ذن گشتالت

فهرست مطالب:

تصویری: ذن گشتالت

تصویری: ذن گشتالت
تصویری: جلسه روان درمانی دکتر فردریک پرلز با گلوریا (زیرنویس فارسی) 2024, آوریل
ذن گشتالت
ذن گشتالت
Anonim

ZEN-GESTALT

جوهر مفهوم ذن در بودیسم است

در "تعمق" عرفانی

دنیای درونی و بیرونی بیننده

به منظور دستیابی به روشنگری

[اینترنت]

یک روز یکی از متخصصین ذن گشتالت تصمیم به دیدار گرفت تابستان فشرده … او طولانی ترین مسیر ، ناشناخته ترین مربیان را انتخاب کرد ، وسایل ساده اش را جمع کرد ، پرسنلش را برداشته و به محل طلوع خورشید رفت. سفر او طولانی بود و در راه با افراد زیادی ملاقات کرد.

گشتالتيست ذن ترجيح مي داد كه حرف نزند ، بلكه گوش دهد ، بنابراين هر جا كه براي خوردن يك ميان وعده يا شب گذراندن توقف مي كرد ، با استقبال دوستانه روبرو شد. مردم عادی سخاوتمندانه حکمت این جهان را پیش از او پراکنده کردند ، مانند قاصدک دانه های سبک چتر نجات خود را. این سفر دلپذیر بود ، اما Zen Gestaltist ، فیزیکدان اولین تحصیلات خود ، کمی مضطرب شده بود. او قانون دوم ترمودینامیک را به خاطر آورد که می گوید آنتروپی در یک سیستم بسته افزایش می یابد. البته ، او و فضای اطراف آن یک سیستم کاملاً بسته نبودند ، اما به نوعی همه نقشه های راه بسیار خوش خیم و آرام بودند ، رانندگان او به نوعی بسیار دوستانه و رایگان ، فروشندگان سوسیس شیمیایی و پنیر مصنوعی ، دوستانه به او پیشنهاد کردند در تبلیغات رایگان شرکت کنید و محصولات آنها را بچشید.

و سرانجام به جلسه فشرده آمد - و همه چیز آنجا خوشحال بود. Zen Gestalt نمی تواند بفهمد چه اتفاقی می افتد. و با گوش دادن به اولین سخنرانی قدیمی ترین و معتبرترین گارستالتیست-آنارشیست ، او همچنان در شگفت بود که همه چیز چگونه خوب پیش می رود و منتظر بود تا نیروهای هرج و مرج از بین بروند.

و سپس چیزی شروع شد که او اصلاً انتظارش را نداشت. این گروه ، جایی که درمانگران کار خود را به یکدیگر نشان دادند ، افرادی را از سراسر جهان گرد هم آورد. اما هرکدام از آنها کار نکرد ، رهبران گروه لب های خود را جمع کردند و گفتند: "این یک گشتالت نیست!" و آثار زیبا بودند ، و شرکت کنندگان با قدردانی بر سینه یکدیگر گریه می کردند ، اما مربیان تیره و تارتر می شدند ، و کلمات تند و بی رحمانه ای را تحت نظارت با درمانگران بیان می کردند.

و پس از سومین روز چنین کاری ، زن-گشتالتیست نتوانست تحمل کند و به سراغ رئیس اصلی آنارششیست گشتالت رفت. پیدا کردن او دشوار بود - او از مردم پنهان شده بود و لبخند می زد ، با کوآنی صحبت می کرد که هیچ کس نمی فهمید. اما او پیرو سرسخت ذن گشتالت بود و تا نیمه شب روی ایوان نشسته و منتظر معلم محترم بود. و هنگامی که او ظاهر شد - پوشیده از جمجمه ، احاطه شده توسط جوانهای خنده دار گشتالتتیست - یک زن گشتالتتیست برخاست ، تعظیم کرد و گفت: "ای بزرگ! من می خواهم با شما صحبت کنم!"

Image
Image

و دسته ای از دوشیزگان جوان خنده مانند برگهایی در تند باد پراکنده شدند و تنها ماندند. و جن گشتالتیست شروع به پرسیدن کرد:

-بگو ای بزرگ! شما در خاستگاه جنبش گشتالت بودید! موهای شما از کار سخت خاکستری شده است. پیراهن Dolce & Gabbana شما مملو از اشک هایی است که از لمس عمق و خرد شما درک کرده اند. موکاسین های پرادا شما بسیاری از جاده های پنهان را زیر پا گذاشته اند. و شما همیشه ایده هایی منطبق با ذن را تبلیغ می کردید-که نمی توان هرج و مرج را متوقف کرد ، که باید در آن فکر کنید و تفسیر نکنید ، باید "اینجا و اکنون" باشید … اما شاگردان شما در حال تکثیر هستند ، و آنها تلاش برای ساده کردن افراد بی نظم ، شانه کردن همه با یک قلم مو ، بریدن در زیر یک نازل ارتش … و زندگی در کنار آنها وجود ندارد ، زیرا آنها همه چیز را زنده و سبک ، که شبیه "گشتالت" آنها نیست ، خفه می کنند ، و با سایر زمینه های روان درمانی مبارزه کنید. چگونه این اتفاق افتاد؟

آنارشیست بزرگ گشتالتیست سرفه کرد. سپس سکوت کرد. سپس فرمود:

-خب بله … یه جوری اینطوره …

و با خوشحالی ، جوان گشتالتیست ادامه داد:

- خیلی طول کشید تا به اینجا رسیدم. در زندگی ام با گشتالتیست های متفاوتی ملاقات کرده ام. اینها هر دو تحلیلگر گشتالت و صورت فلکی گشتالت هستند. گشتالت شناختی و احساسی وجود دارد. یک گشتالت سیستمیک و فردی وجود دارد. همه آنها به طور مسالمت آمیزی بر سه ستون پدیدارشناسی ، نظریه میدانی و گفتگو تکیه می کنند. اما در این فشرده فقط ممنوعیت ها ، ارزیابی ها و نارضایتی های مربیان را می بینم.آنها اصول اومانیسم را کنار گذاشته اند ، آزمایشات گشتالت را قبول ندارند ، به آنچه گروه فکر می کند علاقه ندارند و فقط بر احساسات متمرکز شده اند. ای بزرگ چگونه است؟

آن بزرگ سکوت کرد و آرام گفت:

- بله ، شما به راز موجود در گشتالت نزدیک شده اید. زیرا همه چیز مهم است و هیچ چیز مهمتر نیست. احساسات ، افکار ، بدن و اعمال-آنچه از اینجا و اکنون از پس زمینه بیرون آمد ، تبدیل به یک چهره شد. اما گوینده نمی داند ، دانا صحبت نمی کند. طی 20 سال گذشته ، هزاران گشتالیست جدید در جهان ظاهر شده اند و هر یک از آنها گشتالت خود را از استاد خود آموخته اند. و آنها فراموش کردند که گشتالت یک رویکرد جامع نگر یا همانطور که مد روز گفته می شود ، رویکردی جامع است و هرکدام بخشی را که در خود فاقد آن است ترویج می کند. صحبت های غیرحساسانه در مورد احساسات ، غیرمسئولانه - در مورد مسئولیت ، غیرانسانی - در مورد انسانیت … آنها اصل غیردوستی را فراموش کردند و جهان را به سیاه و سفید تقسیم کردند ، که باعث خشم بسیاری از افراد غیرگستالتیست می شود. و هرچه افراد غیرگشتالتی بیشتر با گشتالت دست و پنجه نرم کنند ، بیشتر به اصل آن پی می برند و به گشتالیست تبدیل می شوند …

گشتالتیست ذن تأمل کرد.

-پس معلوم می شود مربیان عمدا این کار را انجام می دهند؟

آن بزرگوار به او اطمینان داد: "البته نه". اما آنها به هدف خود می رسند. مردم احساسات شدیدی دارند ، شروع به اعتراض و فکر می کنند. و یکی از وظایف - آگاهی - بسیار سریعتر از آنچه شما فقط در مورد آن صحبت کنید به دست می آید. بنابراین به سراغ من آمدید زیرا احساس عصبانیت کردید و واکنش های خود را درک کردید. و یک نکته وجود دارد - جایی که کسی می داند چگونه این کار را به درستی انجام دهد. شما در این مرحله بوده اید. دیگری وجود دارد - جایی که هیچ کس نمی داند چگونه این کار را به درستی انجام دهد. شما نیز در این مرحله ماندگار شده اید.

-او! و اکنون می توانم از نقطه سوم به هر دو این نکات نگاه کنم ، ای بزرگ! پس از همه ، این اصل کار با دوقطبی ها است ، فریاد زد:

- آره. اما مهمترین چیز این است که شما شروع به فکر کردید و متوجه شدید که مهم نیست به چه چیزی اعتقاد دارید و چه کار می کنید. دنیای روان درمانی یکی است. و همچنین جهان به طور کلی. و مرزها در سر ما است و هیچ کس دقیقاً نمی داند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است ، چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است. و روزی هریک از ما گشتالت اصلی خود را تکمیل می کند ، - آنارشیست بزرگ گشتالت گفت و با سر تکان دادن دوستانه به خانه خود رفت. و پس از او گروهی از گشتالیست های جوان و زیبا به خانه پرواز کردند و در یک ثانیه چراغ روشن شد و خنده ای شاد به گوش رسید.

و گشتالتیست ذن لبخندی زد ، نفس نسیم ملایمی را روی پوستش احساس کرد ، متوجه پروانه های دور فانوس شد ، احساس ناگهانی شادی و گرسنگی کرد … و به آرامی در اندیشه دنیای درونی و بیرونی خود ، به خانه خود رفت..

توصیه شده: