یک مفهوم پویا از شخصیت و درمان متمرکز بر احساسات: تجزیه و تحلیل مقایسه ای

فهرست مطالب:

تصویری: یک مفهوم پویا از شخصیت و درمان متمرکز بر احساسات: تجزیه و تحلیل مقایسه ای

تصویری: یک مفهوم پویا از شخصیت و درمان متمرکز بر احساسات: تجزیه و تحلیل مقایسه ای
تصویری: مبحث: ادامه اختلالات شخصیت پارانوئیدی 2024, ممکن است
یک مفهوم پویا از شخصیت و درمان متمرکز بر احساسات: تجزیه و تحلیل مقایسه ای
یک مفهوم پویا از شخصیت و درمان متمرکز بر احساسات: تجزیه و تحلیل مقایسه ای
Anonim

مفهوم دینامیک شخصی

و درمان احساسی متمرکز: تجزیه و تحلیل مقایسه ای

N. I. Olifirovich

D. N. Khlomov

رویکرد گشتالت به عنوان یک جهت روان درمانی در اواسط قرن بیستم شروع به توسعه کرد. گشتالت در سال 1951 ظاهر شد و امروزه به یک رویکرد جامع و اثبات شده علمی تبدیل شده است که شامل نظریه توسعه انسانی ، نظریه آسیب شناسی / بیماری / روان رنجوری و تمرین درمان / درمان است [5]. با این حال ، رویکرد نظری پدر مingسس F. S. سال ها پرلز "مانع" توسعه آن شد و توجه پیروان را بر جنبه های خاصی از کار و تکنیک ها متمرکز کرد. توسعه پزشکی بیمه ، رقابت زیاد بین مناطق منجر به آگاهی از نیاز به مفهوم سازی ایده های رویکرد گشتالت شده است. کتابها و کتابهای درسی که در 25 سال گذشته ظاهر شده اند ، امکان پر کردن خلاء در نظریه گشتالت را فراهم می کند. با این حال ، تا کنون ، جهت گیری در کشورهای روسی زبان به سمت تجربه غربی اجازه نمی دهد ایده های نظریه پردازان روسی را که شامل بسیاری از دستورالعمل های جدید برای توسعه گشتالت است ، جذب کند.

هدف از نوشتن این مقاله نه تنها نیاز به توسعه ، بلکه ارتباط با سایر جهت های سازه شناخته شده در رویکرد گشتالت داخلی - مفهوم پویای شخصیت (DCL) ، پیشنهاد شده و توسعه یافته توسط D. N. خلوموف [6]. در فضای پس از شوروی گسترده شده است ، اما عملاً برای خوانندگان غربی ناشناخته است. DCL سه نوع شخصیت یا بخشهای تشکیل دهنده شخصیت را توصیف می کند - اسکیزوئید ، روان رنجور و خودشیفته - از طریق ویژگی هایی مانند ویژگی های شخصیتی ، وظایف تکاملی ناتمام ، تجربیات اجتناب شده ، احساسات ترسناک ، دفاع ، روابط با دیگران ، رفتار در درمان و درمان نگرش هنگام کار با این نوع مشتری

DCL بیشتر در ساختار "چرخه تماس پویا" توسعه یافت [7]. اجزای آن توصیف و تجزیه و تحلیل تقریباً هر فرایندی را که در روابط انسانی رخ می دهد - فردی ، دوتایی ، خانوادگی ، گروهی ، ممکن می سازد. مفاهیم پویای شخصیت و چرخه پویای تماس به ما امکان می دهد تصویری واضح و سازگار از نحوه قطع ارتباط فرد با خود و دیگران توصیف کنیم و همچنین به راه های ممکن برای حل این مشکل اشاره می کنیم.

مفهوم پویای شخصیت و چرخه پویای تماس بر اساس ایده روانشناختی نیازهایی است که در فرآیند رشد در هر موجود زنده بوجود می آید و همچنین راههای سالم / ناسالم (عادی ، مزمن) برای برآوردن نیازهای نوظهور. توصیف هر فرآیند ، هرگونه عمل در زندگی انسان به ما امکان می دهد "خرابی" هایی را ببینیم که به دلیل آنها موضوع ناراضی باقی می ماند و چرخه دوباره شروع می شود. D. N. خلوموف در هر چرخه زندگی سه مرحله را تشخیص می دهد: "اسکیزوئید" ، "روان رنجور" و "خودشیفته" [7]. ما نام این مراحل را در علامت نقل قول می گیریم ، زیرا در جهات مختلف و مکاتب روان درمانی به این اصطلاحات معانی متفاوتی داده می شود. علاوه بر این ، این فقط در مورد نیازها نیست ، بلکه در مورد نیازهای فرا - آن نیازهایی است که می تواند به روشهای مختلف و اغلب متضاد برآورده شود.

اجازه دهید چرخه پویای ارضای نیاز انتزاعی ، تجزیه آن به مراحل بالا و شرح وظایف حل شده را شرح دهیم.

مرحله "اسکیزوئید" هر فرآیندی به امنیت مربوط می شود. به طور معمول ، یک فرد قادر است از ایمنی خود و اقدامات بیشتر با هدف برآوردن یک نیاز خاص اطمینان حاصل کند. با انحرافات مختلف ، فرد دائماً به حل این مشکل برای ادامه حرکت باز می گردد.با این حال ، تمام انرژی او صرف آزمایش ایمنی جهان پیرامون خود می شود ، زیرا فرد در ترس مداوم زندگی می کند ، که حتی متوجه آن نمی شود. در افرادی که اصولاً قادر به برآوردن نیازهای فراوان به امنیت نیستند ، اضطراب و ترس از همراهان ثابت هستند.

به عنوان مثال ، پدیده فزاینده ای به نام hikikomori در ژاپن و دیگر کشورهای منطقه شرق آسیا نشان دهنده میزان شدید چنین ترس و اضطرابی است. هیکیکوموری سالها از خانه خارج نمی شود ، در هیچ روابط اجتماعی گنجانده نمی شود ، به جز روابط با نزدیکترین خویشاوندان ، با همسالان خود ارتباط برقرار نمی کند ، کار نمی کند ، از جهان جدا شده است.

فردی که تمام نیروی خود را صرف تأمین و حفظ امنیت توهمی می کند ، به هیچکس اعتماد نمی کند و دائماً دیگران را از نظر قابلیت اطمینان بررسی می کند. او هرگز به کسی نزدیک نمی شود ، زیرا همیشه نگران تهدید احتمالی ناشی از هر تماس با دیگری است. چنین فردی شبیه یک موضوع جدا ، مضطرب ، بسته ، بسته ، ناتوان از ایجاد روابط عمیق ، قابل اعتماد ، واقعاً نزدیک و گرم است. در چارچوب DCL ، او به عنوان "تیپ شخصیتی اسکیزوئید" طبقه بندی می شود.

مرحله "روان رنجور" با هدف برآوردن فرا نیاز به دلبستگی. D. N. خلوموف با اشاره به آثار J. Bowlby می نویسد که مرحله ای در رشد نوزاد از دو یا سه تا شش یا هشت ماهگی وجود دارد که یاد می گیرد قبل از شروع به کار با یک شیء ، آن را نگه دارد. پیوستن به یک شی ، "شناختن" یا دانستن آن یک مرحله بسیار مهم در هر فرآیند است. مدتی طول می کشد تا بفهمیم این جسم چیست ، آیا برای برآوردن نیاز خاصی مناسب است یا خیر. به طور معمول ، ما قادر هستیم قبل از اینکه کاری را با او انجام دهیم ، شخصی را در کنار او قرار دهیم ، ارزیابی ، "آزمایش" و "نگه داریم".

با این حال ، برخی از مردم تمام نیروی خود ، تمام انرژی خود را صرف چسباندن یا حتی "چسباندن" به یک شی می کنند ، بدون این که امنیت لازم را ایجاد کرده و انرژی را برای اقدامات بعدی "ترک" نکنند.

یک نمونه معمولی از زمان ما دختری است که خیلی سریع با مردانی که نمی شناسد وارد روابط نزدیک می شود ، زیرا او نیاز فوری به ازدواج دارد. چرا ، برای چه ، چه کسی واقعاً به آن نیاز دارد - مهم نیست. چنین دختری انرژی زیادی را صرف جذب و نگه داشتن هر موضوعی مردی می کند که در حلقه او قرار گرفته است ، بدون این که سعی کند بفهمد چه شخصی است ، آیا در تعدادی از مسائل اجتماعی-روانی ، فرهنگی مناسب او است یا خیر. ، ویژگی های اقتصادی و مذهبی. او در تلاش است تا مرد را در کنار خود نگه دارد ، حتی بدون اینکه او را بشناسد و فاش نکند که آیا بودن با او برای او امن است ، یا اینکه آیا می توان با او رابطه برقرار کرد. این روابط منجر به داستان هایی از سوسیوپات های مرد و روانی و قربانیان زن می شود.

تمام وابستگی ها - اعم از شیمیایی و غیر شیمیایی - با "شکست" در این مرحله از چرخه تماس پویا توصیف می شوند. نتیجه انسداد انرژی و از دست دادن آزادی عمل انسان است. DCL چنین افرادی را "عصبی" یا "مرزی" می نامد.

مرحله "خودشیفتگی" با هدف اطمینان از دست زدن رایگان به اجسام دیگر ، نحوه نزدیک شدن ، دور شدن ، نزدیک بودن ، جدا بودن است. به طور معمول ، پس از تشخیص اینکه شخص خاصی ایمن است ، به او وابسته هستیم ، می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم و روابط ایجاد کنیم. یک فرد سالم ، آزادانه با در نظر گرفتن تجربیات قبلی ، با آن شی ارتباط برقرار می کند / آن را دستکاری می کند. اگر مراحل قبلی شکست بخورد ، نه نیاز به امنیت برآورده می شود و نه نیاز به دلبستگی ، که منجر به اضطراب مزمن می شود. تمام انرژی فقط برای دستکاری صرف می شود ، زیرا یک فرد هرگز نمی فهمد که با چه کسی است ، چه شخصی است و در چه ارتباطی است.

من یک نقل قول از فیلم "فقط دختران در جاز وجود دارد" را به خاطر می آورم ، که چنین نوع رابطه ای را توصیف می کند که در آن دیگران به سادگی مورد توجه قرار نمی گیرند ، زیرا او یک شخص نیست ، بلکه یک عملکرد است:

- ببین من نمی تونم با تو ازدواج کنم! - چرا؟ - خوب ، اولا من بلوند نیستم! - ترسناک نیست. - من سیگار می کشم! مدام! - مشکلی نیست. - من هرگز بچه دار نمی شوم. - هیچی ، ما قبول می کنیم. - خداوندا ، من یک مرد هستم! - هر کدام کاستی های خاص خود را دارند.

در DCL ، این نوع "خودشیفته" نامیده می شود.

از آنجا که بسیاری از حوزه های درمان مدرن ایده هایی از یکدیگر دریافت می کنند و اثربخشی مدل های مختلف را با یکدیگر مرتبط می سازند ، ما مقایسه مفهوم پویای شخصیت و چرخه پویای تماس با درمان متمرکز بر احساسات را یک روش ابتکاری و سازنده می دانیم - مسیری که از جهات مختلف نزدیک به رویکرد گشتالت ، که از بدو تأسیس بر احساسات متمرکز بود. این جهت توسط سو جانسون و لزلی گینبرگ در سال 1988 توسعه یافت و ترکیبی از ایده های رویکرد سیستمی (S. Minukhin) ، نظریه دلبستگی (J. Bowlby) و رویکرد انسان گرایانه ، عمدتا در زمینه تأکید بر احساسات (K. Rogers). EFT در کشورهای مختلف طرفداران بیشتری پیدا می کند ، زیرا سازندگان آن به موقع موقعیت صحیح خود را انجام داده اند: ریشه های نظری ، علائم و موارد منع مصرف ، مراحل درمان شرح داده شده و مطالعات به طور منظم برای تأیید اثربخشی آن انجام می شود [3 ، 4 ، 8]. یک واقعیت جالب: خالقان این روش از هم جدا شدند ، و اگرچه مدل سو جانسون در فضای پسا شوروی بیشتر شناخته شده است ، لزلی گرینبرگ ، که نسخه ای فردی از درمان متمرکز بر احساسات را برای مراجعه کنندگان مبتلا به اضطراب و اختلالات افسردگی و کار ایجاد کرد. با آسیب های پیچیده ، به طور گسترده ای از روش های فعال استفاده می کند ، به عنوان مثال ، تکنیک گشتالت دو صندلی.

اولین چیزی که باید به آن توجه کرد این است تمرکز و رویکرد گشتالت ، و EFT روی احساسات … با این حال ، "مثبت" بزرگ EFT ادغام ایده K. Izard در تقسیم احساسات به اولیه و ثانویه است. احساسات اولیه پاسخ های فوری به آنچه در اینجا و اکنون می گذرد است. احساسات ثانویه راهی برای مقابله با احساسات اولیه هستند (K. Izard، 2002). این احساسات ثانویه است که "سوخت" چرخه های مشکل ساز تعامل در EFT است و منجر به "گیر افتادن" در مراحل مختلف چرخه پویای تماس در توصیف DCL می شود. به عنوان مثال ، در کار درمانگران گشتالت "وحشی" با دست روشن F. Perls ، جلسات بازیگری اغلب مشاهده می شد. از مشتری که احساس قوی دارد ، به عنوان مثال عصبانیت ، دعوت می شود تا آن را روی صندلی خالی بیان کند ، بالش را بکوبد و فریاد بزند. استفاده از ایده احساسات اولیه و ثانویه به شما امکان می دهد ماهیت احساس را عمیق تر درک کرده و آن را به درستی "باز کنید".

به عنوان مثال ، در طول جلسه معلوم می شود که مشتری از همسر خود بسیار عصبانی است ، زیرا او دوباره از او انتقاد کرد ، گفت که او مرد نیست ، او مجبور است با یک کودک زندگی کند … احساس اصلی مشتری این بود کینه شدید علیه همسرش او بسیار تلاش می کند ، دو کار می کند ، اما هنوز از ایده آل عقب می افتد. با این حال ، او حتی نمی تواند رنجش خود را احساس کند ، چه برسد به این که درباره او بگوید ، زیرا در این صورت او حتی بیشتر "یک مرد" نخواهد شد. بنابراین ، احساس اولیه - کینه - به سرعت با احساس ثانویه جایگزین می شود - خشم ، که "سوخت" تشدید درگیری است. او شروع به سرزنش او می کند ، او همچنان به او حمله می کند - و این برای همیشه ادامه دارد. با این حال ، کار با خشم مشتری غیرممکن است و حتی بیشتر آن را در این مرحله تشدید کنید ، زیرا درد و کینه ای را پنهان می کند که هم عزت نفس مراجعه کننده و هم رابطه او با همسرش را از بین می برد. بسیار منطقی تر است که کل "زنجیره" ، کل چرخه را دریابیم ، به لطف آن مشخص می شود که خرابی تماس شوهر با همسرش و تماس او با احساسات او در کجا اتفاق می افتد. به نظر ما ، این ایده شایسته توجه است و می تواند در رویکرد گشتالت ادغام شود.

هم در Gestalt و هم در EFT ، توجه درمانگر بر این واقعیت متمرکز است که کار با احساسات در حالی که در موقعیت جدا و دور قرار دارید بی اثر است. به همین دلیل است که هم درمانگران EFT و هم درمانگران گشتالت فعال ، عاطفی و همدل هستند ، که به مشتری این امکان را می دهد که روابطی مطمئن ایجاد کند ، تجربیات جدیدی از پذیرش و حمایت در محیطی امن کسب کند.

درمانگران EFT ایده متداول در مورد درمان گشتالت را که در حال حاضر و اکنون تمرکز دارد ، با تمرکز بر آنچه مشتری می گوید و چگونه او می گوید ، وام می گیرند ، در حالی که به "زبان بدن"-ارتباطات غیر کلامی توجه می کنند.

مبنای نظری مهمی که EFT بر آن استوار است ، نظریه دلبستگی قبلا ذکر شده توسط J. Bowlby است [1 ، 2]. ایده های J. Bowlby به ما این امکان را می دهد که هرگونه نیاز "انسانی" را از طریق منشور دلبستگی در نظر بگیریم. در این مقاله ، ما بر مفهوم "سبک های دلبستگی" تمرکز می کنیم ، که به عنوان الگوهای رفتاری که در اوایل کودکی بوجود می آیند و روش های تنظیم روابط را مشخص می کند ، درک می شود. آنها ابتدا توسط M. Ainsworth در آزمایش معروف "وضعیت عجیب" توصیف شدند. این آزمایش در کتاب های درسی روانشناسی کودک و رشد به تفصیل شرح داده شده است. به یاد بیاورید که هدف از این مطالعه ، که شامل مادران و فرزندان یک ساله آنها می شد ، مطالعه واکنش نوزادان به جدایی کوتاه مدت و سپس پیوستن مجدد به مادر بود. این آزمایش سه سبک دلبستگی را آشکار کرد: یکی دو مورد قابل اعتماد و دو غیر قابل اعتماد: اجتنابی و مضطرب-دوسویه. بعداً ، سبک غیر قابل اعتماد دیگری به آنها اضافه شد - آشفته. تحقیقات بیشتر نشان داد که سبک دلبستگی در سال اول زندگی یک ویژگی پایدار است که برای فرهنگ های مختلف جهانی است. الگوهای رفتاری آشکار شده توسط کودکان کشورهای مختلف و متعلق به گروه های قومی مختلف نشان داده شد.

با بزرگ شدن ، کودکان با سبک های دلبستگی مختلف وارد روابط اجتماعی می شوند - دوستی ، مشارکت ، زناشویی ، والدین - کودک ، حرفه ای. در همه این روابط ، مشکل دلبستگی ایمن / ناامن دوباره فعال می شود ، که نشان دهنده جستجوی پاسخی برای این سال است: "آیا می توانم به شما اعتماد کنم؟ آیا می توانم به تو تکیه کنم؟ اگر واقعاً به تو احتیاج دارم ، آیا در کنار من خواهی بود؟ " بسته به پاسخ ، سبک دلبستگی را تعریف می کنیم. پاسخ "بله ، من می توانم" مربوط به است دلبستگی ایمن یا مستقل ؛ "نه ، من مطمئن نیستم ، نه همیشه ، نه واقعا" - دلبستگی ناایمن … اگر تصور شود که مورد پیوست غیرقابل اعتماد است ، سیستم فعال سازی به روش های مختلف واکنش نشان می دهد.

سبکهای دلبستگی ناایمن ، که در سنین پایین شکل گرفته اند ، در روابط بعدی بزرگسالان تقویت شده ، شرح داده شده و بازتولید می شوند.

همانطور که از متن فوق مشخص است ، برجسته D. N. تیپ های شخصیتی خلوموف در DCL کاملاً شبیه به سبک های دلبستگی است که در بالا توضیح داده شد. دلبستگی ایمن به عنوان راهی برای ارتباط ، در رابطه ، احساس امنیت ، وابستگی به دیگری و قادر به حفظ خود ، احترام به نیازهای خود و دیگران ، نزدیک شدن و فاصله گرفتن بدون ترس ، گناه ، شرمندگی مداوم و کینه مربوط به توانایی گذراندن تمام مراحل چرخه پویای تماس است ، بدون گیر افتادن به هیچ یک از آنها بیش از حد لازم و برآوردن نیازهای در حال ظهور برای صمیمیت ، عشق ، پذیرش ، شناخت ، فعالیتهای مشترک و غیره. چنین افرادی رابطه خود را همزمان با نزدیک و مستقل تجربه می کنند ، احساسات خود را آزادانه بیان می کنند ، خواسته های خود را بفهمند و به زبان بیاورند ، قادر به مراقبت و پذیرش مراقبت ، ایجاد تعامل نسبتاً سالم با دیگران هستند.

سبکهای دلبستگی ناایمن نیز بسیار شبیه به ویژگیهای پدیدارشناختی تیپ های شخصیتی هستند که در DCL مشخص شده اند.

جدول 1 - نسبت انواع شخصیت در DCL و سبک های دلبستگی ناامن

ویژگی های انواع شخصیت در DCL

"اسکیزوئید"

"روان رنجور"

"خودشیفته ظاهر"

ویژگی های سبک های اتصال غیرقابل اعتماد

پرهیز کردن

مضطرب-دوسویه

بی نظم

اجازه دهید انواع شخصیت های فوق و سبک های دلبستگی را در زمینه های تشابه آنها مشخص کنیم.

Image
Image

به نظر ما هنگام توصیف انواع شخصیت ، مهم است که نه تنها در مورد نیازهای فرعی صحبت کنیم ، بلکه در هر کار خاص آنها را به طور پدیدارشناختی مشخص کنیم ، یعنی آنها را در رابطه با یک شیء خاص - یک دوست ، والدین ، توصیف کنیم. کودک. استفاده از ایده های دلبستگی و سبک دلبستگی همراه با DCL ، درک بهتری از چالش های توسعه نیافته مشتری را نشان می دهد که به صورت عادی برای اجتناب ، چسبیدن یا دستکاری تبدیل شده است. همدلی ، درک ، پذیرش نگرش درمانگر ، مشارکت عاطفی وی این امکان را فراهم می آورد تا به طور کیفی سبک رفتار ، مکان و روش قطع ارتباط فرد را مشخص کرده و واکنشهای مناسب تر و مناسب تری را نسبت به موقعیت حفظ کند.

بنابراین ، مفهوم پویا از شخصیت D. N. خلوموا شامل توصیف الگوهای رفتاری ، احساسات و نیازها است که بسیار شبیه به انواع دلبستگی است که توسط پیروان جی. بولبی مشخص شده است. استفاده از مفاهیم احساسات اولیه و ثانویه ، تأکید بر همدلی درمانگر ، و همچنین ادغام ایده ها در مورد سبک های دلبستگی و نیازها در رویکرد گشتالت ، "عدسی" های بیشتری را برای تجزیه و تحلیل خود مشتری ارائه می دهد. در رویکرد گشتالت ، خود یک فرایند است ، بنابراین ایده های تمرکز بر آن است پویا ویژگیهای تماس فرد با محیط ("او تعامل را به شیوه اسکیزوئید ایجاد می کند") ، سپس بر اساس تثبیت شده او ساختاری ویژگی ها ("او یک راه ارتباطی کلیشه ای شکل داده است و مانند یک خودشیفته رفتار می کند") به ما امکان می دهد با درک و توجه بیشتری به نحوه زندگی گشتالت های ناتمام "آنجا و آن زمان" در "اینجا و اکنون" بپردازیم.

فهرست منابع مورد استفاده

2. بریش ، K. H. درمان اختلال دلبستگی: از نظریه تا عمل. با او. M.: Kogito-Center ، 2012.-316 صفحه 3. جانسون ، S. M. تمرین درمان زناشویی متمرکز بر احساسات. ایجاد اتصالات / S. M. جانسون. - م.: جهان علمی ، 2013.- 364 ص 4. میکائیلیان ، L. L. درمان ازدواج متمرکز بر احساسات. نظریه و عمل / L /. L. میکائیلان // مجله روانشناسی عملی و روانکاوی [منبع الکترونیکی]. 2011 ، شماره 3 حالت دسترسی:

psyjournal.ru/psyjournal. تاریخ دسترسی: 2017/08/11

5. ترتیاک ، L. L. رویکرد گشتالت در روان درمانی بیماری زای افسردگی های روان زا در سطح روان رنجوری / L. L. ترتیاک // چکیده نویسنده. diss … cand. عسل. علوم - SPb. ، 2007. –24 ص.

6. خلوموف ، D. N. یک مفهوم پویا از شخصیت در درمان گشتالت / D. N. خلوموف // گشتالت -96. - م. ، 1996. - S. 46-51.

7. خلوموف ، D. N. چرخه پویای تماس در درمان گشتالت / Khlomov D. // Gestalt-97. - M. ، 1997.- S. 28-33.

8. چرنیکوف ، A. V. همسر درمانی متمرکز بر احساسات. راهنمای روان درمانگران / A. V. چرنیکوف // مجله روانشناسی عملی و روانکاوی [منابع الکترونیکی]. 2011 ، شماره 1 حالت دسترسی: https://psyjournal.ru/psyjournal. تاریخ دسترسی: 08.05.2016

ثبت نام کنید b17.ru و آخرین مقالات را در مورد بزرگترین پورتال psi در فضای پس از اتحاد جماهیر شوروی بخوانید!

توصیه شده: