راه اندازی مجدد 2.0

تصویری: راه اندازی مجدد 2.0

تصویری: راه اندازی مجدد 2.0
تصویری: Social Media Dangers Documentary — Childhood 2.0 2024, آوریل
راه اندازی مجدد 2.0
راه اندازی مجدد 2.0
Anonim

ریتا به آرامی در کنار پیاده رو خاکستری قدم می زد. سپتامبر که از روزهای آفتابی روشن خوشحال بود و عابران با عجله از آنجا می گذشتند. تابستان سپری شد و همه بهانه های قابل قبول "چرا همه چیز اشتباه است" و "من واقعاً بهانه نمی آورم ، این دوره آرامش تابستانی است".

وعده هایی که به خود داده می شود و اظهارات بلند "برای گردهم آمدن دوباره و دوباره در جنگ" دو هفته است که شکست خورده است. با کاهش جزئی دما در ماه سپتامبر ، درجه فعالیت افزایش نیافت. دختر هنوز در حال تجربه شکست بهاری بود.

ریتا یک بازاریاب بود و تحصیلات دانشگاهی او این حقیقت را ثابت کرد. پس از فارغ التحصیلی ، او خوش شانس بود که در تخصص خود در یک شرکت بزرگ با چشم انداز شغلی کار پیدا کرد. در آنجا ، از دختر به دلیل عملکرد ، خلاقیت و مسئولیت پذیری او قدردانی شد. بنابراین ، هیچ کس تعجب نکرد که او به زودی سمت مدیر بازاریابی را بگیرد. این خبر تمایل ریتا برای ترک حرفه شغلی خود در 2 سال و رفتن به یک سفر رایگان بود. علاوه بر این ، اوایل تابستان یک فصل مرده برای جستجوی شغل است.

همه سعی کردند او را منصرف کنند - از همکاران و والدین گرفته تا آشنایان معمولی از کافه. اما این میل تکانشی نبود. بله ، او "هیچ جا" نرفت و همچنان موفق شد تمام شکاف های لازم را در زمینه تجارت ایجاد کند: او از برنامه Mini-MBA فارغ التحصیل شد و یک دوره جداگانه در زمینه مدیریت جریان های مالی برای مالکان گذراند. او به خوبی می دانست که ترازنامه چیست و چگونه باید آن را ترسیم کرد ، بلکه چرا شما به صورت سود و زیان و جریان وجوه ، نحوه تفکیک کسب و کار و پول شخصی نیاز دارید. همه اینها برای دختر لازم بود تا کافی شاپ خود را با قهوه خوشمزه و خدمات بالا باز کند. نه "نقطه" با خدمات نوار نقاله ، بلکه مکانی آرام و دنج برای 10-12 صندلی.

ریتا این پروژه را از سال سوم دانشگاه "پرورش داد" - او تمام انواع قهوه معروف ، مکان های پرورش آنها ، ویژگی های طعم را بسته به منشا و درجه بو دادن ، از طریق قلب یاد گرفت ، یک برنامه تجاری دقیق برای اجرای این ایده نوشت در آینده. کتاب قهوه مکس فرای مدتهاست که از کتاب مورد علاقه به کتاب دستور غذا تبدیل شده است ، متن چاپی مرتب با اصلاحات و افزودنی های چند رنگ نمایان شده است و دستور العمل های جدید نوشیدنی قهوه در حاشیه قرار گرفته است.

با وجود عدم حمایت ، دختر شرکت را ترک کرد. او مدتهاست روابط دوستانه قوی با مدیریت زمان برقرار کرده است ، بنابراین هیچ مشکلی در برنامه و شرایط اجرای ایده وجود نداشت. او یک طرح تجاری طولانی مدت را تهیه کرد ، آن را با محبت بازخوانی کرد و تصمیم گرفت یک طرح دیگر بسازد. طرح مدل 2008 در مقایسه با واقعیت واقعی شبیه "کودک صحبت" به نظر می رسید. سه هفته بعد ، مورد جدیدی آماده شد که وضعیت فعلی بازار و وضعیت امور را در طاقچه مورد نظر منعکس می کرد. بین خرید یک حق رای دادن و تسخیر بازار به تنهایی چاره ای نبود. ریتا به دلیل آزادی عمل بیشتر و توانایی تأثیرگذاری مستقل و مسئول تغییرات ، به دومی تمایل داشت. باقی مانده است که سرمایه گذاری برای این پروژه پیدا شود.

با این حال ، او به سرعت از عهده این وظیفه برآمد. سرمایه گذار هفتم با دادن پول برای این پروژه موافقت کرد. از آنجا که مبلغ ناچیز بود (طبق استانداردهای یک تجارت واقعی) ، او مشارکت سهمی می خواست. ریتا ، با محاسبه همه جوانب مثبت و منفی ، موافقت کرد ، زیرا مرد تجربه وسیعی در تجارت داشت ، که دختر به وضوح فاقد آن بود. به هر حال ارتباطات پشتیبان است.

کل مرحله مقدماتی 3 ، 5 ماه به طول انجامید و در پایان سپتامبر سال گذشته ، تأسیسات دیگری در بازار قهوه ظاهر شد. همه چیز طبق برنامه پیش رفت - دختر چیزی در مورد توسعه درک کرد و توانست از استراتژی های بازاریابی درآمد کسب کند. به طور طبیعی ، فورس ماژور اتفاق افتاد. در همان زمان ، این شرکت به طور فعال به نقطه سر به سر خود نزدیک می شد. این جایی است که با اطمینان می توانید بگویید: "من صاحب یک تجارت موفق هستم."

پاییز و زمستان بسیار فعال و غنی از مشتریان بود. این بهار نیز روند رونق را نشان داد. ریتا خوشحال بود که اولین تجربه مستقل او مانند اولین پنکیک نبود. او در حال حاضر شروع به بحث با شریک خود در مورد راه اندازی یک مرکز دیگر کرده است. شروع کردم به جستجوی مکانی. برنامه های دختر با اظهارات همان "مدیر سهام" مبنی بر اینکه او باید از تجارت خارج شود ، خراب شد. او شرایط سختی را برای او تعیین کرد - از نظر قانونی نمی توانید زیر پا بگذارید. متاثر از تجربه ، که ، همانطور که معلوم شد ، دختر هنوز فاقد آن بود.

ریتا یک انتخاب داشت - پس از دریافت غرامت ناگوار ، بی سر و صدا تجارت را ترک کند یا آن را به غریبه ها بفروشد. این انتخاب سخت ترین در زندگی او شد. در حالی که کافی شاپ هرگز یک رویا نبود ، در ابتدا به عنوان مشاغل درآمدزا برنامه ریزی شده بود ، نه داستانهای وانیلی در مورد اینکه من کار زندگی ام را انجام می دهم. اما هنوز هم ، دختر نمی تواند با آرامش 9 ماه از زندگی خود ، منابع مادی و معنوی سرمایه گذاری شده ، زمان ، احساسات را کنار بگذارد. تصور اینکه فرزند فکری او به دیگران منتقل شود ، گلویم را منقبض کرد. برای او مثل این بود که فرزندش را با پدر و مادرش زنده به یتیم خانه می سپارد. بهتر است اجازه دهید او با کسی تنها بماند. تصمیم گرفته شد که کافی شاپ را بدون هیچ شکایتی به شریک خود واگذار کند.

تابستان به نوعی گذشت. ریتا واقعاً نمی توانست یک روز یا رویداد روشن را به خاطر بسپارد - او با درد از دست دادن ، پشیمانی ، تردیدها و عدم تمایل به نگاه کردن به جهان در زندگی زندگی می کرد. پس از یک ماه تظاهر به خود و دلسوزی عزیزان ، این فکر به ذهنم خطور کرد که وقت آن رسیده که خودم را جمع کنم و کاری را شروع کنم و به جایی بروم. همه این "چیزی" و "جایی" بسیار مبهم بودند ، اما به اندازه کافی برای اطمینان خاطر به دیگران بود که همه چیز بهتر می شود.

ماه دوم گذشت ، سوم ، تابستان به پایان رسید. هیچ چیز تغییر نکرده است ، به جز تشدید زمینه احساسی. 20 سپتامبر یک روز گرم آفتابی است. ریتا قبل از ورود به کافی شاپ به خود آمد. کافی شاپ او (!) پاهایش جا داد ، درها را با دست لرزان باز کرد. امروز روز تولد رسمی فرزند فکری است - یک سال. دختر کنار پنجره نشست و یک اسپرسو به نسبت 70 درصد عربیکا - 30 درصد روبوستا بدون شکر و شیر سفارش داد. پرسنل جدید بودند. داخلش هم یکیه. خاطرات سرازیر شد - او هر گوشه ، هر شکافی را می شناخت ، هرچند دیگر - خاطرات جدیدی ظاهر شد. او دوباره درد گرفت. اشک در چشمانم حلقه زد.

سال اگر اوضاع جور دیگری پیش می رفت ، حالا او این روز را جشن می گرفت! در مقیاس بزرگ اما "اگر" جواب نداد و اکنون او غمگین است. ریتا به ناگهان به قهوه خنک کننده خیره شد. به نظر می رسید که قلبش با او سرد می شود. او امروز نمی تواند او را تغییر دهد ، اما قطعاً قدرت تأثیرگذاری بر 20 سپتامبر سال آینده را دارد.

ریتا رفت و فنجان قهوه اش را دست نخورده رها کرد. او هنوز نمی دانست چه خواهد کرد و چه خواهد کرد. یک فکر کامل در ذهن من وجود نداشت ، فقط یک تکه از تکه های آنها. بله - فرزند فکری او از او گرفته شد ، اما هیچ کس نمی تواند او را از ایجاد یک جدید منع کند. نه بهتر و نه بدتر - فقط متفاوت است. برای خود یا برای شخص دیگری. هیچ کس تجربه به دست آمده را از بین نخواهد برد. او نمی تواند فراموش کند ، اما این در قدرت اوست که نتیجه گیری کند و حرکت کند. کاری که او کرد ، در سپتامبر 20 از او تشکر روانی کرد.

توصیه شده: