یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست

تصویری: یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست

تصویری: یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست
تصویری: شیطان از طایفه جن بود چطور در درجه فرشتگان قرار گرفت ؟ 🤔 | ISA TV 2024, آوریل
یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست
یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست
Anonim

با قرار گرفتن در شرایط دشوار ، گاهی اوقات ، فرد راهی برای خروج نمی بیند. در تداخل باورها ، نگرش ها ، دیدگاه های او ، راه حل قابل قبولی وجود ندارد. "من نمی دانم چه کنم" ، "ما از هم جدا شدیم و من نمی توانم کاری انجام دهم ، فقط گریه می کنم" ، "من دلیل این که چرا زندگی می کنم را نمی بینم". واقعیت تغییر کرده است: معشوق رفت ، مشکلات در محل کار وجود دارد ، پول وجود ندارد ، آینده ترسناک است. زندگی در حال دور شدن از کنترل است. اضطراب افزایش می یابد ، افکار در یک حلقه می چرخند. ابتدا ، تلاشی برای تجدید نظر در جستجوی جدید و تب دار ، سپس قدرت در حال تمام شدن است ، بی تفاوتی ، حالت افسردگی. به نظر می رسد اتاقی از داخل قفل شده است که کلید گم شده آن قفل شده است. در زمان دیگر و در وضعیتی دیگر ، او راهی برای خروج پیدا می کرد ، اما احساسات قوی پذیرش و جستجو را مسدود می کند.

مغز آنقدر مرتب شده است که با غم انگیزترین سناریوها سعی می کند مانع شود ، زیرا کنار آمدن با موارد غیر منتظره دشوارتر است. بی پایان "چه می شود اگر …" تصاویری از آخرالزمان شخصی ترسیم کنید. فقط باید زیر پتو بروید ، در یک توپ پیچ خورده و منتظر شروع آن باشید ، به هر حال دیگر هیچ قدرتی وجود ندارد. فضای ایده های شخصی شما در مورد جهان تبدیل به یک قفس می شود ، یک اتاق کوچک با نور ضعیف ، پر از سایه های ترس. بنابراین حرکات انگشتان ، که توسط لامپ روشن شده اند ، به صورت هیولا روی دیوار ظاهر می شوند. طرح سایه ها بر روی دیوار آگاهی حتی یک فکر بی خطر را وحشتناک می کند: "چه می شود اگر …". صحنه های دراماتیک با یک جمله "همه چیز خیلی بد است!" به پایان می رسد.

برای مقابله با آنها ، اول از همه آنها به دنبال دلایلی هستند: "چرا ، برای چه!". یک مثال خوب مرگ یکی از عزیزان است. احساس گناه با رنج همراه است: اگر کاری را در زمان مناسب انجام می دادم ، زنده بودم. من می خواهم واقعیت را ساده کنم ، کنترل را به قلمرو عدم قطعیت برگردانم ، که در آن احساس می کنید در یک پرواز آزاد به ورطه هستید ، هیچ چیزی برای چسبیدن وجود ندارد. سقوط آزاد از هر هیولا بدتر است. دلیل آن حداقل مقداری زمین زیر پا باز می گردد.

وقتی یک فرد مضطرب روی پای راست بلند می شود ، آرام تر می شود. او سوت نمی زند ، زیرا پولی وجود نخواهد داشت ، از آستانه سلام نمی کند ، کارهای زیادی انجام نمی دهد ، یا برعکس ، تنظیم زندگی خود را افزایش می دهد. گربه های سیاه ، آینه های شکسته ، نظریه های توطئه و موارد دیگر. به این ترتیب او از اضطراب نجات می یابد. به طور کلی ، امن ترین مکان زندان است. یک نظم دقیق ، دیوارهای قوی ، غذا در برنامه وجود دارد. به دنبال آداب و رسوم و خرافات ، شخص دیوارهای بتنی خود را که فقط برای او قابل مشاهده است می سازد و البته عملاً از خود محافظت می کند. به این ترتیب اجتناب از ترس خود را نشان می دهد. هرچه ترس بیشتر ، محدودیت بیشتر ، فرصت کمتر است. سلول خود شما آماده است ، با گذشت زمان ، فضای موجود در آن کوچکتر می شود.

وقتی به همراه یک مشتری شروع به کشف جنبه منطقی ترس او می کنم ، او معمولاً این کار را با بی میلی انجام می دهد: "می فهمم که این خیلی ترسناک نیست …". تفکر ما محافظه کار است ، همیشه راه کمترین مقاومت را دنبال می کند ، این مسیر تکرار است. یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست. یکبار شکل گرفته ، نحوه ادراک به انرژی کمتری نیاز دارد و ایمن است ، با استفاده از آن ، یک فرد زنده ماند ،. تغییر انرژی زا و نگران کننده است. آنها باعث ایجاد احساسات ناخوشایند می شوند. احساسات روی پدال ها فشار می آورند و هوشیاری در صندلی مسافر فقط روند را مشاهده می کند و توصیه هایی می کند که به ندرت به آنها گوش داده می شود. هر یک از ما مسیر انحصاری خود را از واکنش به عمل داریم. شخصی منطقی است ، از طریق تأملات ، پس از آن یک تجربه وجود دارد ، و سپس احساس و عمل می کند: "اوه ، اما از این طرف فکر نمی کردم!". شخصی به تصاویر و بازنمایی ها نزدیک تر است: "تحت تأثیر قرار گرفته ام …". اما همیشه آگاهی و عمل با تجربه ای همراه است که نگرش نسبت به مشکل را تغییر می دهد.

این باور که خرافات و مناسک می توانند بر واقعیت تأثیر بگذارند ، تفکر جادویی نامیده می شود. برای یک فرد مضطرب ، فقط در جهت محدودیت ها عمل می کند.هنگامی که یک فرد خوب است ، او روی این وضعیت ثابت نمی کند ، هنگامی که آن بد است ، پس از آن به عنوان چیزی مهمتر ، جدی تلقی می شود. طبق تعریف A. A. Ukhtomsky ، یک غالب بوجود می آید - تمرکز برانگیختگی در مغز و در سراسر سیستم عصبی. افکار حول یک رویداد یا موقعیت ناخوشایند می چرخند و انجام کاری در مورد آن بسیار دشوار است. مشاوره مستقیم کار نمی کند او در حالت ثابتی قرار دارد ، اساساً خلسه ، که خود را در آن غوطه ور کرده است. یک مشتری با توجه به محدودیت های خود نزد روانشناس می آید. لازم است عقب نشینی کنید ، یک ظاهر متفاوت پیدا کنید. فانتزی می تواند شما را به فواصل و زمان های نامعلوم برساند و ایده توانایی های شما را گسترش دهد. اجازه دهید پرواز مارگاریتا بولگاکف یا لبخند گربه چشایر را به یاد بیاوریم. همه اینها نیز به یک معنا تفکر جادویی است ، اما بردار آن متفاوت است ، آزاد می کند. یک استعاره ، یک ارتباط ، یک خاطره زودگذر خوشایند می تواند این روند را تحریک کند.

یک شیطان آشنا بهتر از یک فرشته ناآشناست. این یک درخواست برای ناخودآگاه است. از نظر عقلانی ، این عبارت بی معنی است ، اما استعاره است و ما بلافاصله می فهمیم که در مورد چیست. ترس از ناشناخته ها ، از تغییر بدون توضیحات طولانی آشکار می شود. این نیمی از نبرد است. اصلاح را می توان با همان زبان شروع کرد. مارگاریتا ، در پرواز شبانه به مهمانی از شخصیت های دنیای دیگر ، رهایی از قید و بندهای داخلی زندگی روزمره را تجربه کرد. مقیاس مشکلات ناگهان تغییر کرد ، آنها جزئی و ناچیز به نظر می رسند. اندازه آلیس در سرزمین عجایب به معنای واقعی کلمه تغییر کرد و جهان اطراف ما نیز تغییر کرد ، شما نمی توانید یکسان را از دیدگاه های مختلف ببینید. علاوه بر صحبت کردن به شیوه ای بالغ ، من سعی می کنم به همراه مشتری ، افسانه شخصی او را بسازم ، که در آن او یک گولور می شود. واقعیت و تخیل تلاقی می کنند و تجربه ای متولد می شود که منابع مورد نیاز را فراهم می کند.

برخی از تکنیک های درمانی از شناسایی مراجعه کننده با قطعاتی از تخیلات خود استفاده می کنند. به گفته F. Pearl ، این به ما اجازه می دهد تا ویژگی های شخصیتی بیگانه را مناسب کنیم. در خواب ، آنچه می بینیم نیز مستقیماً با تجربیات مرتبط است و به تجلی احساسات ما ، احتمالاً ناخودآگاه ، مربوط می شود. ما ویژگی های افرادی را که دوست داریم ، شخصیت های فیلم یا کتاب ، با خود در ارتباط می گذاریم. این به بسیج خود ، بیدار کردن منابع خفته روان برای مقابله با این یا آن کار یا مشکل کمک می کند. حکمت عامیانه می گوید که چیزهای بزرگ از راه دور دیده می شوند. اگر بخواهیم گسترده تر به نظر برسیم ، این در حال حاضر به روشی جدید است. اضطراب همیشه با آینده همراه است ، پارامتر مهم دیگر زمان است. ما برگشت ناپذیری آن را بد نمی پذیریم ، سعی می کنیم آن را متوقف کنیم. اما ، متأسفانه ، یا شاید خوشبختانه ، هیچ دکمه فریم فریز روی این کنترل از راه دور وجود ندارد.

برای پرواز به بال احتیاج دارید. آنها را می توان در خانه یافت ، با این حال ، می توانید از این طریق پرواز کنید. همه ، حداقل یک بار ، در خواب پرواز کردند ، به طوری که نفس گیر بود. برای سازگاری به قدرت نیاز است. در هر مشکلی یک فرشته ناشناس وجود دارد. تصمیم گیری در مورد طلاق ترسناک است ، آزادی نشان می دهد ، اما ترسناک است. شیطان آشنا … شاید قبلاً از شوهرم خسته شده باشم ، و این ترسناک است که در تمام عمرم زندگی کنم ، اما او آشنا ، قابل درک است. و آنجا ، و آنجا ، ترس ، و شما به کرم احتیاج دارید که با آن آغشته شده باشد ، بالهایی بدست می آورید که به شما امکان پرواز می دهد و شک و تردید ایجاد می کند. این امکان وجود دارد و به سادگی ، با به یاد آوردن احساس پرواز ، وارد تصویری شوید که قبلاً در آن بوده اید. چه کسی برنده خواهد شد ، شیطان یا فرشته ، آزادی ناآشنا یا روال آشنا. انتخاب بستگی به وضعیت فرد دارد ، امروز با مجموعه ای از افکار که بارها پیمایش شده است تعیین می شود ، فردا ممکن است متفاوت باشد ، روان چند بعدی است. وقت آن است که به حرف خود گوش دهید ، به دنبال فرصت هایی برای تغییر جادویی در کشور احساسات خود باشید. و اکنون ، در حال حاضر یک پرواز ، آنقدر که نفس شما را می گیرد.

توصیه شده: