آیا وقتی گربه محبوب شما می میرد می توانید از زندگی لذت ببرید؟

تصویری: آیا وقتی گربه محبوب شما می میرد می توانید از زندگی لذت ببرید؟

تصویری: آیا وقتی گربه محبوب شما می میرد می توانید از زندگی لذت ببرید؟
تصویری: از زندگی لذت ببر / Enjoy your life 2024, ممکن است
آیا وقتی گربه محبوب شما می میرد می توانید از زندگی لذت ببرید؟
آیا وقتی گربه محبوب شما می میرد می توانید از زندگی لذت ببرید؟
Anonim

احتمالاً متوجه شده اید که افراد شاد کمی در اطراف هستند. می خندند ، لبخند می زنند ، در حالی که اشعه شادی در چشمانشان است. بیشتر اوقات می توانید فردی را مشاهده کنید که حالت ناخوشایندی در چهره خود دارد. به نظر می رسد اکثر ما بیشتر به تجربه اضطراب ، تحریک ، ناراحتی عادت کرده ایم … چرا این اتفاق می افتد؟ زیرا از دوران کودکی ، ما چهره خسته و ناراضی والدین خود را به تصویر کشیده ایم. آنها به ندرت لبخند می زدند ، حتی کمتر می خندیدند. به نظر می رسید که زندگی برای آنها یک بار غیر قابل تحمل است. وقتی بچه های شادی بودیم ، با نگاه ناراضی والدینمان روبرو شدیم. و گاهی اوقات یک ممنوعیت آشکار: "نخندید ، گریه خواهید کرد" یا "خنده بدون دلیل نشانه حماقت است". والدین یک توضیح منطقی برای ممنوعیت شادی یافتند: شما چیزهای خوبی را که از آنها لذت می برید ، ناراحت می کنید ، برای دیگران اضطراب ایجاد می کنید ، کسی مریض می شود ، کسی خوب نمی شود ، شما نمی توانید خوشحال باشید وقتی دیگری بد است. یا: "بچه های خوب بی سر و صدا رفتار می کنند ، شما نمی توانید با صدای بلند فریاد بزنید و بخندید" و غیره. کودک بدون هیچ تردیدی از ممنوعیت های والدین اطاعت می کند و نمی فهمد حقیقت کجا و دروغ کجاست. با گذشت زمان ، با بزرگ شدن ، او همچنان معتقد است که لذت بردن غیرممکن است. بنابراین ، دستورات والدین که در دوران کودکی به خوبی آموخته شده اند ، از شادی منع شده اند. چگونه می توانید یاد بگیرید که به لحظات شادی زندگی خود توجه کرده و آنها را به طور کامل زندگی کنید؟ مثال عملی. رضایت مشتری ، اجازه دهید او را Aglaya بخوانیم ، برای انتشار دریافت شده است. کار با این مورد در یک گروه درمانی هفتگی انجام شد - از صورت فلکی کوچک استفاده شد. آگالایا: - من سالهاست نگران یک وضعیت هستم. من می خواهم امروز آن را به صورت گروهی جدا کنم. من ده ساله بودم ، با دوستانم در مهمانی بودم و در آن زمان گربه محبوبم ریژیک مرد. او مریض بود و من می دانستم که گربه در حال مرگ است ، اما به جای ماندن در کنار او ، برای تفریح رفتم. در تعطیلات ، خوشحال شدم ، خندیدم ، رقصیدم ، غذای خوشمزه خوردم و گربه خود را کاملاً فراموش کردم. وقتی برگشتم معلوم شد ریژیک مرده است. مامان گفت: "گربه تمام آپارتمان را گشت و به دنبال تو بود. و تو به دوستت خیانت کردی و با سرگرمی عوض شدی. " از آن زمان ، مادرم هر بار ، به ویژه در حضور افراد دیگر ، در تعطیلات ، این داستان را می گفت و من اشک می ریختم. حالا من می خواهم از ریژیک خود بخشش بخواهم. آگالایا معاونان را برای نقش ها انتخاب کردند: آگالایای ده ساله ، ریژیک و مادر. آگالایای ده ساله:

Image
Image

- ریژیک ، تو تنها کسی بودی که در کودکی من را دوست داشتی ، با من بازی می کردی ، می توانست مرا نوازش کند ، تو نزدیکترین دوست من بودی. من شما را در یک کالسکه بچه چرخاندم و لباسهای کاغذی به تن کردم. شما برای پیاده روی فرار کردید و بدون "لباس" برگشتید ، اغلب خراشیده ، اما خوشحال. من نسبت به شما احساس گناه فوق العاده ای می کنم ، زیرا من در زمان مرگ شما در آنجا نبودم. من در حال مرگ بودم. زنجبیل گربه:

Image
Image

- آگلایا ، من با تو خیلی خوب بودم ، تو مرا دوست داشتی و از من مراقبت می کردی. فقط وقت مرگ من است. تمام آپارتمان را گشتم و از محل زندگی خود خداحافظی کردم. مهمتر از همه ، می خواستم مطمئن شوم که در خانه نیستید. من می خواستم بی سر و صدا و تنها بمیرم تا معشوقه عزیزم را ناراحت نکنم. بسیار خوشحالم که در مهمانی بودید و اوقات خوبی را در آنجا گذراندید. من واقعاً دوست دارم شما حداقل به یاد من شادتر باشید. دختر زنجبیل خود را در آغوش گرفت. مادر:

Image
Image

- من همیشه به شما می گویم که بعد از شادی مشکل ایجاد می شود ، زیرا می خواستم ساکت و مطیع باشید. با چنین دختری ، دردسر کمتری وجود دارد. وقتی خوشحال بودی حسادت می کردم ، چشمانت سوخت. در کودکی ، من خود را از شادی ممنوع کرده بودم. من از دست مادرم بسیار عصبانی بودم و از او می ترسیدم ، اما نمی توانستم احساساتم را نشان دهم. شروع کردم به انتقال خشم نسبت به مادرم به شما. برای من لذت بخش بود که ببینم چگونه هر بار از این خاطره "گربه" رنج می بری. من از آگالایا درخواست می کنم: - والدین بیولوژیکی فقط می توانند باشند مال تو مادر و پدر ، مربیان افراد متفاوتی هستند.اکنون شما - به عنوان یک بزرگسال - می توانید در ارتباط با کودک کوچک خود مربی باشید. و آنچه را که از مربیان - والدین - به کودک نداشت ، به او بدهید. پیشنهاد می کنم با آگالایای ده ساله از بزرگسالان صحبت کنید و به او اجازه شادی بدهید. آگالای بزرگسال ، خطاب به کوچولو:

Image
Image

- همیشه تعطیلات کمی در زندگی شما وجود داشته است. در ابتدا ، مادر شما را از شادی منع کرد ، و سپس شما خودتان شروع به انجام این کار کردید و خود را به خاطر مرگ ریژیک مجازات کردید. اما ، هیچ ارتباطی بین شادی شما و مرگ گربه محبوب شما وجود ندارد. اگر شما خوشحال نبودید ، اما رنج می بردید ، به هر حال او می مرد. در کودکی به مادرت وابسته بودی ، مجبور بودی طبق قوانین او زندگی کنی. شادی را کنار گذاشتید زیرا زنده ماندن را برای شما آسان تر کرد. حالا من یک بزرگسال هستم. من صمیمانه دوستت دارم و به تو اهمیت می دهم. من به شما اجازه می دهم شادی کنید. آگالایای ده ساله با رضایت سر خود را با موافقت با اجازه بزرگسالان تکان داد. بنابراین چگونه یاد می گیرید از زندگی لذت ببرید؟ این اتفاق یک شبه رخ نخواهد داد. و این مهم است که درک و پذیرفته شود. یکی از گزینه های بازگشت شادی ، تجدید نظر در دستورالعمل های والدین است ، که به شما اجازه می دهد شاد باشید. و سپس ، حمایت مداوم از رفتار جدید ، بارها و بارها به خود یادآوری می کنید: "می توانید شادی کنید!" آنچه والدین نمی توانند بدهند ، ما می توانیم به خود بدهیم!

توصیه شده: