2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
بیسکویت ها. اولگا فکر کرد و کتاب را کنار گذاشت. از روی صندلی بلند شد. شوهر روی مبل نشسته بود ، اما در اینترنت بود. او که از آنجا می گذشت سرش را نوازش می کرد. در آستانه اتاق ، به عقب نگاه کردم: هیچ عکس العملی نشان نداد. آه کشید و به راه خود به سمت آشپزخانه ادامه داد. روی میز در کاسه آب نبات چیزهای مختلف وجود داشت.
اولگا با شهوت در چشمانش ، آنچه را که می خواست انتخاب کرد ، دستش را دراز کرد. اما او متوقف شد. صورتش به صورت خشم و ناراحتی پیچیده شد. یادش آمد که از دیروز رژیم گرفته بود. با فرو رفتن روی چهارپایه ، او با غم و اندوه به گلدان فریبنده خیره شد.
در درون خود ، او مانند یک کودک کوچک که از لذت محروم شده بود ، رنجید. لب پایینی بیرون زد و نزدیک بود چانه را لمس کند. نه تنها در داخل ، بلکه در خارج ، هوی و هوس قابل مشاهده بود.
اما ناظر سخت گیرانه ایستاد. او سعی کرد به صورت اسکوات ، تمرینات شکمی و امتناع از غذا در شب به او رشوه دهد. که این آخرین خوبی برای ماه آینده است. التماس نمی کرد. صدایی تند ، یادآور کلمه ، در سرش رعد می زد. سرزنش ضعف و بی مهره بودن از هر طرف بارید.
اولگا نشست و چشم از شیرینی ها بر نداشت. او کلمه ای برای توجیه پیدا نکرد. او خودش تصمیم گرفت خودش را به یک ماه نشاسته ای و شیرین محدود کند و باید به هدف خود پایبند باشد. آنچه صدا او را به یاد آورد ، او را بزرگ کرد.
او آب نبات را به شدت گرفت ، سریع آن را باز کرد و قورت داد. او مثل بچه ها چهره ای ساخت ، صداهای "آینده بودن" را داد و زبانش را بیرون آورد. با نگاهی راضی کننده به عنوان یک برنده بر بازرس ، و بدون توجه به اینکه او خود را فریب داده است ، ناگهان یخ زد.
او به یاد می آورد که چگونه می خواهد مادر ، پدر ، معلمان خود را فریب دهد تا به خواسته خود برسد. یا درست مثل آن ، قبل از غذا آب نبات بگیرید و بخورید. با دستهای شسته نشده پای تهیه کنید. دست از وعده ها بردارید اما من هرگز جرات نکردم. او از سرزنش و اتهام می ترسید. با تکان دادن سر ، نگاه های بی رحم می اندازد. مثل اینکه ما به شما امیدوار بودیم و شما …
او همیشه از آنچه درست و خوب است پیروی می کرد. حالا ، او آنها را در مقابل خود دید - فریاد می زد ، او را بزرگ می کرد ، در یک تصویر واحد از یک جاسوس و قاضی متحد می شد. اما آنها از این کار چه نتیجه ای گرفتند؟
اولگا در مورد آن فکر کرد. دوباره روی مدفوع فرو رفت. سپس او بلند شد و شروع به قدم زدن در اطراف آشپزخانه کرد ، جایی که فقط دو مرحله می توانید قدم بگذارید. اما این مانعی برای او نبود.
او فکر می کرد کنترل چیزی است که آنها می خواستند ، و همچنین در نظر دیگران والدین خوبی باشند. "ببینید چقدر پرورش یافته و تغذیه خوبی دارید. او دست های خود را می شویند ، اشتهایش عالی است ، به قول خود عمل می کند. " اوف تو! چه حال بهم زن. و معلمان؟ اگر یک دانش آموز ممتاز شکوفا شود ، همینطور است ، آنها افتخار می کنند که این یک دانش آموز است. و سپس آنها بی سر و صدا علائم را نشان می دهند ، ما را ناامید نکنید ، شما نشانگر حرفه ای بودن ما هستید. اگر آنها نمره بدی دارند ، مربوط به آنها نیست. " افکار او با ظاهر شوهرش در آشپزخانه قطع شد.
- چرا اینجا می دوید؟ - با تعجب در چشمانش پرسید.
- بله ، من فکر می کنم.
- واقعا؟! - لبخند حیله گرانه ای زد. - ناگهان چی شدی ، تصمیم گرفتی فکر کنی؟
"او مرا تنها گذاشت" ، حوله ای را گرفت و به او ضربه زد. - وقت برای شوخی نیست. آنچه را که نیاز دارید بردارید و از اینجا بروید.
- باشه باشه. من ترک می کنم. - با گرفتن شیرینی از منو ، او وارد اتاق شد.
با خیره نگاهش کرد. وقتی او بیرون آمد ، او دویدن کوتاه خود را در آشپزخانه ادامه داد. اما من قبلاً به چیز دیگری فکر می کردم: قول دادم که در حضورم شیرینی نخورم. نه ، من با گستاخی شماره گرفتم و رفتم قمه بزنم. اوه اوه حرامزاده چگونه می توانید در اینجا وزن کم کنید؟ کسی به قولش پایبند نیست
متوقف کردن. اما اکنون من ادعایی نسبت به او دارم ، اما من چه نتیجه ای دارم ، من مانند بازرس پلیس با شوهرم رفتار می کنم و خواهان رعایت نظم و قوانین هستم؟
زندگی می کرد. من فقط با ارواح دوران کودکی مبارزه کردم ، از حقوق خود دفاع کردم و خودم؟ من حاضرم شوهرم را به زندان بیاندازم. او را سرزنش کنید و به او حکم دهید: ساعت ها به بوی ناراحت من گوش دهید. برای دیدن نگاه قضاوت کننده من ، که در زیر آن احساس گناه هرگز از بین نمی رود."
اولگا با گذراندن استانداردهای دویدن طولانی مدت در یک اتاق کوچک ، نشست.تردمیل لحظه ای که فهمید چگونه با او رفتار می کند به پایان رسید ، همچنین با خود و اطرافیان خود رفتار کرد. قدرت او را ترک کرد
با عجله وارد اتاق شد. کنار شوهرش روی مبل نشست. یک دقیقه به او نگاه کرد. بوی شکلات را حس کرد و لبخند زد. سپس او به بازوی او رفت. شوهر از دست رفته بود و نمی فهمید چه اتفاقی می افتد. اما او تصمیم گرفت کنجکاوی خود را به تأخیر بیندازد.
اولگا ناراحت شد - چگونه می تواند اکنون خود و اطرافیانش را ترور کند؟ پاسخ در س questionال دیگری آمد: آیا باید؟ پس از همه ، او تصمیم گرفت وزن کم کند و شیرینی کمتر بخورد. نه مامان و نه پدر ، هیچ کس دیگر. و ایده خودش را خراب می کند. لبخندی روی لبش ظاهر شد و حیله ای ظریف.
توصیه شده:
8 ضربه داخلی در مردان
"به یاد داشته باشید ، شما با درک این موضوع به این دنیا آمدید نیاز به مبارزه با خودتان - و فقط با خودتان. بنابراین ، از کسی که به شما می دهد تشکر کنید این فرصت”G.I. گورجیف "ملاقات با افراد فوق العاده" به تازگی ، با داشتن تمرینات روان درمانی بیشتر مشتریان مرد ، به طور فزاینده ای به این فکر کردم که چقدر سخت است که یک فرد مدرن در جامعه ما باشیم.
کودک فراموش شده داخلی (تله بزرگسالان)
کودک داخلی فراموش شده (تله بزرگسالان) - می دانی چرا صحرا اینقدر خوب است؟ - او گفت. - جایی چشمه ها در آن پنهان شده اند … ا. اگزوپری با خواندن این داستان ، هر فرد بالغ فرصتی دوباره برای ملاقات با دوران کودکی پیدا می کند ، برای کشف یک پرتگاه بزرگ که دو جهان را از هم جدا می کند - دنیای کودکی و دنیای بزرگسالان.
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته نویسنده: Iskra Fileva Ph.D. کودکی بد ما را از ایجاد شخصیت سالم باز می دارد. وقتی اتفاق بدی برای ما رخ می دهد ، از منابع درونی خود برای مقابله با آن استفاده می کنیم. این پایداری است: توانایی ما در ایجاد و استفاده از یک مخزن داخلی قدرت.
منتقد داخلی: او کیست و چگونه او را بشناسیم؟
تصور کنید: شما اشتباهی مرتکب شده اید یا اشتباهی انجام داده اید ، شخصی به شما نزدیک می شود و می گوید: "به خودت نگاه کن ، اما تو اصلاً قادر به هیچ کاری نیستی" ، "دیگر خودت را رسوا نکن ، بنشین و سر خود را نچسب بیرون "،"
جزئیات داخلی چشم انداز داخلی
فردی به درمان می آید. یک سال کار می کند ، سال دیگر. با درخواست اولیه سروکار دارد ، مراحل بعدی را مشخص می کند. مشکلاتی که قبلاً حل ناپذیر به نظر می رسید ، ساده تر و واضح تر می شوند ، زیرا برای هر کدام یک راه حل وجود دارد - البته نه همیشه آسان ، اما امکان پذیر و در حد توان.