شما سازش می کنید - کاری را که دیگران می خواهند انجام دهید

فهرست مطالب:

تصویری: شما سازش می کنید - کاری را که دیگران می خواهند انجام دهید

تصویری: شما سازش می کنید - کاری را که دیگران می خواهند انجام دهید
تصویری: Шпатлевка стен и потолка. З способа. Какой самый быстрый? 2024, ممکن است
شما سازش می کنید - کاری را که دیگران می خواهند انجام دهید
شما سازش می کنید - کاری را که دیگران می خواهند انجام دهید
Anonim

منبع

شما سازش می کنید - شما زندگی شخص دیگری را انجام می دهید

سازش حقارت و خودفریبی و خود فریبی از ترس است. ترس ها می توانند متفاوت باشند ، و منشا آنها تقریباً یکسان است ، و عواقب سازش ها نیز یکسان است: یک فرد زندگی نمی کند ، هرگز نمی داند کیست و واقعاً چه می خواهد.

وقتی از یک زن یا شوهر در جشن عروسی طلایی س isال می شود که چگونه توانسته اند این همه سال با هم زندگی کنند ، معمولاً پاسخ می دهند که آنها می گویند ، صبر و کار همه چیز را خرد می کند و سازش اساس آرامش در خانواده است. مزخرف.

و برخی از مردان نیز تصور می کنند که با یافتن سازش تمام دنیا را فریب داده اند: حتی اگر همسر عوضی باشد ، اما او مرتب باشد و غذاهای خوشمزه ای بپزد ، و اگر هم باشد ، او نیز معشوقه ای زرق و برق دار دارد. یک گزینه سازش و آنها نمی فهمند که خوشبختی زمانی است که همسر مورد علاقه شما باشد و شما می خواهید به خانه بروید.

و برخی از زنان فکر می کنند که این چیزی نیست ، شوهر کار نمی کند ، اما او خوب رفتار می کند ، بی سر و صدا ، هر کاری را که از او خواسته می شود انجام می دهد. و آنها نمی فهمند که او از ترس تحت عنوان "اگر او فریاد نزند" اینگونه رفتار می کند. و غیره …

پنج داستان معمولی در مورد سازش های مضر

داستان اول درباره ما است ، درباره دختران ، اگرچه همه چیز مشروط است و در مرکز هر یک از موقعیت ها می تواند نماینده هر دو جنس باشد. همه آنها قابل تشخیص هستند و همه در اطراف ما هستند.

عروسی در راه است و عروس واقعاً نمی داند که چگونه با داماد ارتباط دارد. و شروع به استدلال می کند: من در حال حاضر بیش از سی سال سن دارم و هرگز ازدواج نکرده ام. این اولین چیز است. ثانیاً ، من قبلاً دوست پسری داشتم که او را بسیار دوست داشتم ، نگران بود ، شب نمی خوابید ، و او با من برخورد جدی نمی کرد ، حتی پیشنهاد مهاجرت هم نمی داد ، اکنون او با یک پارچه شسته و رفته ازدواج کرده است. لعنتی اون عشق چیه؟ ثالثاً ، مادر در حال خارش است: "ببین ، تو فشار می آوری." و البته ، البته! من از تنهایی بسیار می ترسم. خوب ، در اصل ، رفقا ، من درک می کنم که شوهر آینده من مرد خوبی است که هم پدر خوبی خواهد شد و هم همراهی قابل اعتماد در زندگی. اما راستش را بخواهید من او را دوست ندارم.

داستان دوم درباره کار است

این دختر با افتخار از دانشکده فیلولوژی دانشگاه دولتی مسکو فارغ التحصیل شد و به عنوان دستیار مدیر در یک شرکت کوچک که غذای ترکیبی می فروشد کار می کند. منطق این است: بله ، حقوق و دستمزد من اندک است و تا رسیدن به دفتر راه طولانی است ، و مطمئناً خوراک ترکیبی آن چیزی نیست که من آرزو داشتم برای امتحانات در بخش رومانو ژرمانی آماده کنم. اما در حال حاضر بحران در کشور وجود دارد! چقدر متخصصان به دنبال کار هستند! و به طور کلی ، فیلسوفان میلیونر را کجا دیده اید؟ و ساعت هفت من در خانه هستم و می توانم آنچه را که می خواهم انجام دهم. اگرچه سرآشپز گاهی اوقات آخر هفته آزاردهنده است ، اما در وسط روز کاری می توانم داستان بخوانم و ایتالیایی را زیر میز یاد بگیرم. یک قرن نمی گذرد که به دبیران مراجعه کنم ، شاید روزی من رزومه خود را برای مشاغل مختلف معتبر ارسال کنم.

داستان سوم. درباره دوستان

لیسانسی که افرادی را که از نظر روحی نزدیک هستند به دست نیاورده است. اتفاق افتاد. در نتیجه ، او نوشیدنی هایی را می نوشد که او را در جمع افرادی که برایش جالب نیستند ، بیمار می کند.

شرح حال: من یک گروه دائمی از "پسران" دارم که برای گذراندن وقت با آنها چندان خوشایند نیست. و چون به جای "سلام" شروع به نوشیدن می کنند ، و من در این کار نیستم. و چون بعد از مست شدن ، آنها درباره زنان و فوتبال صحبت می کنند و به نظر می رسد من دوباره به اردوی پیشگامان بازگشته ام. اما اگر دیگر آنها را نبینم ، چه خواهم کرد؟ تنها نشسته روبروی تلویزیون؟ من آن را بسیار واضح تصور می کنم ، می لرزم ، و بنابراین ، وقتی آنها تماس می گیرند و می گویند "طبق معمول ساعت هشت …" ، پاسخ می دهم که من در حال لباس پوشیدن هستم.

داستان چهارم. درباره تعطیلات رومی

همسر ، بچه ها ، کار ، تمام راه ، پول این نیست که مرغ ها جوجه نمی زنند ، بلکه به اندازه کافی است. و با این وجود ، مهمترین سفر در زندگی به نوعی به تعویق می افتد. رویا کریستال باقی می ماند ، مرد کاملاً خوشحال نیست ، اما می داند چگونه به استدلال های عقل گوش دهد و به آن بسیار افتخار می کند. مانند: بله ، تا زمانی که به خاطر دارم ، رویای رفتن به رم و ونیز را داشتم. فکر کردم ، به محض کسب درآمد ، بلافاصله بلیط می خرید و به آنجا می روم! اما در عوض ، 12 سال است که من با خانواده ام به تعطیلات می روم - یا به مصر یا به ترکیه.از آنجا که اروپا ، گران است ، و معلوم نیست که آیا شما در آنجا استراحت خواهید کرد؟ و سپس همه چیز را بخورید و بنوشید تا جایی که دوست دارید ، خدمات ، دریا ، و همچنین گردش در مکانهای مختلف تاریخی. اهرام مصر - البته نه کولوسئوم روم ، بلکه ، eptit ، یکی از هفت عجایب جهان است. من یک عکس در پس زمینه گرفتم ، آن را در Odnoklassniki و VK ارسال کردم.

و داستان پنجم درباره والدین

وقتی در سن 40-50 سالگی ، فرد ناگهان متوجه می شود که زندگی سپری شده است ، اما شادی وجود ندارد ، او شروع به جستجوی مجرم می کند ، "به عقب برمی گردد" و اغلب متوجه می شود که والدین مقصر هستند. به عنوان مثال: من می خواستم تا کلاس 5 آتش نشان شوم ، سپس چیزی نمی خواستم ، و از 15 سالگی آرزو داشتم که در دانشگاه دولتی مسکو تحصیل کنم. من همچنین دانشکده تاریخ ، موسسه کشورهای آسیایی و آفریقایی را دوست داشتم. داشتم آماده می شدم و فکر می کنم می توانم این کار را انجام دهم. اما پدرم با لحنی که اعتراضات را تحمل نمی کرد ، گفت که نیازی به مداخله در توانایی های من به عنوان "کمی بالاتر از حد متوسط" نیست ، زیرا در ارتش آنها به سرعت همه چیز را در مورد تاریخ برایم توضیح می دهند ، اما ، برای مثال ، در MISIS نمره قبولی کاملاً واقعی است ، "بیایید با آرامش به وضعیت نگاه کنیم - اسناد را در آنجا تحویل می دهیم." او از طریق یک تخته کله درس خواند ، بعداً به دنبال راههایی برای درآمدزایی بود ، اکنون من غذای مختلط می فروشم و به منشی من حسادت می کنم - او از دانشگاه دولتی مسکو فارغ التحصیل شد. و همانطور که کاراباس باراباس در حکایتی مشهور گفت: "من رویای چنین تئاتری را نداشتم …"

مشکلشون چیه؟

همه این جزئیات فوراً روشن نمی شوند ، اما وقتی فردی با افسردگی طولانی مدت ، شکایت از کمبود انرژی ، عدم رضایت از خانواده و کار ، یک بحران به روانشناس مراجعه می کند. و باید بگویم که الگوهای رفتاری توصیف شده نه تنها برای شهروندان روسی مشخص است. (اما ، به عنوان مثال ، در کشور ما ، معلمان و مربیان مهد کودک اصلاً کسانی نیستند که کودکان را می پرستند ، بلکه همسران ارتش هستند). اما این ، به اصطلاح ، یک مشکل مشترک بشری است و البته از دوران کودکی به وجود می آید.

و والدینی که از فرزندان خود حمایت نمی کردند ، خواسته های آنها را در نظر نگرفتند ، درخواست های آنها را نادیده گرفتند - آنها واقعاً در اینجا بسیار گناهکار هستند. به احتمال زیاد ، آنها خودشان در شغلی مورد علاقه کار می کردند و ازدواج کردند ، شاید به طور تصادفی ، و در خانه هرگز در آغوش نگرفتند ، بسیار کمتر بوسیدند. کودکان همه این افسردگی ، نارضایتی معمول و عمومی را از خود و زندگی جذب کردند.

"صعود نکن" ، "دست نزن" ، "دستان قلاب چیست؟" ، "اوه ، تو کوهستان من هستی!" ناامیدی محض "،" آنجا نرو "،" بیشتر از این برو آنجا "(می توانید به طور نامحدود ادامه دهید) و سایر عبارات مشخصه ایمان را در نیروی انسانی کوچک به قوت خود می کشد ، برای همیشه احساس اضطراب و ترس را در او القا می کند و این اعتقاد را دارد که هیچ چیز کامل نخواهد داشت - نه هوش و نه استعداد کافی خواهد بود. از این رو نتیجه گیری: آنها می گویند ، شما باید به نحوی خود را وفق دهید ، با خود و با همه اطرافیان خود سازش کنید. به طور کلی ، نه آنطور که می خواهید ، بلکه تا آنجا که می توانید زندگی کنید. و این وحشتناک است.

کودکی که از کودکی می شنود: "شما آنچه را که من آماده کرده ام می خورید" ، "شما تی شرت می پوشید که من و مادرت برای شما خریدیم" ، "شما به اردویی می روید که ما قبلاً انتخاب کرده ایم. ما هزینه آن را می پردازیم! " - با گذشت زمان ، او خود را از حقارت خود مطمئن می کند. (حمله یک موضوع جداگانه است. حالا من می گویم که این کاملا غیرقابل قبول است). و وقتی بزرگ می شود ، در شرایطی که مجبور به انتخاب است ، تصمیمات سازش آمیزی می گیرد: "از این که هیچ چیز به نتیجه نمی رسد ، من حداقل حداقل مزایا را برای خودم تضمین می کنم" (مردی غیر مشروب ، موسسه ای با نمره قبولی پایین ، شغلی با حقوق اندک و غیره) او به خود و حمایت دیگران اعتقادی ندارد. او نمی داند این چیست و از کجا می تواند همه آنها را تهیه کند. و او همچنین می ترسد

این نوع روش هوشمندانه برای تصمیم گیری "متعادل" وجود دارد ، هنگامی که یک ورق به نصف تقسیم می شود و مزایا در یک ستون نوشته می شود ، و منفی های انتخابی در دیگری برای یک مزیت یا مزایای دیگر نوشته می شود. من بطور فعال با این روش مخالفم. برای افرادی که دارای درگیری عمیق درونی هستند استفاده می شود. و پس از انتخاب ، آنها از این درگیری خلاص نمی شوند. لیست مضحک مزایا و معایب داخل آنها آویزان است و باعث ایجاد روان رنجوری می شود ، اما آنها هنوز در تصمیم خود تردید دارند.

من طرفدار چنین خانواده ای نیستم ، وقتی یک روانشناس تعارضات زن و شوهر را بررسی می کند و به همراه همسرشان به دنبال فرصت هایی برای سازش هستند. من مطمئن هستم که شوهر در ازای این واقعیت که همسر در آشپزخانه سیگار نمی کشد (و به این دلیل که روانشناس از او خواسته است) تا مدت زیادی درب توالت را بر نمی دارد. این زوج تنها در صورتی شانس دارند که شوهر درب را به سادگی به دلیل درخواست همسرش بلند کند ، و او او را بسیار دوست دارد و نمی خواهد ناراحت شود. نه به این دلیل که زندگی در مورد سازش است.

چه باید کرد؟

- هنگام تصمیم گیری ، قبل از هر چیز با معیارهای "من می خواهم- نمی خواهم" و در نهایت "بسیار درست" ، "بسیار م "ثر" راهنمایی شوید. بر خواسته ها ، شهود ، احساس درونی خود تمرکز کنید. بدون عقلانیت

- و مهمتر از همه ، به تنهایی سعی کنید کاری را انجام دهید که در دوران کودکی برای شما اتفاق نیفتاده است: خودتان را دوست داشته باشید. و این بسیار خاص است.

- هرگز و از طرف هیچ کس آنچه برای شما ناخوشایند است را تحمل نکنید. خودتان را تربیت کنید که بلافاصله در مورد آنچه دوست ندارید صحبت کنید. از این گذشته ، هرگونه سازش شما را مجبور می کند آنچه را که نمی خواهید و دوست ندارید انجام دهید. این بدان معناست که شما را ناراضی می کند.

اگر آن عروس از ایده ازدواج با نامحرم دست بردارد ، با خود و احساساتش با احترام و عشق رفتار کند ، قطعاً با مرد رویاهایش ملاقات می کند و خوشحال می شود.

اگر دستیار مدیر به توانایی خود (و سایر پایه) برای واجد شرایط بودن برای شغل رویایی اعتقاد داشته باشد ، به آن دست پیدا می کند. و نه فقط یکی.

اگر یک بار مردی بار را ترک کند ، شرکتی که مدتهاست از آن ناراحت است و شروع به توسعه شخصیت ، شخصیت خود می کند ، آنچه را که به آن علاقه دارد انجام می دهد ، به هر کجا که می خواهد برود ، مطمئناً با دوستان جدیدی ملاقات می کند. ، و حتی برای عشق ازدواج کنند.

خوب ، و رئیس یک شرکت فروش مواد غذایی ترکیبی ، عاشق خود شده است ، می فهمد که حتی در 50 سالگی هنوز برای تحصیل به عنوان مورخ دیر نیست و در شغلی که روح در آن نهفته است ، شناخته می شود.

اینجوری کار میکند. من حتی می گویم - این تنها راهی است که کار می کند. افرادی که کارهایی را که دوست دارند انجام می دهند ، انگیزه را احساس می کنند ، در زندگی عجله می کنند ، از کار لذت می برند و در نتیجه درآمد بسیار بیشتری نسبت به کسانی که "بند می بندند" دارند. بنابراین ، فیلولوژیستهای میلیونر و روانشناسان فقیر وجود دارند. اما من مثلاً پول خوبی می گیرم …

سازش زمانی است که کاری را که نمی خواهید انجام دهید. و این تمام فاجعه است. زیرا یک شخص در زندگی شخصی خود خوشحال است و در کار تنها زمانی م effectiveثر است که کاری را که دوست دارد انجام دهد.

توصیه شده: