آیا موفقیت مالی برای همه مناسب نیست؟ 7 دلیل شکست در تجارت

تصویری: آیا موفقیت مالی برای همه مناسب نیست؟ 7 دلیل شکست در تجارت

تصویری: آیا موفقیت مالی برای همه مناسب نیست؟ 7 دلیل شکست در تجارت
تصویری: 4 درسی که از جف بزوس برای موفقیت باید آموخت !؟ 2024, آوریل
آیا موفقیت مالی برای همه مناسب نیست؟ 7 دلیل شکست در تجارت
آیا موفقیت مالی برای همه مناسب نیست؟ 7 دلیل شکست در تجارت
Anonim

من همیشه این س wondال را داشتم که چرا یک نفر می تواند پول خوبی کسب کند ، یک کسب و کار بسازد ، در حالی که شخص دیگری ، حتی اگر خیلی تلاش کند ، برنامه هایی را ایجاد کند ، رویاهایی بسازد ، آنها را تجسم کند ، تحت آموزش های مختلف تجاری قرار بگیرد و مداوم باشد ، اما نتایج مطلوب را بدست نمی آورد.

طبق آمار ، تنها 25-30٪ از روس ها ، کم و بیش ، رویاهای مالی خود را تحقق می بخشند. در روسیه ، فقط 1 of از افراد بسیار ثروتمند و تقریباً 70-75 of از جمعیت بزرگسال دارای درآمد حداکثر 50-60 هزار روبل هستند. در هر ماه ، که هنوز باید از پرداخت های اجباری کسر کنید.

برای 12 سال کار در بانکها ، با برگزاری بیش از دو هزار جلسه با تاجران درجات مختلف موفقیت ، به این درک رسیده ام که چرا بسیاری نمی توانند یک تجارت یا شغل موفق بسازند. البته می توانید بگویید که پول اصلی ترین چیز در زندگی نیست و شما باید بیشتر در مورد امور معنوی ، در مورد رشد خود ، خانواده فکر کنید ، و سپس خوشبختی ایجاد می شود. همه اینها درست است ، اما من به عنوان یک روانشناس خانواده ، اغلب با این واقعیت روبرو می شوم که با موفقیت یک مرد ، با توجه به درآمد او ، بسیاری از زنان مردانگی یک یا دو کاندیدای دیگر برای شوهر را قضاوت می کنند. در مورد توانایی او در حمایت از خانواده اش. و فقدان مزمن بودجه در خانواده یکی از دلایل اصلی طلاق است.

برای بسیاری از دختران مدرن ، درآمد شخصی فرصتی است برای مستقل از هوی و هوس شوهران خود ، لباس زیبا پوشیدن ، آموزش خوب به فرزندان خود یا کمک به همسر برای ایجاد سطح لازم رفاه خانواده. بنابراین ، موضوع موفقیت مالی ، به ویژه برای مردان ، با توانایی مرد در ایجاد روابط هماهنگ در خانواده و نه تنها …

از حدود 30 تا 40 سالگی ، اکثر ما به اصطلاح "بحران میانسالی" را تجربه می کنیم ، که می تواند منجر به بی نظمی کامل فرد در زندگی و کار شود. بحران میانسالی ، از جمله موارد دیگر ، بحران خودشکوفایی است. و خودشناسی ، به ویژه برای مردان ، البته تا حد زیادی به درآمد مربوط می شود.

در زیر من چند دلیل ، به نظر من ، دلایل اصلی شکست در تجارت را بیان می کنم ، چرا یک فرد ، با انجام کارهای خود ، به رویای مالی خود نمی رسد ، حتی اگر تلاش های زیادی انجام دهد.

دلیل اول این است که شخص مطابق دعوت خود عمل نمی کند. با تعقیب پول "سریع" ، او خود ، خواسته ها و استعدادهای خود را فراموش می کند. در نتیجه ، این احساس به وجود می آید که گویی نیروی کافی برای رسیدن به هدف وجود ندارد ، ممکن است احساس بی معنی بودن کار و زندگی فرد به طور کلی وجود داشته باشد.

دلیل دوم شکست این است که کارآفرین سعی می کند یک مدل تجاری که قبلاً کار می کرد را به طور کامل کپی کند. به عنوان مثال ، فردی که توسط یک مربی موفق آموزش دیده است ، تصمیم گرفت که با کپی کردن مدل کسب و کار خود ، کاریزمای او ، موضوع سخنرانی ها و آموزش هایش ، او نیز می تواند موفق شود.

در مرحله اول ، برای یادگیری و درک مثر است. با این حال ، ممکن است توجه داشته باشید که کسانی که در مقطعی فردیت خود را نشان نمی دهند ، چیزی برای خود ایجاد نمی کنند و "کپی" کسی هستند.

یک مثال می تواند کپی گسترده عناصر طراحی دستگاه های اپل توسط سایر تولید کنندگان باشد. این تنها به محبوبیت بیشتر اپل و افزایش درآمد در مقایسه با رقبا منجر می شود ، که گاهی اوقات حتی به صورت منفی عمل می کند.

دلیل سوم این ایده است که اگر بازاریابی عالی ، عکس های زیبا ، متون فروش موثر داشته باشم ، اگر قیف های فروش ساخته شود ، یک شرکت تبلیغاتی قدرتمند راه اندازی می شود ، آنگاه کار می کند. بله ، مهم است!

اگرچه واقعیت از چیزی کاملاً متفاوت صحبت می کند. کاریزما ، انرژی یک رهبر بسیار بیشتر از هر ترفند بازاریابی است. تجزیه و تحلیل هر گونه کسب و کار موفق در بخش واقعی و به ویژه در اینترنت.موفق ترین پروژه های تجاری در آموزش و پرورش دقیقاً بر اساس جذابیت و انرژی رهبر ساخته شده است ، سایر موارد ثانویه است.

در تجارت واقعی ، الگو یکسان است. اگر صاحب یک کسب و کار از مدیریت و کنترل شرکت خود کنار گذاشته شود ، کنترل را به یک مدیر استخدام شده منتقل کند ، به عنوان یک قاعده ، تجارت شروع به پژمرده شدن می کند. برای اجتناب از این امر ، شرکت های بزرگ سیستم های تشویقی متفاوتی را برای مدیران TOP ارائه می دهند ، آنها را صاحب مشاغل می کنند ، اما در عین حال ، مالک یا هیئت مدیره همیشه وظایفی را تعیین کرده و اجرای آنها را کنترل می کند.

دلیل چهارم این ایده است که اگر آموزش های تخصصی ، آموزش های تجاری را بگذرانم ، اگر همه تفاوت های تجاری را به من بگویند ، بلافاصله می توانم تجارت سودآور خود را راه اندازی کنم. طبق آمار ، تنها 10 درصد از استارتاپ ها موفق می شوند. بنابراین ، شما همیشه باید یک برنامه "B" داشته باشید. در برنامه ریزی تجاری ، توصیه می شود 3 گزینه برای توسعه رویدادهای "خوش بینانه ، واقع بینانه" و "منفی" داشته باشید. در میان تاجران مشتاق ، می توانید کسانی را پیدا کنید که هیچ کدام از آنها را انجام نمی دهند. یکی دیگر از راه های کاهش احتمال شکست این است که برای یک تاجر موفق به عنوان شاگرد کار کنید. ابتدا می توانید در مشاغل اجاره ای حرفه ای ایجاد کنید ، و سپس پروژه خود را در زمینه مشاغل که در آن حرفه ایجاد کرده اید راه اندازی کنید.

دلیل پنجم ممکن است چنین اعتقادی وجود داشته باشد: "اگر من سخت تلاش کنم ، برنامه ریزی خوبی داشته باشم ، اهدافم را تجسم کنم ، همه چیز را که ممکن است برای من تداخل داشته باشد در نظر بگیرم ، آنگاه قادر خواهم بود به سرعت به اهدافم برسم." در واقع ، یک برنامه خوب یک برنامه 10-15 ساله است و اهداف اصلی باید برای پایان این دوره برنامه ریزی شود. در غیر این صورت ، شما در معرض خطر ناامید شدن سریع در صورت شکست ها هستید ، و مطمئناً اینطور خواهد بود. آبراهام لینکلن قبل از ریاست جمهوری ایالات متحده در 18 انتخابات شکست خورد.

دلیل ششم شکست این باور است: "اگر من با شکست روبرو هستم ، شما فقط باید بیشتر کار کنید ، یاد بگیرید ، تلاش کنید …". در واقع ، ما برای یادگیری گوش دادن به خودمان به شکست نیاز داریم. پشتکار در واقع یک ویژگی مفید است ، اما یک شخص آنقدرها هم ساده نیست که در نگاه اول به نظر می رسد. روانشناسی مدرن ادعا می کند که نگرش نسبت به موفقیت یا شکست تا حد زیادی در ناخودآگاه کودک در زمان تربیت او نهفته است. در یک خانواده ، والدین کودک با مثال خود نشان می دهند که چگونه بر مشکلات غلبه کنید و به اهداف برسید ، استقلال را در کودک پرورش دهید. و در - پدر دیگر در حال نوشیدن یا روی مبل روی تخت جلوی تلویزیون دراز کشیده است. با رفتار خود ، والدین در ما یا جهت گیری به سوی موفقیت یا اجتناب از شکست را در ما شکل می دهند. به عنوان مثال ، اگر عبارات زیر اغلب در رابطه با کودک تکرار می شد: "شما خیلی کم رنگ هستید ، انرژی شما بسیار کم است" ، "چرا شما اینقدر مستقل نیستید؟" سطح لازم انرژی و به طور مستقل به اهداف می رسید. گویی چیزی می تواند با چنین شخصی در فعالیت هایش تداخل داشته باشد یا مانع دریافت درآمد مورد نظر شود. در حقیقت ، این چیزی بیش از یک برنامه ناخودآگاه برای شکست نیست ، که او متوجه نمی شود ، اما اجرا می کند. در صورت داشتن چنین برنامه هایی ، اگر آنها را داشته باشید ، دستیابی به موفقیت دشوار خواهد بود.

شما می پرسید: خوب ، اما با آمار چه باید کرد. چرا فکر می کنید اگر شخصی اشتباهات کمتری انجام دهد ، بلافاصله بسیار موفق تر خواهد شد؟ در واقع ، در سایر کشورها ، تنها 1 درصد از مردم می توانند از نظر مادی هر آنچه می خواهند بپردازند. چرا حتی همه اینها را نوشتید ، زیرا همه چیز را پیچیده می کند؟

مردم باید مسائل را ساده نگه دارند. در زندگی یک هدف وجود دارد - موفقیت ، پول.

روش هایی برای دستیابی به موفقیت وجود دارد - کتاب ها ، دوره ها ، آموزش ها ، آموزش تجارت ، تجربه دیگران. آمارهایی وجود دارد که 10-20 درصد از کسانی که برای موفقیت تلاش می کنند دیر یا زود به آن دست می یابند. و 80٪ کسانی که به آن دست نمی یابند ، با وجود تحصیلات و تلاش های انجام شده ، تجربه ارزشمند زندگی را دریافت می کنند ، تواضع می کنند.این مدل همیشه و همه جا کار می کند و برای همه مناسب است.

با این حال ، طبق مشاهدات من ، راهی برای خروج از چنین مدلی وجود دارد ، که "برای همه مناسب نیست". این راه برای 100 of از کسانی است که مایلند ، و نه فقط برای کسانی که از کودکی برنامه های لازم را به آنها داده شده است ، با آموزش خوب ، یا کسانی که دارای کاریزمای شخصی قوی هستند ، فقط از نظر ژنتیکی.

به نظر من دلیل اصلی شکست در وهله اول میل به پول ، تمایل به ثروتمند شدن ، تمایل به کسب مقام ، تمایل به داشتن چیزی است که بهتر از دیگران است. این انرژی خودخواهی را در یک فرد شکل می دهد ، که شرکای احتمالی یا مشتریان را دفع می کند. این امر باعث می شود فردی که برای زندگی برنامه ریزی می کند فرصت هایی را برای پیشرفت خود و تجارت خود نبیند.

منطق موفقیت نباید اینگونه باشد: "اگر این کار را بکنم ، اینقدر درآمد خواهم داشت ، سپس با آنها چیزی می خرم و خوشحال می شوم."

منطق باید به شرح زیر باشد: "اگر من این کار را انجام دهم ، آن وقت (یک محصول یا خدمات) چنین و چنین نتیجه ای را برای دیگران به ارمغان می آورد ، فرصت های جدیدی را ایجاد می کند ، زندگی آنها را برای بهتر تغییر می دهد. این ارزش کاری است که من انجام می دهم. و برای اینکه بتوانم این کار را انجام دهم ، مشتری یا کارفرما باید قیمت مناسبی را برای محصول یا خدماتی که دریافت کرده است بپردازد."

موفقیت در تجارت یا شغل اغلب توسط کسانی به دست می آید که بر آنچه که می توانند ارائه دهند تمرکز می کنند ، و آنچه برای مشتری ، کارفرما مفید خواهد بود. و در وهله دوم ، در مورد آنچه در عوض دریافت می کند. پاداش برای کار ما نیز جنبه بسیار مهمی از فعالیت ما است که بسیاری از حیاء کاذب از آن چشم پوشی می کنند ، اما مستقیماً با آنچه ما داده ایم متناسب است.

این نگرش درونی اکثر افراد موفق است که فرصت برقراری ارتباط با آنها را داشته ام. غالباً خودشان ، حتی بدون آنکه بدانند ، در سطح انرژی شخصی "می دهند".

شاید این راز کاریزمای افراد کاریزماتیک و پرانرژی باشد. آنها به سادگی با سرزندگی ، خوش بینی خود به دیگران غذا می دهند و در نتیجه ، این فرصت را پیدا می کنند که زندگی مردم را تغییر دهند ، پروژه های بزرگی را اجرا کنند ، که به نوبه خود به منافع مادی منجر می شود.

هنگامی که فرد روی آنچه می دهد متمرکز می شود ، وقتی یاد می گیرد که بهتر و بهتر بدهد ، برای دیگران مفیدتر باشد ، نه تنها منافع مادی را برای زندگی خود فراهم می کند ، بلکه در آن زمان است که زندگی او پر از معنا می شود. و وقتی زندگی پر از معنا شود ، خواه ماشین شما قدرتمندتر باشد ، خانه شما بزرگتر باشد ، همسر یا شوهر شما زیباتر شود ، فرزندان شما از فرزندان دوستان و آشنایان شما موفق تر خواهند بود. به هر حال ، این یک زندگی خالی و بی معنی است که باعث می شود اهمیت موفقیت مادی را به عنوان یک اصل بدست آوریم و تمام عمر ویژگی های آن را دنبال کنیم.

با این حال ، همه موارد فوق به این معنا نیست که شما نیازی به تحصیلات ، بازاریابی ، یادگیری ایجاد و توسعه یک تجارت ، تبلیغ محصولات یا خدمات خود ، پیشرفت در حرفه خود در زمینه خود ندارید.

توصیه شده: