گریه زیبا هم

تصویری: گریه زیبا هم

تصویری: گریه زیبا هم
تصویری: گریه با لحجه چینی بسیار هم زیبا 😑😂 2024, ممکن است
گریه زیبا هم
گریه زیبا هم
Anonim

زیبا ها هم گریه می کنند.

من می خواهم در مورد زنانی صحبت کنم که طبیعت و خانواده آنها دارای ظاهری برجسته بوده اند. این اتفاق می افتد که شما به او نگاه می کنید و می فهمید که طبق قوانین زیبایی او به هیچ وجه عبور نمی کند ، اما چیزی در او وجود دارد که مانند آهنربا جذب می شود ، شما فقط می خواهید به او نگاه کنید و نگاه کنید … نوعی جادوی کشنده در ظاهر او ، یا همانطور که امروزه مرسوم است که می گویند کاریزما. نوعی جادو از چنین زنانی ، دختران نفس می کشد ، تصویر او زنان و مردان را افسون می کند … و من می خواهم نزدیک شوم و بفهمم او کیست ، چرا طبیعت به او زیبایی و جذابیت داده است؟ همانطور که یکی از دوستانم گفت او زیباست. شما می خواهید به چنین افرادی بروید و بینی خود را دفن کنید تا بوی او را بویید ، انگار در یک بالش صورتی ساتن پر شده از گلبرگهای رز.

از زیبایی های مشهور عمومی ، می توانم آنجلینا جولی را نام ببرم ، که به سختی می توان او را زیبا ، اما غیرمعمول ، بیگانه ، غیر زمینی نامید ، او را می توان به حق نامید. این زنان در مقاله من مورد بحث قرار خواهند گرفت. باید فوراً بگویم که من خود را زیبا نمی دانم و هرگز در مورد خودم چنین تصوری نداشته ام. علاوه بر این ، حتی در نوجوانی ، من مشکوک بودم که چیزی در ظاهر من اشتباه است ، سپس من زشت هستم و جایی برای من در جمع دوستان همکلاسی دختر زیبا وجود ندارد. و مادرم هرگز ظاهر من را تحسین نمی کرد ، بلکه برعکس از من انتقاد می کرد. همانطور که بعداً انگیزه او را فهمیدم: تا دخترم مغرور نشود. خوب ، خوب ، بنابراین من پذیرفتم که حق وجود در بین زیبایی های دوستانم را ندارم و وارد یک فرایند رنج طولانی مدت شدم:

بنابراین ، من به تغییر شکل بدنی خود اعتقاد داشتم. و بنابراین ، برای من ، یک شوک کامل تحریم نیمه زن کلاس بود پس از آنکه یکی از پسران "تخت گل لاله مدرسه" را احاطه کرد و همه این ثروت از گیاهان زیر درهای آپارتمان من بود. چگونه می دانستید؟ ما سپس در منطقه Zaporozhye در یک روستای کوچک زندگی می کردیم که در آن اخبار با سرعت صدا پخش می شود. من فقط چیزی نفهمیدم اما وقتی به کلاس آمدم ، مشخص شد که به نحوی نصف زن کلاس را راضی نکرده ام. آنها سکوت کردند و به سوالات من پاسخ ندادند. تحریم با سکوت شوکه شدم! من نگران شدم که نیمی از کلاس شامل پسران بود و درست در همان لحظه آنها مرا تحت مراقبت خود قرار دادند و مرا تحت حمایت خود قرار دادند. این موضوع باعث عصبانیت بیشتر دختران شد و آنها بدون اینکه قسم یک ماهه سکوت خود را زیر پا بگذارند ، بدرفتاری کوچکی با من کردند.

من به نحوی از آن جان سالم به در بردم نه بدون شکست در افسردگی نوجوانان ، بلکه غلبه کرد و به زندگی ادامه داد … اما وضعیت مشابهی در دانشگاه تکرار شد … سپس بارها و بارها …

در گروه هایی که روانشناسی می خواندم ، همیشه یک زن یا دختر بود که "برای کشتن شلیک می کرد" و هدف ، به دلایلی ، من بودم. من گیج شده بودم. چرا اون اینقدر منو دوست نداره ، مشکل من چیه؟ و او سعی کرد ماهیت تحقیر خود را نسبت به من روشن کند: "به من بگو ، من چه اشتباهی کردم؟ حتی می خواهم با تو صحبت کنم. برو از اینجا. تو مرا عصبانی می کنی."

بله ، دوستان وفادار وجود داشت.. و من از این واقعیت که آنها در کنار من بودند و از من حمایت می کردند ، قدردانی کردم. ، من را بی ارزش نکرد ، از من انتقاد نکرد ، اما او فقط با من دوست بود … و من هنوز چنین زنانی را در زندگی خود فرشتگانی می دانم که از بالا برای کمک به من فرستاده شده اند. همه زنان در زندگی من این کار را نکرده اند. اما کسانی که ناگهان بی انگیزه نسبت به من نفرت نشان دادند ، من را به وحشت و وحشت انداختند … من شروع به ترس از زنان کردم. یا حتی اگر آنها انگیزه ای داشتند ، من فکر نمی کردم شدت نفرت آنها از من با انگیزه مطابقت داشته باشد.

کمی بعد ، من انعطاف پذیری را آموختم و یاد گرفتم چگونه جلوی پرخاشگری زنان را بگیرم. اما تا همین اواخر ، از این می ترسیدم که به خودم اعتراف کنم آنچه در زندگی بسیار رنج می بردم حسادت زنانه بود.چرا می ترسید؟ زیرا اگر اعتراف کنم ، باید اعتراف کنم که من زیبا هستم ، اما من اینطور فکر نمی کردم … اما نکته خوب این است که نفرت و حسادت زنان من را به فکر مفیدی کشاند که شاید چیزی در ظاهر من اینطور نباشد. خوب است و زنان آن را دوست ندارند … من هیچ نشانه ای از نفرت و پرخاشگری بی انگیزه را از مردان دریافت نکردم. بلکه آنها با من دوست بودند ، مرا دوست داشتند یا به من احترام می گذاشتند.

بعداً من تحصیلات خود را به عنوان یک روانشناس دریافت کردم و به عنوان یک متخصص شروع به اثبات علمی برخی از پرخاشگری زنان نسبت به خود کردم. شروع کردم به نگاه کردن ، و چگونه می توانم آنها را به طور ناگهانی و همانطور که به نظر می رسید نفرت بی انگیزه تحریک کنم؟ از این گذشته ، به عنوان یک روانشناس ، فهمیدم که دو نفر مسئول تماس هستند. آنچه در میدان اتفاق می افتد به دو تقسیم می شود. و من از خودم پرسیدم ، نیمی از مسئولیت من در مورد این واقعیت است که به احتمال زیاد ، همانطور که تصور می کردم ، باعث حسادت زن می شوم؟ از خودم پرسیدم چگونه این کار را انجام دهم؟

شروع کردم به پرسیدن از دوستان ، آشنایان ، مردان ، درمانگرم. چگونه؟ چرا این اتفاق برای من می افتد؟ چگونه می توانم جلوی این کار را بگیرم؟ برای دوستی با کل جهان زنان ، چه چیزی را باید در خودم تغییر دهم؟

کمی بعد متوجه شدم که مجموعه خدای متعال باید کنار گذاشته شود: همه چیز به من بستگی ندارد. همچنین چیزی بستگی به میل طرف مقابل ، زن دیگر دارد. اما از طرف من چه کاری می توانم انجام دهم تا حسادت بیش از حد زنان برانگیزد؟

دوستان و درمانگر من به من کمک کردند تا بفهمم … جواب آمد. به محض این که سعی می کنم بی عیب و نقص به نظر برسم: من با سوزن ، آرایش و کفش های پاشنه بلند "a la elegant" لباس می پوشم ، بر آنچه برخی از زنان را خشمگین می کند ، تأکید می کنم ، انگار من بیرون می آورم که چرا و چرا که یک پارچه قرمز است آنها و همچنین این بلوز قرمز با رژ لب قرمز.

فکر کردم … آیا واقعاً باید موش خاکستری شوم تا گلوله های حسادت زنانه از کنارم عبور کند؟ آیا نباید رنگ آمیزی کنم ، خاکستری لباس بپوشم و غیره … خود را مخفی کنید؟.

نوو! نمی خواهم خودم را پنهان کنم! تمام وجودم را گریه کرد

اما یک صدای درونی به من پاسخ داد - برای میل خود به خودت هزینه کن. مسئولیت تمایل خود به روشن بودن ، خود بودن ، حضور در چشم مردم را بر عهده بگیرید و این هزینه را با دریافت گلوله های نفرت از طرف زنان محیط زیست بپردازید.

انتخاب سخت بود. من خود را متهم به خودشیفتگی کردم: شما پنهان نمی شوید ، اما زیبایی طبیعی خود را برجسته می کنید ، پس شما یک خودشیفته بزرگ هستید ، با خودم گفتم ، خودم را سرزنش می کنم. اما یک روز خورشید از پشت پنجره من از پشت ابرها بیرون آمد و صورتم را با اشعه های گرم شادی گرم کرد … فهمیدم که نمی توانم مسئول واکنش حسادت سایر زنان باشم ، نمی توانم در اینجا چیزی را تغییر دهم. و اگر آنها بخواهند حسادت کنند و "با گلوله نفرت به من شلیک کنند" - این انتخاب آنها است. و من فقط باید خودم باشم. فقط قبول کنید که هنوز بخشی از زنان در زندگی من وجود دارد که مرا دوست دارد و با من دوست است … ظاهراً آنها برای چیز دیگری در من ارزش قائل هستند و نه پوسته بدنی من. و اینکه سرانجام می توانم مسئولیت بدنم را بر عهده خودم ، در مورد چهره و ظاهرم ، که پدر و مادرم و خانواده ام به من داده اند ، بر عهده بگیرم … و هنگامی که مسئولیت تمام این ثروت را بر عهده می گیرم ، آماده مواجهه با حسادت و نفرت دیگران هستم. … در نهایت … شما مسئول احساسات و اعمال خود هستید.

اما یک روز از خودم پرسیدم: آیا خودت به کسی حسادت کردی؟ آره! این پاسخ صادقانه به من کمک کرد تا درد زنان دیگر را بپذیرم و آنها را به خاطر رنج هایی که در زندگی به خاطر حسادت زنانه تجربه کردم ، ببخشم.

ما کامل نیستیم! و من نیز زیبایی روح را بیشتر ارزیابی می کنم … این یک هدیه بی اندازه بزرگتر از یک بدن زیبا است.

آیا تا به حال این سوال را از خود پرسیده اید؟ آیا توانستید صادقانه به خودتان اعتراف کنید ، به کسی حسادت می کردید؟

توصیه شده: