داستان روانشناسی - "ملاقات با فرشته" - فصل 1

فهرست مطالب:

تصویری: داستان روانشناسی - "ملاقات با فرشته" - فصل 1

تصویری: داستان روانشناسی -
تصویری: "Meeting the Beloved" S1P1, Zhaleh Alipour. برنامه ی « دیدار جان» فصل اول , قسمت اول , ژاله علیپور 2024, ممکن است
داستان روانشناسی - "ملاقات با فرشته" - فصل 1
داستان روانشناسی - "ملاقات با فرشته" - فصل 1
Anonim

اولین گفتگو در مورد یک رویا

روزی روزگاری بچه ای بود. بچه ای فوق العاده ، مهربان ، اما بسیار تنها. بر اساس داستانها ، والدین او بسیار دور از آن مکانها ، کاملاً در سرزمینهای دیگر ، یا بهتر بگویم ، در بهشت ، با خدا بودند. و کودک از سنین پایین در یتیم خانه بود … او به شدت دلتنگ پدر و مادرش بود و اغلب از آنها ناراحت می شد …

اما نوزاد ، مانند بقیه بچه های جهان ، فرشته نگهبان خود را داشت … بله ، بله ، حامی آسمانی از مکان های خدا … او نزدیک بند خود بود و تمام تلاش خود را برای نجات نوزاد بی دفاع از دست همه نوع سختی و هیجان …

گاهی اوقات شب فرشته به نوزاد ظاهر می شد ، قابل مشاهده می شد و اسرار فوق العاده زیادی را برای پسر فاش می کرد … به صحبت هایی که گاردین به قهرمان ما می گوید ، هنگامی که او برای اولین بار به او آمد … گوش دهید.

آیا می دانید ، دوست من ، یک رویا چیست؟ این یک جادوی واقعی است … جادویی که از قلب انسان متولد شده و با جریانهای آن زندگی می کند … می تواند بالدار و شاد باشد ، مانند یک بادکنک زیبا که در فواصل آبی پرواز می کند. و رقیق کردن آنها با یک لکه رنگارنگ … یا می تواند سنگین و خطرناک باشد ، مانند لوکوموتیو بخار که با بخار کامل می شتابد …

رویاهایی که شبیه بادکنک است لبخند بهشت است … خداوند در پاسخ به چنین رویائی مطمئناً لبخند خواهد زد …

رویاها مانند لوکوموتیو بخار مضر و خطرناک هستند … آنها مانند یک ویروس هستند و می توانند هر زندگی را خراب کنند …

یک فرد باید اندازه گیری رویاهای خود را با بهشت یاد بگیرد. قطعه ای از این بهشت در قلب همه زندگی می کند …

رویایی که در روح یک شخص متولد شده است ، شکل ، ظاهر خود را می گیرد و برای رفتن به آزادی عجله می کند …

هر یک از آنها شخصیت خاص خود را دارند ، سرنوشت خود را …

داستانهای زیبا با هدایای جادویی به قلب باز می گردند … داستانهای بد ، پس از پرسه زدن در جهان ، همچنین به خانه می شتابند - دقیقاً با آنچه که با آنها منتشر شد …

مردم مسئول آنچه می خواهند هستند: با آرزوها و افکار خود ، جهان پیرامون خود را ایجاد می کنند …

باشد که رویاهای شما ، دوست من ، همیشه روشن و روشن باشد.

سعی کنید به چیزی کاملاً جادویی فکر کنید و خلاقیت خود را به آزادی رها کنید …

رویاهای خوب برای شما ، عزیزم! روزی من مطمئناً دوباره به سراغ شما می آیم … و یک راز جادویی جدید با خود می آورم …"

بچه لبخند زد و یک گل زیبا و زنده را تصور کرد - گلی که شبیه پرنده است. این گل می درخشد و عطر معجزه آسایی می دهد و هرکسی که آن را لمس می کند کمی خوشحال تر می شود … با تجسم یک رویا ، گل رها شد و به آسمان پرواز کرد ، جایی که رویا باید پرواز می کرد …

و فرشته ناگهان ناپدید شد ، گویی او آنجا نبود … و ، واقعاً ، چه کسی می داند ، شاید همه اینها فقط یک رویای شگفت انگیز از یک پسر کوچک و تنها باشد ؟! … رویایی که یک قلب کوچک غمگین را در خود پیچید شادی ، وانیل رویای حواس پرتی ، گرم شدن و راحتی را دارد …

ادامه دارد…

/ نویسنده: بلشیچنکو آلنا ویکتوروونا با همکاری دخترش /

توصیه شده: