مهار ترس. راه اندازی مجدد

فهرست مطالب:

تصویری: مهار ترس. راه اندازی مجدد

تصویری: مهار ترس. راه اندازی مجدد
تصویری: تکنیک های غلبه بر ترس در هر شرایطی !!! 2024, آوریل
مهار ترس. راه اندازی مجدد
مهار ترس. راه اندازی مجدد
Anonim

و در اینجا چه چیزی می توان گفت که جدید است؟ - تو پرسیدی. این موضوع کار نمی کرد مگر آنکه تنبل باشد. من به یک اندازه آن را به خطر می اندازم. علاوه بر این ، در جهان ، به نظر می رسد ، تنها 2-3 درصد از مردم بر ترس خود غلبه کرده اند. این امکان وجود دارد که یکبار دیگر یک کلمه در مورد او برای کسی مفید باشد.

این درباره ترس خواهد بود ، که یک بار بوجود آمده است ، حتی اگر دلیلی برای این وجود نداشته باشد ، ما را ترک نمی کند. شرایطی پیش آمد که زندگی ما در خطر واقعی بود. همه چیز خوب به پایان رسید ، اما ترس باقی ماند.

به عنوان مثال ، شما در امتداد راه آهن قدم می زدید ، در فکر فرو رفته اید و متوجه نشده اید که چگونه قطار در فاصله بازو از آنجا عبور می کند. شما بسیار ترسیده بودید ، و در حال حاضر هر زمان که خود را در نزدیکی قطارها می بینید علائم مشابهی از ترس ظاهر می شود. یا از سوار شدن به آسانسور اجتناب کنید زیرا یک روز آن گیر کرد و شما پانزده دقیقه وحشت وحشتناک را تجربه کردید. و یک بار شما توسط یک نمایشگاه دار ترسیدید ، و اکنون آن جاده را در جاده دهم دور می زنید ، زیرا آنجا دوباره در یک کابوس وحشتناک فرو می روید.

و مهم نیست که ایستگاه کاملاً خالی است ، آسانسور بی عیب و نقص کار می کند و مرد شرم آور مدتها پیش رانده شد. ترس رها نمی کند او شما را در گلو نگه می دارد ، با لرز به بدن شما می خزد ، از پشت شما می لرزد ، انگشتان شما را در هوای سرد می پیچاند ، قلب شما را با چنگال آهنی فشرده می کند ، عقل سلیم را کاملاً از شما سلب می کند.

بحث ها جواب نمی دهد ، متقاعدسازی کمکی نمی کند و وقتی شروع به شرمساری می کنید و به خود یادآوری می کنید که مدتهاست یک دختر بالغ یا یک پسر شجاع بوده اید ، بدتر می شود.

زندگی با احساس اعتیاد به ترس مانند حمل یک کیسه گاو و ناتوانی در رهایی از آن است. منزجر کننده ، منزجر کننده است ، و شما همیشه به یاد دارید: حتی اگر نمی توانید او را ببینید ، او است.

من واقعاً عاشق شنا هستم. این اتفاق می افتد که در همه جا در نزدیکی رودخانه ها و سایر آبهای مختلف زندگی می کنم. روزی روزگاری ، بیست و پنج سال پیش ، هر روز صبح به دنیپر می رفتم. یک بار او خیلی سریع شنا کرد و تقریباً به وسط رودخانه رسید ، ناگهان ضربان قلب وحشتناکی را احساس کرد. با آخرین قدرت ، با بازگشت به عقب و زمین خوردن روی ماسه ها ، راه افتادم ، نفسم بند آمد ، قلبم آرام شد و تصمیم گرفتم یک بار دیگر فرو بروم.

شما چی فکر میکنید؟ به محض این که احساس پایین آمدن را متوقف کردم ، قلبم دوباره شروع به تپیدن کرد. خوب ، من فکر کردم ، برای امروز کافی است. اما نتیجه فردا و پس فردا و روز سوم یکسان بود …

من هنوز می خواستم شنا کنم و به این فکر کردم که چگونه می توانم تاکی کاردی خود را متوقف کنم. من شنا را در اعماق کودکان در ساحل آموختم. سپس سعی کردم با چشمان بسته به دور شنا کنم - این کمک کرد ، قلب من به طور مساوی و آرام می تپید. بنابراین تمام ماه ژوئن شنا کردم.

وقتی به رودخانه می رفتم ، احساس می کردم به نوعی حقارت دارم ، شکسته شده ام … گاهی از این محرومیت جدیدم شرمنده می شدم. با چشمان بسته شنا می توانم مغزم را فریب دهم ، اما خودم می دانستم که حقارت از بین نمی رود. من بیزار و ناراحت بودم که یکی از فعالیتهای مورد علاقه من ، شنا ، در آبهای دنیپر به طرز بی شرفی تکان می خورد.

یک روز عصبانی شدم و حمله کردم. باید بگویم که تا این لحظه من کتابهای مفید زیادی در مورد هیستری و احساس ترس خواندم ، به افراد باهوش گوش دادم ، با تکنیک های اصلاح چنین اشکالات آشنا شدم.

strah_1
strah_1

خیلی چیزهای جالب یاد گرفتم

1. معلوم می شود که نباید با ترس مبارزه کرد - از ما قوی تر است. ما با انکار یا ایجاد باورهای مختلف مانند جمله "من از هیچ چیز نمی ترسم" او را شکست نخواهیم داد.

2. در مبارزه بین شرم و ترس ، ترس همیشه برنده است: شرم در مقایسه با ترس احساس ضعیف تری است. بنابراین ، "ay-a-ay، you بالغ" نیز خوب نیست.

3. وقتی شروع به تفکر سازنده می کنیم ، از پیش داوری ها و همه چیز بد خلاص می شویم ، ترس ما را رها می کند.

4- وقتی از چیزی که می ترسیم دوری می کنیم ، احساس ترس تقویت می شود.

5. نیازی به فرار از ترس ندارید - باید خود را در آن غوطه ور کنید. او نیازی به مقاومت ندارد ، بلکه باید با جسارت به چشمان خود نگاه کند ، بفهمد که پاهای او از کجا رشد می کند - و رها کنید.

6. من همچنین یکی از تعاریف ترس را دوست داشتم.در اصل ، ترس نشان دهنده خطر از دست دادن است ، و شما فقط می توانید آنچه را که دارید از دست بدهید. می ترسیدم زندگی ام را از دست بدهم - بنابراین ، ترس از مرگ هر چه از ساحل دورتر می شد نزدیک می شد.

و بنابراین من شناور می شوم من تا عمق شنا می کنم. شنا می کنم و تماشا می کنم. در هر دو چشم بازش. بله ، من می ترسم. بله ، من می ترسم که حالا قلبم بیرون بیفتد. اما من شناور هستم مهم این است که بدانم در سرم چه می گذرد ، در مورد چه چیزی فکر می کنم.

بنابراین ، من یک رونوشت می دهم. - من می ترسم؟ بله ، ترسناک است. از چه می ترسم؟ می ترسم قلبم از حالا شروع به تپیدن کند. و چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نفس کشیدن برایم سخت خواهد بود ، ممکن است خسته شوم ، هوشیاری خود را از دست بدهم. پس این چی؟ می توانم غرق شوم. اگرچه - بسیاری از مردم اینجا هستند ، من می توانم فریاد بزنم ، آنها می شنوند و مرا نجات می دهند … و اگر وقت ندارند؟ و اگر به آنجا نرسند؟ آنها می توانند مرا بیرون بکشند و به هوش بیاورند. و اگر آنها نمی توانند؟ خوب ، این بدان معناست که من می میرم. به هر حال میمیرم …

در چنین گفتگویی با خودم ، من به اندازه کافی شنا کردم ، برگشتم و به ساحل شنا کردم. قلب آرام ماند! من مثل یک کودک خوشحال بودم.

برای خلوص آزمایش ، چندین بار شنا کردم و همان دیالوگ را تکرار کردم. شاید کمی اصلاح شود نتیجه تغییر نکرد - من درمان شدم!

مدتی با فرو رفتن در آبهای عمیق رودخانه ، در ترس خودم فرو می روم. هر بار این امر کمتر و کمتر می شود ، و یک روز من شنا می کنم ، از این روند لذت می برم و به طور کامل بر نحوه ضربان قلبم تمرکز نمی کنم.

strah_2
strah_2

چی شد؟

1. من ترس را به عنوان بخشی از شخصیتم پذیرفتم و خود را کاملاً در آن غرق کردم.

2. من از مقاومت دست کشیدم ، از خیال پردازی که من قوی تر و حیله گرتر از او هستم ، چشم پوشیدم ، هم به معنای واقعی کلمه و هم به صورت مجازی چشمانم را باز کردم ، به زندگی اعتماد کردم و شروع به عمل کردم.

3. گفتگو با خود ، حرکت ترس از ناحیه احساسات به حوزه ذهنی است. و از آنجا خیلی سریع به فضا می رود. شوخی فقط می رود. شاید این مرحله قوی ترین و مثرترین مرحله باشد.

مورد من تنها مورد نیست. بنابراین ، یک مرد جوان از ترس از فضاهای بزرگ متوقف شد ، دختری با موفقیت سوار آسانسور شد ، شخصی در جلسات و جلسات مهمانی با اطمینان صحبت می کند ، و کسی دوباره در فرمان ماشین احساس شادی کرد …

و ناگهان ترس با جنبه های دیگر به من باز شد - فرصتی غیر منتظره برای بهبود کیفیت زندگی من …

توصیه شده: