مثلث کارپمن - اعتیاد احساسی

فهرست مطالب:

تصویری: مثلث کارپمن - اعتیاد احساسی

تصویری: مثلث کارپمن - اعتیاد احساسی
تصویری: مثلث درام | S1 - قسمت 2 | مکالمه با نیک کان 2024, ممکن است
مثلث کارپمن - اعتیاد احساسی
مثلث کارپمن - اعتیاد احساسی
Anonim

چگونه کار می کند

دیکتاتور کنترل کننده به قربانی استراحت نمی دهد ، آن را تقویت می کند ، مجبور می کند و از آن انتقاد می کند.

قربانی تلاش می کند ، رنج می برد ، خسته می شود و شکایت می کند. نجات دهنده تسلی می دهد ، توصیه می کند ،

جایگزین گوش و جلیقه اشک می شود. شرکت کنندگان به طور دوره ای نقش ها را تغییر می دهند.

چنین ملودرامی می تواند سالها دوام بیاورد ، ممکن است مردم حتی متوجه آن نشوند

محکم در مثلث گیر کرده است آنها ممکن است فکر کنند که از این وضعیت واقعاً خوشحال هستند. کنترل کننده کسی را دارد که منفی خود را بر او می ریزد و کسی را برای مشکلاتش سرزنش می کند ، قربانی همدردی می کند و از مسئولیت زندگی خود خلاص می شود ، نجات دهنده از نقش قهرمان لذت می برد.

همه آنها به یکدیگر وابسته هستند ، زیرا منبع مشکلات خود را در شخص دیگری می بینند. و آنها بی وقفه سعی می کنند شخصی را تغییر دهند تا او به اهداف آنها برسد.

شرکا بین نقش های مثلث و کنترل یا

یکدیگر را نجات دهید و چنین رابطه ای قطعاً در مورد عشق نیست. در مورد میل

تسلط ، دلسوزی برای خود ، ادعاهای طاقت فرسا و شنیده نشده

بهانه ها اما نه در مورد عشق ، نه در مورد حمایت ، نه در مورد خوشبختی.

- متجاوز.

در مبارزه آنها طعم خاصی از هویت آنها وجود دارد.

آنها آنها را فقط در طوفان دارند. آنها نمی توانند تصور کنند که همه چیزهایی که در طوفان تجربه می کنند برای یک فرد عادی در وضعیت آرام قرار دارد.

این افراد در مرحله ایجاد امنیت می جنگند. زیرا ما متقاعد شده ایم که بهترین نوع دفاع حمله است. آنها دوست دارند دشمن با آنها مطابقت داشته باشد. دعوا همان چیزی است که زندگی واقعی به نظر می رسد.

این می تواند تا زمانی ادامه یابد که چنین فردی متوجه نشود که افراد خسته کننده معمولی در اطراف خود خوبی جمع می کنند ، دوست می شوند ، در جایی کار می کنند که مورد احترام و گوش دادن به آنها است ، عزیزان ، کودکان و غیره.

ویژگی اصلی چنین افرادی (قبل از تشدید درگیری داخلی) اشتیاق آنها به ایده هایشان است. آنها برای آنها بسیار ارزش قائل هستند. آنها ، ایده های آنها و سوم وجود دارد ، بنابراین ، سوء تفاهم ، شما نیاز به کسی دارید که به آنها گوش دهد. کارکنان خدمات.

زیرا بی طرف به نظر می رسد ، آنها این مثلث را از خود پنهان می کنند. آنها بسیار مودب خواهند بود. در ذهن آنها ، تصویر آنها تقریبا می درخشد. اما این یک تراژدی است که برای او اتفاق افتاده است و بینش بزرگی نیست. شخصیت چنین شخصی مانند کشتی ای است که در آن سوراخ و فهرستی وجود دارد. او مجبور می شود تلاش کند تا با هم هماهنگ شود ، به منظور ماندن در جنگ بجنگد ، اما تمام مدت در یک جهت یا طرف دیگر سقوط می کند. حالا در غرور ، در حال حاضر بی اهمیت.

یک آزمایش سخت برای چنین فردی این است که خود را از چشم دیگران ببیند. متحمل ضربه ای شوید که طرف مقابل در تمام این مدت دیده است و این را در مورد شما می داند.

سپس ، پس از کشف دیگری باثبات و مهم ، آزمایش حتی وحشتناک تر خواهد بود. زیرا چنین دردی آشکار می شود که هیچ کلمه ای برای آن وجود ندارد. همه تجربیات احساسی سوء استفاده ، خیانت و طرد شدن زنده می شوند. چیزی که مدتها در داخل پنهان شده بود و با زره برنده بزرگ شده است.

وقتی احساس کردم متروکه و غیر ضروری هستم و هیچ راهی برای کنار آمدن با این تجربه وجود نداشت.

این افراد معمولی و خسته کننده به نوعی از رنج معمول انسانی خود جان سالم به در برده اند. در گذشته رها شده است.

و جنگنده ها از آن سوخت تولید می کردند. گاهی اوقات برای دستاوردها و کسب امتیاز م effectiveثر است. اما سوخت ، خود را بی پایان عذاب می دهند.

تحلیل نقش امدادگر سخت ترین است. این قسمت از خود مانند یک سپر درخشان است ، مانند یک زره زیبا که به خوبی محافظت می کند و آنقدر زیبا می درخشد که تسلیم شدن و "تغییر لباس" دشوار است. حتی وقتی از بار آنها خسته شده اید. این مانند رها کردن عشق است ، زیرا زره راهی برای برآوردن نیاز به پذیرش است.

نجات دهنده احساس ناراحتی می کند که به نظر نمی رسد متعلق به خودش باشد ، اما این افکار به سرعت از بین می روند ، فقط باید هیجان نیاز دوباره را احساس کرد. "من تا زمانی که آنها به من نیاز دارند هستم."

هیچ ثبات و تعیین سرنوشت مستقل وجود ندارد. عدم برآورده ساختن انتظارات دیگران به اندازه ای به چالش جدی برای شخصیت آنها تبدیل می شود که به عنوان یک نوع رها شدن تجربه می شود.

آن ها نجات غریق کسی است که همه چیز را برعکس کرده است. او کنترل متروکه شدن را با عملکرد فوق العاده به دست گرفت. یکی که نمی توان آن را رد کرد. و در عین حال ، نجات دهنده قسمت آسیب پذیر خود را رها نکرد. فقط همه چیز را در دیگری گذاشتم تا نجات پیدا کنم. این دام اصلی خواهد بود. با نجات دیگری ، او به طور استعاری خود را نجات می دهد ، اما نجات یافته نجات واقعی را با خود می برد.

این چنین است که "خود موفق" بدون ارتباط با رنج های خود و تجربیات ناخوشایند شکل می گیرد. دریافت تقویت مثبت قوی از خارج.

نجات دهنده کسی است که همه چیز را کنترل می کند. گاهی اوقات به قیمت آنقدر تنش به نظر می رسد که انگار چیزی برای نفس کشیدن وجود ندارد.

نجات دهنده از خود آگاهی ضعیفی دارد و دیگران را بسیار تکه تکه می بیند. او مانند بتمن است ، فریادهای کمک را می شنود ، اما تماس هایی را برای تقسیم لحظات لذت نمی شنود. این فراتر از تصور است - فقط برای این که در کنار دیگری باشید ، مشارکتی باشید و فضای آنچه اتفاق می افتد را به اشتراک بگذارید. بودن با دیگری ، انجام ندادن کاری برای دیگری.

عدم استفاده از نجات دهنده در حالی که حضور دقیق خود را در نزدیکی او حفظ می کنید ، مانند سوختگی روی او عمل می کند. او نمی تواند اجازه دهد کسی به خاطر خودش با او باشد.

-قربانی

وقتی این حالت را تصور می کنم ، از رنگ های متناقض تشکیل شده است:

احساس می کنم:

- بی عدالتی آنچه در حال رخ دادن است ؛

- توهین؛

- خشم ؛

- ناامیدی ؛

- درماندگی ؛

- حسادت؛

- خشم ؛

- سرسختی برای رسیدن به هدف خود ؛

- کینه توزی ؛

- ناتوانی

از نظر استعاری ، مانند یک اتصال کوتاه است. نقض هدایت تکانه های الکتریکی در شبکه هنگام سوسو زدن لامپ. در این حالت ، فرد دارای قدرت زیادی است و دستانش را مشت می کند ، سپس آنها مانند پارچه هایی به پهلوها آویزان می شوند و به نظر می رسد دوخته شده و خارجی هستند. آنها دوباره به شدت کوچک می شوند و تمایل به تکان دادن آنها وجود دارد ، سپس آنها به پشت می افتند.

برای قربانی شدن ، باید موارد زیر را انجام دهید: بخش مهمی از قدرت و نفوذ خود را در موقعیتی جدا کنید و آن را در موقعیت دیگری قرار دهید.

و سپس مبارزه شروع می کند تا این دیگری را مطیع اراده خود کند ، به طوری که دیگری شروع به اطاعت می کند. آن ها قربانی رنج می برد زیرا از او اطاعت نمی شود ، از این امر آسیب می بیند. جهان با قوانین خود زندگی نمی کند.

قربانی به راحتی بارها و بارها خود را در مرکز یک بلای طبیعی می بیند. زیرا این حالت از مکانیسم شکافی که در بالا توضیح داده شد ناشی می شود. و قربانی همیشه این مکانیزم را با خود حمل می کند و در هر زمان آماده استفاده از آن است. قربانی واقعی آن را کاملاً مالک می کند و این کار را با چشمان بسته روی دستگاه انجام می دهد.

او متوجه نمی شود که چگونه این مکانیسم فعال می شود. او این کار را ناخودآگاه انجام می دهد.

او تفسیر خود را از آنچه اتفاق می افتد دارد ، که منطق رویدادها را با موفقیت از بین می برد. و این تله اصلی است. به همین دلیل است که قربانی گیر کرده و نمی تواند از موقعیت خارج شود

قربانی - احساس سرقت می کند ، مورد استفاده قرار می گیرد. او احساس می کند که از چیزی محروم است - و این یک تجربه بسیار دقیق از خود در موقعیت است. مطلقاً با توصیف مکانیسم مطابقت دارد ، اما انسجام خود را از دست داده است. قربانی خود را سرقت کرد ، اما ندید چگونه.

فقط کافی است در این مورد به "قربانی" بگویید ، او بلافاصله با احساس گناه یا خشم عادلانه نسبت به شما آغشته می شود. چون شما او را سرزنش می کنید نه ، شما سعی نمی کنید کمک کنید. شما سعی می کنید او را متقاعد کنید که او مقصر همه چیز است.

سخت ترین و مهمترین کار در کار با حالت فداکاری حذف پیوند "من مسئول آنچه اتفاق می افتد هستم" = "من مقصر هستم". و مفاهیم "قدرت" و "نفوذ" را درک کنید

قدرت چیزی است که قربانی می خواهد. و این یک هدف خوب است ، این یک جاه طلبی فوق العاده سالم است ، تا بتواند تأثیرگذار باشد.

نکته دیگر این است که چگونه قربانی به دریافت این قدرت عادت می کند ، بیشتر اوقات علیه خود می چرخد. و اغلب در طولانی مدت به طرز وحشتناکی ضعیف عمل می کند.در یک رابطه طولانی مدت ، قربانی باعث خستگی ، کسالت ، تحریک ، میل به عقب نشینی ، افزایش انزجار یا ترحم می شود.

توصیه شده: