داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او

تصویری: داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او

تصویری: داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او
تصویری: کارتون یک کیسه سیب با دوبله فارسی و بصورت کامل / meshok yablok 2024, آوریل
داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او
داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او
Anonim

روزی روزگاری دختری به نام گلاشا بود. دختر مهربانی بود بسیار مهربان. و مودب. و یک روز گلاشا به ایده ای روشن برای کاشت باغ سیب رسید.

او اصول فناوری کشاورزی را مطالعه کرد ، انواع درختان سیب را که می خواست بکارد انتخاب کرد ، به طوری که سیب ها شیرین تر و خوشمزه تر بودند. من کودها را جمع آوری کردم ، دستورالعمل هایی را برای مراقبت از درختان سیب تجویز کردم.

زمان زیادی طول می کشد تا داستان روایت شود ، اما به زودی کار به پایان نمی رسد. به طور کلی ، او درختان سیب کاشت. سیب ها رسیده بودند و بسیار خوشمزه بودند. به عنوان یک دختر مهربان ، مودب و باز ، باغ در یک نگاه بود. او با مادرش ، دوست دخترانش و به طور کلی با همه کسانی که به او نزدیک بودند و او دوست داشت سیب می داد.

و بنابراین ، گلاشا متوجه شد که سیب هایش در حال ناپدید شدن هستند. او شروع به مشاهده کرد - و دید که چگونه بچه های حیاط فقط از آنجا می گذرند و میوه های زحمات او را می چینند.

گلشا در حال از دست دادن بود ، او فکر کرد که آنها حداقل از او اجازه می خواهند. از این گذشته ، او هرگز بدون پرسیدن از شخص دیگری نمی گیرد! اما نه ، آنها نپرسیدند. مادر گلشا به او توضیح داد که نسبت افراد مودب و غرق در این حد است ، حریص بودن خوب نیست ، توبیخ پسرهای حیاط شایسته نیست ، او نباید عصبانی شود و به طور کلی ، "دختران شایسته باید سخاوتمند و مهربان باشد. " و گلاشا واقعاً می خواست شایسته باشد!

و به همین ترتیب ادامه یافت تا اینکه یک سیب واحد از همه درختان سیب باقی ماند. سپس گلاشا به شدت نگران شد و تصمیم گرفت تابستان آینده تابلو نصب کند که این باغ مالکیت خصوصی است. روی بشقاب ، او مودبانه و مهربانانه درخواست کرد به زحماتش احترام بگذارد.

و با این حال ، وضعیت کمی تغییر کرده است. مانند گذشته ، رهگذران به چیدن سیب ادامه دادند و روی بشقاب او چهره های خنده دار و چند کلمه ناپسند نقاشی کردند.

گلاشا به شدت نگران شد! در گردهمایی های منظم با دوست دختران و پای سیب ، او شنید که می توان یک حصار ساخت ، حصاری که باغ را در برابر چنین تجاوزهای بی ادبانه محافظت می کند.

گلاشا در مورد این تصمیم گرفت ، اگرچه او بسیار شرمنده و ناراحت بود. من حصار کشیدم ، در صورت امکان ، مترسک باغ را نیز نصب کردم. مشکل عابران برطرف شد.

سپس دزدان شروع به گردش کردند. آنها از بالای حصار بالا رفتند ، سیب ها را چیدند و گاهی باغ را پر از آشغال کردند.

توهین آمیز بود! گلاشا حصار را حتی بالاتر ساخت ، بالای حصار را با سیم خاردار پیچید. مشکل سارق حل شد

سپس سارقان به باغ او عادت کردند. آنها از یک حصار بلند عبور کردند ، سیم خاردار بریدند ، سیب ها را کندند و حتی یکبار چند درخت سیب را ریشه کن کردند (ظاهراً برای خودشان ، برای نهال ها).

گلاشا تصمیم گرفت اقدامات شدیدی انجام دهد: او شخصاً شروع به ساخت دیوار بزرگ کرد ، آن را از آجر ساخت. قله ها و قمارها را روی دیوار گذاشتم ، سیم هایی با جریان برق کشیدم. اما حتی در این مورد Glasha آرام نشد. او درختان سیب خود را با یک محصول خاص اسپری کرد که عطر و طعم خوشمزه سیب هایش را قطع می کند. مشکل سارقان حل شد

مردم دیگر باغ شگفت انگیز او را نمی دیدند ، هیچ کس بوی گل سیب را حس نمی کرد. هیچ کس نمی دانست که پشت این دیوار بزرگ چه می گذرد. فقط گاهی اوقات ، یک توزیک در حال عبور می توانست با ادرار کردن بر روی دیوار که گلاشا برافراشته بود ، قلمرو را مشخص کند.

گلاشا همچنین اقداماتی را علیه توزیک ها انجام داد: او گودالی عمیق در نزدیکی دیوار حفر کرد و آن را پر از آب کرد. و در آب او تمساح هایی گرفت که هر کسی را که نزدیک می شد بلعید.

بنابراین ، گلشا دیگر از پسران حیاط ، سارقان ، سارقان اذیت نمی شد. هیچ توزیک دیگری جرات نکرد که نزدیک شود و دیوار بزرگ را برای باغ سیب خود هتک حرمت کند.

هیچ شخص دیگری هرگز نتوانست داخل شود. و گلاشا دیگر نمی تواند بیرون برود ، در قلعه خود دیوارکشی کرده است. با گذشت زمان ، مردم سیب های او ، باغ او را فراموش کردند. و آنها خود گلاشا را نیز فراموش کردند.

فقط یک چیز گلاشا را نگران می کرد: تلخی نسبت به اینکه چقدر مهربان و بی ادب است.

خوب ، گاهی اوقات احساس تنهایی.

و بوی درخت سیب از باغ او دیگر شنیده نمی شد.

و شما خوانندگان عزیز من ، آیا در زندگی خود با پسران حیاطی برخورد کرده اید؟ و با سارقان ، سارقان؟ و با توزیک ها؟ چه دیوارهایی برای محافظت از باغ سیب خود ساخته اید؟

یا شاید باغ شما بدون حفاظت باقی مانده باشد زیرا شما بسیار مودب و مهربان هستید؟

توصیه شده: