اسکارلت به رویای تحقق نیافته بادبان می زند

فهرست مطالب:

تصویری: اسکارلت به رویای تحقق نیافته بادبان می زند

تصویری: اسکارلت به رویای تحقق نیافته بادبان می زند
تصویری: کوواچ - عشق من 2024, ممکن است
اسکارلت به رویای تحقق نیافته بادبان می زند
اسکارلت به رویای تحقق نیافته بادبان می زند
Anonim

یک روز لحظه ای فرا می رسد که به وضوح ، مانند بادبان های سرمه ای روی آب آبی ، متوجه می شویم: یک افسانه اتفاق نمی افتد. و نه به این دلیل که شاهزاده در کافه ای دنج در گوشه ای نشسته بود و یک لاته نارنجی می نوشید. و نه به این دلیل که نامادری امروز من به ویژه غیر عادی بود و مجبور شد نمک را از شکر جدا کند. اما شما فقط بیدار می شوید ، چشمان خود را باز می کنید - و این هم این آگاهی است. و بستگی به چنین هوای گرم خارج از پنجره یا تعداد تبلیغات در محل کار ندارد

قبل از آن ، تمام زمان صرف شده در انتظارات آزاردهنده با وجود مطالعه سخت در موسسه ، بیدار شدن زودهنگام و چنین نیاز طاقت فرسا برای رفتن به شغلی کاملاً غیر الهام بخش ، چندان سخت نبود. هر تجربه سختی با انتظار آکورد نهایی یک ملودی افسانه ای روشن شد ، و بعد از آن تیتراژها و همه چیز مطمئناً خوب پیش خواهد رفت. و حالا این اتفاق نیفتاد و دیگر نیرویی برای کار وجود ندارد. دوستانی که مدتهاست در واقعیت بیدار شده اند ، هیچ قدرتی ندارند. آنها وجود ندارد ، مهم نیست که چه چیزی وجود دارد ، زیرا ناامیدی کامل با یک روال بتنی-خاکی پوشانده می شود.

و این خیلی مهم نیست که این شادی جهانی دقیقاً از چه چیزی تشکیل شده است. در دوست داشتن و پذیرش والدین ، که قادر به حمایت در هر لحظه سخت هستند و بدون توجه به دستاوردهای خود عشق می ورزند. یا شوهر ، که باید با او در هماهنگی کامل زندگی می کردید ، گاهی اوقات بخاطر فیلم شب برای نجابت دعوا می کرد. یا در صدای زنگ خنده کودکان ، که می تواند معنا و شادی را در چنین زندگی تاریک و غیرقابل درک روشن کند. و اکنون امروز فرا رسیده است - و انتظار خوشبختی به پایان رسیده است.

در ابتدا ، شما جهان ناعادلانه را سرزنش می کنید ، زیرا این سیگنال را کمی زود نشان نداد ، چشم ها ، گوش ها و هوشیاری شما را برای چنین واقعیت خشن آماده نکرد. سپس شروع به سرزنش خود می کنید ، زیرا سیگنال های کافی وجود داشت ، شما اصلا نمی خواستید آنها را ببینید. و در این چرخه گناه ، درد و ناامیدی ، شما به دنبال راهی هستید که نمی توانید پیدا کنید. فقط به این دلیل که او در پشت پرده ای از اندوه که ناگهان سقوط کرد ، قابل مشاهده نیست.

برای شروع ، مهم است که عصبانی شوید و مطمئن باشید که به این عصبانیت راه حلی خواهید داد: ظرف ها را بشکنید (حتی می توانید کاغذ را کاغذ کنید) ، به جعبه بروید و گلابی را علامت بزنید ، در امتداد مسیرهای سبز رنگ با موسیقی بلند بدوید. گوش های شما اگر می خواهید گریه کنید ، گریه کنید. به خود این اجازه را بدهید ، زیرا اشکهای بسته مطمئناً خود به خود راه حلی پیدا خواهند کرد: بیماریها ، خرابیها ، شکستگیهای ناگهانی ، تصادفات …

وقتی گریه می کنید ، کمی راحت تر می شوید و درد کمی کدر می شود. این به هیچ وجه از بین نمی رود ، اما در یک توده آرام در گوشه روح شما جمع می شود. شاید او اولین چیزی نباشد که صبح توجه شما را به خود جلب می کند ، اما او با یک تند باد شدید به بی تفاوتی انباشته شده شما می پیوندد و روسری را که به سختی گرم می شود از چیزهای آشنا جدا می کند.

و سپس متوجه خواهید شد که شاهزاده (کسی که در دوران کودکی در کتابها درباره او با حلقه های طلایی خوانده اید) نخواهد بود. نه به این دلیل که شما سزاوار آن نبودید ، بلکه به سادگی - نخواهید داشت. در نهایت ، با خداحافظی با انتظارات ناامیدکننده و رویاهای تحقق ناپذیر خیالی ، می توانید کمی آرام تر نفس بکشید.

توصیه شده: