع می کند و مدتی در روان نگه داشته می شود و سپس بازیگری شروع می شود:

- اذیتم کردی ، پس دیگه زنگ نزن! من نمی خواهم با تو صحبت کنم!

- شاید ابراز نارضایتی منفعلانه - "عالی ، ما به جایی رسیدیم که شما می خواستید! حالا با بیان تلخ من کنار بیا! " (در این مورد ، می توانید احساس خشم و تحریک را در هوا آویزان کنید).

- ممکن است شخصی به تماس های تلفنی پاسخ ندهد یا تماس را فراموش کند ، تولدش را تبریک بگوید ، به قول خود عمل کند (آنقدر پرخاشگری وجود دارد که این خصومت 99 درصد مغز را پر کرده و همه چیزهای خوب را از بین می برد).

بنابراین ، راه خروج از این وضعیت چیست؟ اولین و مهمترین چیز این است که بفهمید چه می خواهید ، دومی این است که به آرزوهای درونی خود ارزش دهید ، متوجه شوید که خودتان با چنین اقداماتی در رابطه با خودتان موافق هستید و شروع به بیان خواسته های شخصی برای عزیزان می کنید. این واقعاً برای روابط مهم است ، زیرا در نهایت ، انجام هر کاری که شخص نمی خواهد ، و بدون اعتراض ، با تحمل همه چیز ، او به سادگی رابطه را خراب می کند.

برای شکستن این حلقه ، ابتدا یک تمرین بسیار ساده را امتحان کنید - با صدای بلند بگویید "من دوست دارم …!". اصلاً مهم نیست که این عبارت آرام به نظر برسد و همه آن را نشنوند ، نکته اصلی این است که شما می توانید آن را با صدای بلند بیان کنید! می توانید بگویید "من خواب دیدم. من آن را متفاوت دیدم. " اگر اطرافیان به این واقعیت عادت کرده اند که هر طور که برایشان راحت است عمل می کنید ، در ابتدا هیچ کس صدای شما را نمی شنود ، اما نباید متوقف شوید - آب سنگ را از بین می برد ، بنابراین باید صحبت کنید ، سپس پیشنهاد دهید ، اصرار کنید ، تقاضا کنید ، اما متوقف نشوید. حداقل ، مردم می فهمند که شما از همه چیز راضی نیستید. علاوه بر این ، این رویکرد به قطع ناگهانی رابطه کمک می کند.

در مواردی ، اگر دیگران نمی شنوند یا نمی خواهند بشنوند ، باید مستقیماً تقاضا کنید. مردم به چنین رفتاری عادت کرده اند و شما نیز با چنین نگرشی ، محیط خود را طوری انتخاب کرده اید که تا آنجا که ممکن است به دوران کودکی شباهت داشته باشد ، در حالی که مجبور بودید از دستورات و دستورات دیگران پیروی کنید. در ابتدا ، هنگامی که شخص اقتدارگرا (شاید مستبد یا سادیست) را در رابطه انتخاب می کردید ، احساس راحتی می کردید - او او را هدایت می کرد و همه را مانند عروسک ها (از جمله شما) کنترل می کرد. آموزش مجدد چنین شخصی بسیار دشوار است ، اما ارزش تلاش برای برآوردن نیازهای او و بستن این سطح از رشد ذهنی را دارد. در یک رابطه راحت (هنگامی که افراد چندین سال یکدیگر را می شناسند) ، دریافت بازخورد از دیگران نیز مهم است ، بنابراین باید در مورد آن س freeال کنید و در صورت لزوم - تقاضا کنید ("در این مورد چه فکر می کنید ؟ به من بازخورد بدهید! من به آن نیاز دارم "). با گذشت زمان ، شما توسط افرادی که می دانند چگونه گوش دهند احاطه می شوید.

قدر نیازهای خود را بدانید و آنها را برآورده کنید ، گاهی اوقات به قیمت یک رابطه - ما همه بزرگسال هستیم ، و اگر عزیزی نتواند به شما در برآوردن خواسته های شما کمک کند ، چرا به خاطر روابط به روابط نیاز دارید؟

توصیه شده: