داستان اینکه چگونه به خودم اجازه دادم بخوانم

فهرست مطالب:

تصویری: داستان اینکه چگونه به خودم اجازه دادم بخوانم

تصویری: داستان اینکه چگونه به خودم اجازه دادم بخوانم
تصویری: چند شنبه با سینا | فصل سوم | قسمت 10 | فرنوش حمیدیان 2024, ممکن است
داستان اینکه چگونه به خودم اجازه دادم بخوانم
داستان اینکه چگونه به خودم اجازه دادم بخوانم
Anonim

آیا تا به حال به لحظاتی فکر کرده اید که زندگی شما را تغییر داده است؟ لحظات پیروزی یا دستاوردها ، اکتشافات ، درک هایی که شما را به خود تبدیل کرده است؟ چه زمانی به خود اجازه کاری دادید که قبلاً جرات انجام آن را نداشتید؟

من چندین داستان از این دست دارم و می خواهم یکی از آنها را برای شما بگویم …

وقتی داستان هایم را دوباره می خوانم ، احساس می کنم که همه آنها در حال غلبه بر عقده حقارت من هستند … تلخ است زیرا چیزهای ساده به طریقی پیچیده و پیچیده ، به سختی ، به اصطلاح به من دست می دهند …

در اینجا اولین داستان است - در مورد آن….

من عاشق آواز خواندن هستم ، این لذت را به من می دهد ، وقتی قطعه مورد علاقه خود را اجرا می کنم ، احساس غبغب می کنم ، ممکن است یکی بگوید ، من با تمام بدنم می خوانم ، برای من این راه پیشرو در بیان خود است …..

من از دوران کودکی ، مانند بسیاری دیگر ، آواز می خواندم ، اما بر خلاف افراد خوش شانس که می توانستند با آرامش در این زمینه پیشرفت کنند ، من عملاً در این فرایند که تنها یک عبارت مادرم ارزش داشت ، پشتیبانی نمی کردم "بله ، شما روزی ساکت خواهید شد !! !؟ "…. غمگین … … در کودکی ، من واقعاً رویای تحصیل در یک مدرسه موسیقی و اجرای نمایش را داشتم تا بتوانم ماهیت طوفانی ، احساسی ، حساس و بسیار خلاق خود را بیان کنم … اما همه اینها کار نمی کند

در نتیجه این ، در بزرگسالی ، من با مجموعه ای از مجموعه ها و تابوها در زمینه خودآگاهی خلاق ظاهر شدم ، می خواستم بخوانم ، اما نمی توانستم آزادانه بخوانم ، زیرا خجالتی بودم و به نظرم می رسید من نمی توانستم یا با کسی تداخل داشته باشم ، که بسیار بلند می خوانم تا همسایه ها صدایم را بشنوند و غیره … …

و من می خواستم بخوانم! … و من از این رنج می برم … فقط کسانی که تجربه چنین چیزی را در دوران کودکی داشته اند می توانند مرا درک کنند …..

با گذشت زمان ، من ، البته ، گاهی اوقات در شرکت های کوچک یا به تنهایی آواز می خواندم ، اما خجالت می کشیدم که این کار را آشکارا انجام دهم ، برای ارائه خودم یا آموختن این روند ، بسیار غبطه خوردم وقتی دیدم چگونه این یا آن شخص با موفقیت خود را نشان می دهد در موسیقی ، می خواند یا در ساز رایگان می نوازد ، برای لذت شما …..

توانایی ها و استعدادهایی که در خود سرکوب می کنید فشار می آورند و در زندگی دخالت می کنند … سپس بحرانی بوجود آمد ، در نتیجه من با روان درمانی ، با مربیگری آشنا شدم و منابع خود را در آنها یافتم … شعار من در این روند عبارت ایرینا ملودیک بود: "شروع کنید ، حتی اگر نمی دانید چگونه"))))))))

خوب ، من شروع کردم! از آن لحظه به بعد ، خلاقیت من شروع به تجدید حیات کرد ، نیرو گرفت و قدرت گرفت ، خودم را امتحان کردم و آزمایش کردم))) …….. من شروع به مطالعه با معلمان مختلف کردم ، در جهت دانشگاهی و پاپ-جاز ، تأیید شد که من یک گوش عالی و یک صدای نادر دارم ، یک ویبراتو و یک "خمیازه آکادمیک" طبیعی باز می شود ، که گاهی اوقات برای من دردسرهای زیادی ایجاد می کند ، زیرا من فقط یاد می گیرم که با آن کنار بیایم ، و صدا حتی در موقعیت های بالا ، باید نزدیک و پر صدا باشد …..

به طور کلی ، من از برخی معلمان آموختم که من یک فیزیولوژی نادر دارم - mezzo -soprano در دختران شکننده مانند من چندان رایج نیست))))) …. من شروع به بدست آوردن ویژگی خودم و مناسب خودم کردم.

البته ، من هنوز در انتخاب ، به عنوان مثال ، معلم ، مشکلات زیادی دارم ، زیرا برای من نکته حمایتی است که نتوانستم از والدینم دریافت کنم … یا ، به عنوان مثال ، من دائماً ترس و نگرانی دارم وقت ندارم به خودم ثابت کنم که نمی توان یک دقیقه را از دست داد ، زیرا خیلی چیزها در دوران کودکی و نوجوانی از دست رفت …

همه اینها - موفقیت ها همراه با پشیمانی از زمان گذشته - به من قدرت می بخشد ، منبعی می شود …..

اکنون می خوانم ، گاهی اوقات اجرا می کنم ، حتی موسیقی ضبط می کنم ، شروع به خلق کردم!)! انبوهی از طرح ها و ایده های خلاقانه در سرم جمع شده است! … چیزی که من قبلاً آن را اجرا کرده ام !!!!! من بسیار خوشحالم که نظرات دوست دختران و دوستانم را در مورد کارم می شنوم و احساس می کنم ، توجه و احترام آنها را نسبت به شجاعتم احساس می کنم) ، در شخص آنها من خودم را حمایت می کنم …..

وقتی سعی می کنید حداقل کمی خود را نشان دهید ، بیشتر و بیشتر می خواهید! …

در حال حاضر ، من رویایی دارم که در گروهی از نوازندگان یا فقط با یک نوازنده پیانیست بخوانم ، چند موسیقی اصیل بسازم و برای لذت خودم اجرا کنم!

فکر می کنم روزی محقق می شود!

خوشحال می شوم اگر داستان مشابه خود را به اشتراک بگذارید!)

شاید او به کسی انگیزه دهد که کاری انجام دهد!))

توصیه شده: