2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
سال های نوجوانی - سنی که از آن "ما شروع می کنیم"! زنده ترین خاطرات "ما کی بودیم" از این دوره شروع می شود: اولین تجربیات مربوط به دوستی ، اولین درگیری های شدید تجربه شده که ردپای عاطفی طولانی را به جای می گذارد ، اولین عشق ، اولین سرگرمی های واقعی ، اولین اشک "بزرگسالان" این خود ما را در سرچشمه خودآگاه و بزرگسال خود می شناسد. با تجربه خودمان ، دیگر به یاد نمی آوریم که با چه مشکلاتی روبرو بودیم ، تجربیات ما در برخی مواقع چقدر شدید و دردناک بود. هنگام کار با نوجوانان ، ویژگیهای زیر را که برای کودکان این نسل معمول است مشاهده می کنم
عزت نفس پایین ، شک به خود ؛
انگیزه کم برای مطالعه ، توسعه خود ، فعالیت ، علایق محدود ، سطح پایین آرزوها ؛
احساسات سرکوب شده: عصبانیت ، گناه ، کینه ، با گرایش به تجسم و تجاوز خودکار.
مشکل در روابط ، طرد شدن توسط همسالان.
از هر ده کودک هشت نفر این مشکلات را دارند. برای پاسخ به س whyال چرا؟ در روند تربیت فرزند چه چیزی را از دست می دهیم؟ - لازم است به نظریه روانشناسی رشد بپردازیم ، اهمیت برخی جنبه های رشد کودک و ویژگی های لحظات بحرانی بزرگ شدن و شکل گیری او را درک کرده و درک کنیم. همه ما نه تنها از دوران کودکی ، بلکه مشکلات ما نیز از آنجا به وجود می آیند. این بدان معناست که برای حل مشکلات ، باید ریشه های آنها را در مراحل مختلف سنی توسعه شناسایی کرد.
بیایید مستقیماً نقاط را مرور کنیم
بنابراین ، مشکل شماره 1 اعتماد به نفس پایین است:
وظیفه اصلی نوجوانی این است که همه دانش درباره خود را گرد هم آورد و این تصاویر متعدد از خود را در یک دید کلی از خود ، هویت شخصی خود ادغام کند ، که به فرد اجازه می دهد تا به گذشته تکیه کند ، آینده را برنامه ریزی کند و موجود را به اندازه کافی "در اینجا" درک کند. و اکنون”. نوجوانان در حالت تضادهای داخلی دائمی زندگی می کنند: "من دیگر کوچک نیستم ، اما هنوز بزرگسال نیستم" و در این لحظه یک خود ناپایدار ، شکل نگرفته و "ضعیف" در معرض ضربه قرار می گیرد.
انتقاد از ظاهر ، رفتار ، کاهش ارزش جنبه های خاص خود یک نوجوان ، تحقیر ، ممنوعیت ها ، بی تفاوتی ، پرخاشگری از محیط می تواند باعث آسیب جدی شود و روند آشکار شکل گیری هویت را "متوقف" کند. یک فرد بالغ که از "بحران نوجوانی" جان سالم به در نبرده است ، هویت "بالغ" ندارد ، در برابر مشکلات مشابهی که منجر به آسیب خود ناپایدار می شود نیز آسیب پذیر خواهد بود.
نوجوانی جوانتر 11-12 ساله است ، این سن حداکثر آسیب پذیری است. از یازده تا سیزده سالگی: آنها به راحتی سرخ می شوند ، صورت خود را با مو می پوشانند ، حرکات مضحکی انجام می دهند ، سعی می کنند کمرویی ، احساسات خود را که اغلب با احساس شرم همراه است ، پنهان کنند.
نوجوان همچنین نسبت به اظهارات انتقادی بزرگسالان ، که در کودکان نقش خاصی را ایفا می کند ، بسیار حساس است.
در دوران بحران نوجوانان ، شکنندگی نوزاد تازه متولد شده به کودک برمی گردد ، بسیار حساس به نحوه نگاه به او و آنچه در مورد او می گویند. نوزاد تازه متولد شده ای که خانواده اش پشیمان هستند از این که او دقیقاً همان است ، از نظر ظاهری ، و نه از این جهت که چنین بینی دارد و نه بینی دیگری ، و سپس شروع به عزاداری برای جنسیت یا رنگ موی خود می کند ، این خطر را دارد که این کلمات را به خاطر بسپارد. مدتهاست … چنین نوزادی متوجه شد که به دلایلی برای جامعه ای که در آن متولد شده است مناسب نیست. در این سن ، هر نظری از جمله نظر افرادی که نباید به آنها توجه شود ، قابل توجه است. کودک هنوز این را درک نکرده است ، می شنود که آنها درباره او بد می گویند و آن را برای حقیقت می داند ، و در زندگی بعدی این می تواند بر روابط او با جامعه تأثیر بگذارد.
به منظور درک آسیب پذیری و آسیب پذیری یک نوجوان ، تصور کنید خرچنگ و خرچنگ پوسته خود را تغییر می دهند: آنها برای مدت زمان لازم برای تشکیل یک پوسته جدید که می تواند از آنها محافظت کند ، در شکاف سنگ ها پنهان می شوند.اما اگر در این لحظه ، زمانی که آنها بسیار آسیب پذیر هستند ، کسی به آنها حمله کند و آنها را زخمی کند ، این زخم برای همیشه باقی می ماند و پوسته فقط زخم ها را پنهان می کند ، اما زخم ها را بهبود نمی بخشد (به هر حال ، این زخم ها بعداً بهبود می یابند توسط ما ، روانشناسان …)
در این دوره از آسیب پذیری شدید ، نوجوانان از افسردگی یا منفی گرایی از تمام جهان محافظت می شوند ، که این امر ضعف آنها را بیشتر می کند.
در دوره های دشوار ، هنگامی که یک نوجوان در دنیای بزرگسالان ناراحت است ، وقتی به خود ایمان ندارد ، در زندگی خیالی حمایت می کند ، وارد خیال می شود ، دنیای مجازی ، هرچه بیشتر از دنیای واقعی دور می شود. بنابراین - یک کودک هویت خود را شکل می دهد ، ایده ای از خودش در دوران کودکی ، که از پدر و مادر و دیگر بزرگسالان مهم ، از جمله معلمان ، در آینه منعکس شده است. و اگر این یک "آینه تحریف کننده" است ، اگر محیط نزدیک به کودک اعلام کند که او از ایده آل "کوتاهی می کند" ، اگر با والدین ، فرزندان ، برادران و خواهران مقایسه شود ، با سایر افراد موفق تر مقایسه می شود. انتظارات خود را از کودک بالا ببرند ، انتقاد از نتایج و رفتار او به ارزیابی شخصیت او در کل خلاصه می شود - کودک با طرد خود از خود مواجه می شود ، عقده حقارت را ایجاد می کند و به طور کلی یک خودپنداره رنگی منفی
به عنوان نه تنها یک روانشناس ، بلکه مادر یک کودک نوجوان ، می توانم به شما توصیه کنم که بیشتر مراقب نحوه برقراری ارتباط خود با کودک باشید ، چقدر ارزش او را به او نشان دهید ، چگونه خود را به اندازه کافی به او "نشان دهید" ، زیرا نگرش شما نسبت به او بستگی به نحوه برخورد او با خود دارد.
ادامه دارد … (در مقاله بعدی نقطه شماره 2 را تجزیه و تحلیل می کنیم)
توصیه شده:
دیگری مهم به عنوان پژواک دوران کودکی دور
با تأمّل بر اهمیت یک شی به عنوان مبنای تعیین کننده و ساختاربخش روان ، می فهمم که جستجوی دیگری معنادار پژواک دوران کودکی دور است. به هر حال ، یک مشکل مشابه در اکثریت ذاتی است. وقتی این اتفاق نیفتاد ، وقتی کودک بدشانس بود که در کنار یک بزرگسال مهربان ، عاقل و درک کننده باشد.
آسیب های دوران کودکی درمان نشده. محرک های جدایی
من امروز با یک مشکل بسیار معمولی کار کردم - من آن را مشروط توصیف می کنم - برای همه مفید است. بنابراین… تصور کن… - گسست عمدی روابط "مرده" و پوچ ، - حرکت به سمت راحت تر از نظر روانی - شرایط جدید زندگی ، - هزار فرصت برای ایجاد راه های بیشتر و … - سخت ترین احساسات در آستانه تغییرات … گویی ماندن در قدیم آسان تر است ، با وجود اختلال عملکرد ، مخرب … به نظر شما دلیل این امر چیست؟ این احساسات بر چه اساسی استوار است؟ به هر حال ، حرکت از بد به خوب طبیعی و آسان ا
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟ این واقعیت که همه آسیب های ما از دوران کودکی به مدت طولانی گفته شده است که حتی با این واقعیت بحث نمی کنند. بسیاری از مطالعات ثابت کرده اند که این واقعیت دارد. دو هفته پیش من یک وبینار در این زمینه برگزار کردم.
درباره کسانی که زود از دوران کودکی خود محروم بودند. و همچنین بزرگسالی
بچه هایی هستند که خیلی زود بالغ شده اند. آنها بزرگ شدند زیرا هیچ بزرگسال قابل اعتمادی وجود نداشت ، والدینی که می توانستند در کنار آنها به آنها اعتماد کنند. مشروب ، غیرقابل پیش بینی ، گاهی مست ، گاهی هوشیار بابا. مامان ، که در 5 سالگی رفت تا با برادر نوزادش بنشیند و اگر دخترش وظایف "
زندگی خودتان یا مسابقه رله از دوران کودکی؟ حق زندگی یا نحوه فرار از اسارت فیلمنامه های دیگران
آیا خود ما ، به عنوان بزرگسال و افراد موفق ، به تنهایی تصمیم می گیریم؟ چرا گاهی اوقات خود را به این فکر می اندازیم: "من الان مثل مادرم صحبت می کنم"؟ یا در مقطعی متوجه می شویم که پسر سرنوشت پدربزرگ خود را تکرار می کند و بنابراین ، بنا به دلایلی ، در خانواده ثابت می شود … سناریوهای زندگی و نسخه های والدین - آنها چه تاثیری بر سرنوشت ما دارند؟ و سرنوشت فرزندان ما؟ در مورد سرنوشت فرزندان فرزندان ما؟ نیاز تکاملی به تعلق انسان مدرن تا کنون از اجداد وحشی خود فاصله ن