دلایل طلاق. مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید

فهرست مطالب:

تصویری: دلایل طلاق. مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید

تصویری: دلایل طلاق. مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید
تصویری: بخاطر فرهنگ جامعه و اشتباهات خودم از همسرم که ناتوانی جنسی داره وآدم منفعلیه طلاق نگرفتم/دکترهلاکویی 2024, ممکن است
دلایل طلاق. مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید
دلایل طلاق. مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید
Anonim

دلایل طلاق متفاوت است. تعداد کمی از مردم تصور می کنند که درصد زیادی از طلاق ها به دلیل اشتباهاتی است که در مرحله اولیه تشکیل خانواده انجام شده است. من می خواهم در مورد مجموعه ای از اشتباهات خانوادگی که به دلیل تفاوت در موقعیت اجتماعی زن و شوهر بوجود می آید ، به شما بگویم.

در حالی که شما در مورد این موضوع فکر می کنید ، من نکته اصلی را می گویم: من به عنوان یک روانشناس حرفه ای ، به وضوح می بینم که در امر ایجاد تعادل در موقعیت اجتماعی همسران ، جامعه مدرن آشکارا همه را فریب می دهد. در مجلات و برنامه های تلویزیونی ، آنها مرتباً می گویند که تفاوت های قابل توجه بین زن و شوهر در موقعیت اجتماعی اصلاً مهم نیست. بگویید ، حتی اگر شوهر یک رئیس بزرگ باشد ، و زن یک خانه دار باشد ، اما همه اینها مزخرف است ، زیرا هر دوی آنها این را می خواستند. آنها با صدای بلند در مورد آن صحبت کردند ، خود شوهر گفت که همسرش ، یک خانه دار ، او را ترتیب می دهد ، و زن گفت که از کار "برای عمویش" خسته شده است ، او خوشحال است که برای شوهرش غذا بپزد و تلویزیون تماشا کند. سلسله. یا ، همسر یک رهبر طبقه متوسط است و شوهر حرفه ساده ای دارد: راننده ، قفل ساز ، لوله کش ، نصب پنجره یا درب ، اپراتور کمباین. اما همه اینها در مقایسه با این واقعیت که آنها یکدیگر را دوست دارند و صاحب فرزند می شوند ، چیزهای کوچکی هستند. بنابراین ، در این زوج ، همه چیز همیشه فقط خوب خواهد بود.

پنج اشتباه اصلی همسران در مورد موقعیت اجتماعی:

اشتباه 1 دلیل طلاق ظاهراً همسران باید بر اساس موقعیت اجتماعی آن زمان در طول زندگی خود با "نیمی از خانواده" خود به همان روشی رفتار کنند که در زمان شروع رابطه آنها وجود داشت. به خصوص اگر قبلاً بالاتر از اکنون بود. مثالهای واضح می زنم.

مثال 1 فرض کنید مردی در 24 سالگی همسر آینده خود را ملاقات کرد ، او قبلاً در سازمانی کار می کرد و درآمد کسب می کرد. دوست دخترش ، در 20 سالگی ، هنوز در دانشگاه تحصیل می کرد ، جایی کار نمی کرد. وضعیت اجتماعی والدین آنها مشابه بود - "کارمندان دولت / دهقانان متوسط". در این برهه از زمان ، موقعیت اجتماعی به طور عینی برای مرد بالاتر بود. او پول داشت ، اوقات فراغت می داد ، دختر برای او بسیار ارزش قائل بود. مردم خانواده تشکیل دادند ، پانزده سال گذشت. این پسر یک مدیر یا یک کارمند دولتی معمولی بود ، اما دختر یک حرفه موفق داشت ، یک رئیس بزرگ یا یک زن تجاری شد. از قدیم ، یک مرد خود را اصلی ترین فرد در خانواده می داند و برای تصمیم گیری به تسلیم همسرش نیاز دارد. اما یک زن ، با تکیه بر اعتبار بالای خود توسط دیگران ، نظر متفاوتی در این مورد دارد. در این مورد ، خاطرات وضعیت اجتماعی گذشته به وضوح با واقعیت تلخ در تضاد بود. اگر شوهر موقعیت اجتماعی خود را به سطح همسر خود (و بالاتر) نرساند ، یا حداقل گاهی اوقات اطاعت از او را یاد نگیرد ، ممکن است پرونده به طلاق ختم شود.

مثال 2 در زمان آشنایی آنها ، یک زن و مرد در یک موقعیت اجتماعی یکسان بودند: آنها با هم درس می خواندند ، والدین آنها دارای موقعیت اجتماعی مشابهی بودند. پس از ایجاد خانواده ، شخصی "برای عمو کار می کند" ، یکی دیگر از اعضای خانواده شروع به تجارت می کند ، مشاغل خود را سازماندهی می کند ، مالک می شود ، به طور عینی وضعیت خود را ارتقا می دهد. رابطه زمانی مساوی بین همسران ، که شامل (به جز عشق) ، و همچنین بر اساس موقعیت اجتماعی برابر ، به تدریج شروع به تغییر شکل کرد. پول هنگفت شروع به خراب کردن همسر (ها) کرد - یک تاجر ، روابط شروع به وخامت کرد. اگر همسر بلند قامت چابکی خود را کاهش ندهد یا شریک اجتماعی پایین تر موقعیت خود را بالا نبرد ، همه چیز می تواند متأسفانه به پایان برسد. این به این دلیل است که یکی از این زوج هنوز با خاطرات خود هدایت می شود.اما جالب ترین چیز این است که یکی از همسران موقعیت اجتماعی خود را کاهش نداد: این فقط این است که نیمی دیگر ، او بزرگ شد! در این مورد ، در واقع هیچ وخامت آشکاری در وضعیت وجود ندارد ، فقط نسبت به شریک دیگر است. اما ، نتیجه هنوز می تواند فاجعه بار باشد.

اشتباه 2 دلیل طلاق همسران باید بر اساس موقعیت اجتماعی والدین خود (بالا یا پایین) "تمام اعضای خانواده" خود را برای تمام عمر خود درمان کنند

مثالهای واضح می زنم.

مثال 1 این پسر زمانی که او و دانشجوی برگزیده اش دانش آموز بودند با همسر آینده خود ملاقات کرد. والدین پسر در مدرسه کار می کردند ، اما والدین دختر مشاغل جدی داشتند ، آنها بخشی از نخبگان شهر بودند. مرد با آنها با احترام و حتی دلهره شایسته رفتار می کرد. خود دختر به این واقعیت عادت داشت که همه اطرافیانش همیشه او را از طریق منشور قدرت والدین درک می کنند ، او آن را بدیهی می دانست.

ده سال گذشت. پس از بحران اقتصادی سال 2008 ، والدین همسر بیشتر ثروت خود را از دست دادند ، تبدیل به تاجران طبقه متوسط شدند ، کمتر از پنج دقیقه بازنشسته شدند. دختر آنها ، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه پزشکی ، به عنوان یک متخصص اطفال معمولی در کلینیک منطقه تبدیل شد. اما شوهرش ، با اعزام پمپ بنزین شروع کرد ، سپس پنج پمپ بنزین خود را سازماندهی کرد ، مردی بسیار ثروتمند شد. البته نگرش او نسبت به همسر و والدینش دستخوش تغییرات خاصی شده است. به گفته همسرش ، مرد شروع به رفتار بدتر با آنها نکرد ، "آرزو" و "تقوایی" که او یک بار با همسرش ، مادر و پدرش خطاب کرد ، به سادگی از بین رفت. درگیری خانوادگی سرانجام تقریباً از ابتدا شروع شد: همسر (به ابتکار خود) به طور مرتب به شوهرش توبیخ می کرد که او یک بی رحم ناسپاس است که پس از بحران سال 2008 ، سه بار کمتر با والدین خود تماس گرفت. شاید این چنین باشد ، با این حال ، این دلیل وخامت جدی روابط خانوادگی نیست. با تصمیم به اینکه اقدامات همسر توسط والدینش انجام می شود ، شوهر در واقع کمتر به والدین خود زنگ می زند. آنها در واقع شروع به توهین کردند. در نتیجه ، همسر شوهرش را ترک کرد تا در کنار والدینش زندگی کند ، و سپس با خجالت از بازگشت ، برای میانجیگری به روانشناس خانواده مراجعه کرد. و چنین داستانهایی غیر معمول نیستند!

مثال 2 والدین یک دختر نسبتاً زیبا اهل پرورشگاه بودند ، پدرش تمام عمر راننده بود و مادرش پرستار. در موسسه ، دختر با پسری دوست شد که والدینش مقامات طبقه متوسط بودند. آنها در مورد چشم انداز ازدواج بسیار تردید داشتند ، به سختی دختر را پذیرفتند. به اعتبار آن پسر ، ازدواج واقع شد. این دختر استاد ورزش شد ، یک مربی افتخار آمیز ، شوهرش سرهنگ پلیس شد. با این حال ، دختر در تمام زندگی خود احساس می کرد که "به نحوی اشتباه" با او رفتار می شود ، گاهی اوقات مجبور بود بشنود که مرد و والدینش به سادگی از دختری از یک خانواده فقیر ترحم می کردند. این امر بر آرامش روحی و روانی خانواده و روابط صمیمی همسران تأثیر بدی گذاشت. در نتیجه ، همسر با شکایت همسر خود را نزد روانشناس خانواده آورد كه در شش ماه گذشته او و همسرش عملاً ارتباط برقرار نكرده اند ، زندگی صمیمی وجود ندارد.

اشتباه 3 دلیل طلاق: همسران باید صرف نظر از سطح درآمد ، با "نیمه های متاهل" خود فقط بر اساس وضعیت خود رفتار کنند. این اغلب منجر به تضاد بین وضعیت اجتماعی و سطح واقعی درآمد و اهمیت در خانواده می شود. مثالهای واضح می زنم.

مثال 1 یک مرد 37 ساله یک کارمند دولتی بود و خود را "پرنده ای در پرواز" می دانست. در همان زمان ، سطح حقوق او کمی بیش از هزار دلار بود ، هیچ "کالیم" خاصی وجود نداشت. همسرش در محل های اجاره ای شبکه ای از سالن های برنزه کننده کوچک ایجاد کرد و تقریبا سه هزار دلار در ماه درآمد داشت. درآمد اصلی خانواده به طور عینی زن بود. با این حال ، "دولتمرد" با سرسختی خود را "یک فرد جدی که در امور تصمیم می گیرد" و همسرش را "صاحب کوچک بخاری" می دانست. نگرش شوهر نسبت به همسرش تقریباً مانند بازنده بود. درگیری در خانواده بر سر نوسازی خودروها بالا گرفت.قبلاً در خانواده ، شوهر من یک تویوتا کرولا داشت ، همسرش یک هوندا فیت داشت. سپس همسرم تصمیم گرفت به مزدا-هفت جدید تغییر کند. شوهر گفت که همسرش هنوز مستحق چنین ماشین گران قیمتی نبوده است ، اما او درخواست یک تویوتا کمری را کرده است. همسر سعی کرد دریابد چرا "شایستگی" را ندارد. با شنیدن این جمله معمول که هیچ کس او را نمی شناسد و رئیس منطقه و حتی شهردار شوهرش را شخصاً می شناسند ، زن عصبانی شد و او را "یک گیگولو ، که در یک تاجر موفق کار خوبی کرد" ، صدا کرد. پس از آن ، شوهر خانه اش را ترک کرد و به هتل گروهی رفت ، ده روز در آنجا زندگی کرد و برای جبران به همسرش آمد. همسر تصمیم گرفت با روانشناس مشورت کند.

مثال 2 همسر مدیر مدرسه بود ، شوهر یک نانوایی کوچک با غرفه "کلوچه داغ" داشت. با کلاهبرداری یا با کلاهبرداری ، همسرم ماهانه یک و نیم تا دو هزار دلار درآمد داشت ، او در این منطقه فردی مشهور و محترم بود. با این حال ، او بسیار خسته بود ، از همه مقامات کنترل کننده توبیخ می کرد ، او دائماً بیمار بود ، از فشار رنج می برد. با بازسازی تجارت برای مدت طولانی ، شوهرم فشار نیاورد ، روزهای زیادی را صرف انجام کلمات متقاطع ، تماشای فوتبال و هاکی ، نوشیدن کمی آبجو کرد. در همان زمان ، او تا سه هزار دلار در ماه داشت. این ، همانطور که به نظر می رسید ، "وضعیت ناعادلانه" همسرش را به طرز وحشتناکی اذیت می کرد ، او مرتباً به دو فرزند می گفت: "پدر ترک می کند ، و مادر کار سختی است! در هیچ موردی یکسان بزرگ نشو! " مرد با احساس تعصب نسبت به خود ، درک همسر خود را به عنوان یک زن متوقف کرد و معشوقه ای ایجاد کرد. همسر بلافاصله تقاضای طلاق کرد ، اما دختر بزرگتر (15 ساله) به طور غیر منتظره ای اعلام کرد که پس از طلاق با پدرش زندگی می کند ، زیرا او پول بیشتری دارد و مهمتر از همه ، او با آرامش زندگی می کند و برقرار می کند ، فریاد نمی زند و رسوایی نمی کند ! زن خشمگین "برای آموزش مجدد" دختر سرکش خود را نزد روانشناس خانواده آورد. پس از صحبت با دخترم ، اوضاع را بررسی کردم و طرف او را گرفتم. با این وجود ، زن (پس از کشمکش ، کینه و حتی اشک) متقاعد شد که دوباره به سراغ من بیاید ، اما این بار با شوهرش. این زوج موفق به آشتی شدند و زن را مجبور کردند شرایط را دقیقاً همانطور که هست بپذیرند و دست از قلدری بر همسر خود بردارند.

اشتباه 4 دلیل طلاق همسران باید بر اساس "موقعیت خانوادگی" خود نه بر اساس موقعیت اجتماعی واقعی خود ، بلکه بر اساس این ایده که محیطشان از چه موقعیتی برخوردار است ، صحبت کنند. مثالهای واضح می زنم.

مثال 1 آن مرد به عنوان یک مدیر معمولی معمولی کار می کرد ، درآمد کمی داشت ، اما از م theسسه ای که با دانشجویانی که به موقع به "حزب قدرت" پیوسته بودند ، دوست بود ، معاون شورای شهر محلی شد. با برقراری ارتباط با آنها و سایر نمایندگان "خامه جامعه" ، این پسر رفتار متکبرانه آموخت و شروع به اطاعت بی چون و چرا از اطرافیان خود کرد. همسرش به عنوان معلم در دانشگاه کار می کرد ، از پایان نامه دکتری خود دفاع کرد. اگرچه او کمتر از شوهرش دریافت می کرد ، اما به خود احترام می گذاشت. پس از سه سال ازدواج و تکرار گفتن "دهان خود را ببندید!" از طرف شوهرش ، که از یک سفر VIP دیگر به یک کلوب شبانه بازگشت ، همسر وسایل خود را جمع کرد و نزد پدر و مادرش رفت.

متأسفانه این جفت ذخیره نشد. …

خطا 5 دلیل طلاق همسران باید بر اساس "نیمه خانوادگی" خود نه بر اساس موقعیت اجتماعی واقعی خود ، بلکه بر اساس ایده ای که در آینده در آن قرار خواهند گرفت ، در نظر بگیرند. مثالهای واضح می زنم.

مثال 1 پس از بازگشت از ارتش ، پسر با عشق مدرسه اش ازدواج کرد ، یک ماشین گازل خرید و شروع به حمل و نقل بار کرد. تجارت چندان توسعه نیافته است ، مرد دوست داشت رولت بازی کند ، گاهی اوقات حشیش می کشید. همسر به عنوان استاد مانیکور در یک سالن زیبایی کار می کرد ، استعداد برقراری ارتباط داشت ، به سرعت فوق العاده محبوب شد و سه تا پنج برابر بیشتر از شوهرش درآمد داشت. شوهر ساده لوحانه خود را "تاجر و خونسرد" می دانست ، همسرش خود را "یک سبت کوچک" می دانست. پس از رسوایی هایی با موضوع "چه کسی باید با چه کسی و با چه احترامی رفتار کند" ، آن پسر عصبی شد و دختر به یک روانشناس خانواده رفت. آن مرد حاضر نشد به روانشناس بیاید ، من نمی دانم این داستان چگونه به پایان رسید. اما ، به عنوان یک تمرین کننده ، من طلاق را فرض می کنم.

و اکنون مهمترین چیز …..علل طلاق

من به عنوان یک متخصص روانشناسی خانواده ، بطور قاطع با انواع توهمات خطرناک خانوادگی مخالفم! از جمله ، در مقابل این توهم که ظاهراً تفاوت در وضعیت اجتماعی همسران (یعنی در موقعیت در جامعه) مطلقاً معنی ندارد. منظورشان این است و منظورشان چیست! علاوه بر این ، منظور آنها قطعاً در جهت بد است. و اگر از من می پرسید ، در چنین شرایطی چه می شود: ازدواج نکردن و اصلا ازدواج نکردن ، یا در صورت پیشرفت شوهر در شغل خود یا تبدیل همسرش به خانه دار ، بلافاصله درخواست طلاق دهید؟ مثل اینکه چرا باید چیزی را بکشید ، شما باید با توجه به نابرابری اجتماعی فاش شده طلاق بگیرید؟ و به طور کلی ، چگونه زن و شوهرها سالها و دههها زندگی می کنند ، جایی که در ابتدا همسران تفاوت بزرگی در موقعیت اجتماعی داشتند؟ (به علاوه ، معمولاً ، در سن شریک زندگی: به هر حال ، موقعیت اجتماعی بالا تقریباً همیشه نتیجه یک مسیر طولانی زندگی است و موقعیت اجتماعی پایین اغلب موقعیت اولیه مردان و زنان بین سنین بیست تا سی سال است)

من پاسخ می دهم: در روانشناسی عشق و روابط خانوادگی ، و در واقع در زندگی ، یک نکته بسیار مهم وجود دارد اصل جبران خسارت … جبران خسارت یکی از اشکال تبادل سود متقابل بین افراد است ، هنگامی که آنها چیزی را بین خود تغییر می دهند. علاوه بر این ، یک کالا ، یا به طور گسترده تر ، یک موضوع مبادله ، می تواند هر چیزی باشد ، از جمله هرگونه احساسات و عواطف: تجربیات واضح ، غرور ، غرور ، رضایت جنسی و غیره. و غیره.

مردم آدمهای عجیبی هستند. در مرحله آغاز دوستی ، در دوره گل نبات ، همه به نظر می رسند که خرید لبخند شریک برای یک شکلات یا یک دسته گل ، بلیط سینما یا تئاتر کاملاً امکان پذیر است. در طول بحران روابط ، همه می فهمند که احساسات یک مرد خونسرد را می توان با رابطه جنسی خوب متلاشی کرد و رحمت یک زن تحریک شده را می توان با کت خز ، عضویت در باشگاه یا سولاریوم خریداری کرد ، یا به شدت موارد ، بلیط به دریای گرم. اما همه نمی دانند که این قانون در مورد جدایی تدریجی شرکا از یکدیگر به دلیل افزایش تفاوت در موقعیت اجتماعی آنها نیز کار می کند. کسانی که قوانین لازم را می دانند و آنها را به شدت رعایت می کنند ، عالی زندگی می کنند. کسانی که این قوانین را نمی دانند ، یا می دانند ، اما به دلیل تنبلی یا حماقت خود ، نمی توانند از آنها پیروی کنند - دیر یا زود "نیمه" خود و کل خانواده را از دست می دهند. قانون جبران تفاوت وضعیت اجتماعی همسران چگونه تدوین شده است؟ کاملا قابل درک است. نقل قول می کنم.

قاعده جبران تفاوت در وضعیت اجتماعی همسران: اگر یکی از همسران در زندگی خود به موقعیت اجتماعی بالایی دست پیدا کند و دومی نتواند موفقیت های مشابهی داشته باشد ، این دومی یا باید به موقعیت عالی مشابهی دست یابد ، یا عدم کفایت خود را با شریک موفق تری با برخی دیگر ، ارزشمند جبران کند. برای زندگی خانوادگی ، ویژگی های این لیست از "ده ها مزایای خانوادگی":

- یک چهره ایده آل و توانایی ظاهر خوب ؛

- فعالیت جنسی ؛

- خصوصیات عالی خانگی و اقتصادی ؛

- شخصیت عالی و رفتار بدون درگیری (بدون کلمات تند ، بدون تعرض در خانواده) ؛

- توانایی ایجاد یک فضای گرم و صمیمانه در ارتباطات در خانواده ؛

- توانایی سازماندهی اوقات فراغت جالب و متنوع ، نگرش مثبت به سرگرمی ها و سرگرمی های شریک زندگی خود ؛

- تولد دو یا سه فرزند یا بیشتر ، صبر ، فداکاری و خلاقیت در تربیت آنها ؛

- نگرش عالی نسبت به والدین و دوستان "نیمه" موفق تر ، و همچنین - نسبت به فرزندان خود (از ازدواج قبلی) ؛

- فقدان عادات بد مانند اشتیاق به الکل یا مواد مخدر ؛

- استثناء هرگونه دلیل حسادت یا اتهام خیانت.

توجه داشته باشید. حتی اگر "شریک رتبه دوم اجتماعی" نمی خواهد تمام عمر در وضعیت اجتماعی پایین خود باقی بماند ، اما آگاهانه تلاش می کند تا به سطح "شریک رتبه اول اجتماعی" برسد ، سپس تا لحظه دستیابی به این مقام والا ،با این وجود او موظف است از قانون جبران خسارت پیروی کند. در غیر این صورت ، تعارضات و طلاق عملاً تضمین می شود.

اکنون من به شما مثالهای واضحی می زنم که ممکن است دلایل طلاق کاملاً متفاوت باشد

مثال 1 اولگ ، شوهر تاجر چهل ساله ، از زن خانه دارش ایرینا تقاضای طلاق کرد. پسر 15 ساله است. این واقعیت که همسر نه سال گذشته خانه دار بوده است ، تصمیم مشترک همسران است. در این رابطه ، شوهر هیچ ادعای مادی و معنوی علیه همسر خود ندارد. زن به شوهر - نیز. خانواده فقط چنین تصمیمی گرفتند. به طور رسمی ، دلایل طلاق ظاهر معشوقه جوان برای شوهر است. با این حال ، برای من ، به عنوان یک روانشناس خانواده ، در واقع ، طلاق نتیجه نقض اصل جبران خسارت است. یعنی اینکه:

- در خانواده تنها یک فرزند وجود دارد ، همسر فرزند دوم به دنیا نیاورد (اگرچه سن و سطح رفاه زن اجازه می داد) ، زیرا او قبلاً به یک زندگی راحت عادت کرده بود و نمی خواست سختی ها را پشت سر بگذارد. از آغاز دوباره مادر شدن

- زن علاقه خود را به زندگی صمیمی از دست داد ، به طور دوره ای از همسر خود در انواع مختلف صمیمیت خودداری می کرد.

- یک زن ، با داشتن امکانات مالی عالی (رفتن به باشگاه بدنسازی و سالن های آبگرم) ، جذابیت ظاهری خود را از دست داد ، چهره ای را معرفی کرد ، در چهل سالگی مانند پنجاه سال زیر لباس می پوشد (اگرچه لباسهای گران قیمت می پوشد ، مارک های تجاری) ، شوهرش خجالت می کشد با او بیرون برود. …

تاکید می کنم: برای من ، دلایل طلاق به هیچ وجه در معشوقه نیست و حتی در این واقعیت نیست که شوهر تجاری ناگهان از زن خانه دار خود خسته شده است و چیزی برای گفتن وجود ندارد! دلیل طلاق در عدم رعایت اصل جبران خسارت است: زن تصمیم گرفت که می تواند با هزینه کامل شوهرش در آرامش کامل زندگی کند و در عین حال سعی نکند او را خوشحال کند. یا بهتر بگوییم: تلاش برای خوشحال کردن او به شیوه ای قدیمی. اما افسوس: "موهای خاکستری در ریش - شیطان در دنده!" مردی چهل ساله ناگهان خواستار رابطه جنسی ، بدنی کشسان ، زنی زیبا در این حوالی ، حرکت برفی با هم ، ابتدایی-بچه های بیشتر! و سپس به اندازه کافی سوپ تضمینی و همسر آرام در دمپایی خانه دنج وجود نداشت.

مثال 2 سرگئی ، مرد ، 37 ساله ، رهبر اصلی منطقه ای در راه آهن. همسر ، لاریسا ، 34 ساله ، کودک 7 ساله. همسرش 7 سال خانه دار بوده است. او از ورزشگاه ها بیرون نمی رود ، زیبایی خیره کننده با اندام زیبا. لاریسا همیشه شریک اسکی شوهرش است ، دو زبان می داند و همیشه مسئول سازماندهی اوقات فراغت خانواده در کوه های آلپ بوده است. شوهر پس از اطلاع از اینکه لاریسا گاهی به خود اجازه می دهد تا با مردان ملاقات کرده و در کافی شاپ ها با آنها بنشیند ، در حالی که کودک در یک مدرسه موسیقی یا استخر شنا است ، به طلاق پرداخت (مادر خود رانندگی کرد و پسرش را با لکسوس گران قیمت آورد). در این مورد ، گناه همسر در خیانت اثبات نشده است ، با این حال ، شوهر قاطعانه تصمیم گرفت: زن قوانین نانوشته بازی را زیر پا گذاشت ، بنابراین باید از او جدا شوید.

در برخی از جفت کارمندان دولتی ، به همین دلیل ، آنها چندین بار رسوایی می کردند و به زندگی خود ادامه می دادند. اما با شکاف عظیم در موقعیت اجتماعی ، حسادت یک بازی غیرقابل قبول با کبریت است! نقض قاعده جبران خسارت این بود که زن آرامش خاطر را برای شوهر خود فراهم نکرد ، باعث حسادت شد و بنابراین مجازات شد. متأسفانه ، همراه با کودک.

توصیه شده: