خودخواهی یا عشق به خود؟

فهرست مطالب:

تصویری: خودخواهی یا عشق به خود؟

تصویری: خودخواهی یا عشق به خود؟
تصویری: سابلیمینال عشق به خود– تقویت عشق به خود/خود دوستی و عشق ورزیدن به خود 2024, ممکن است
خودخواهی یا عشق به خود؟
خودخواهی یا عشق به خود؟
Anonim

در طول مشاوره ها ، موضوع بیزاری ، بی احترامی ، بی اعتمادی به خود ، تا بی توجهی کامل به نیازهای آنها در بین بسیاری از مشتریان ، دائماً مطرح می شود

بر این اساس ، وظیفه یادگیری دوست داشتن خود ، اعتماد به خود ، ارتباط با خود ، درک نیازهای خود و مراقبت از خود به وجود می آید.

تصویر
تصویر

و سپس مشتری شروع به مقاومت می کند و می گوید که نمی خواهد خودخواه بودن ، خودخواه بودن بد است ، غیرقابل قبول است. فرد بین خودخواهی و عزت نفس سالم و نیاز به مراقبت از خود تفاوت نمی بیند.

تصویر
تصویر

اکنون می خواهم در مورد نوع خاصی از مشتریان صحبت کنم که باید این جهان را به مکان بهتری تبدیل کنند ، سهم خود را در هماهنگی جهان داشته باشند و خود را کاملاً "فراموش کنند"

این هست، معمولاً افراد از نظر اجتماعی بسیار مطلوب برای جامعه هستند ، که همه او را دوست دارند ، که به زندگی برای دیگران عادت کرده اند و نمی توانند نه بگویند.

این مردم آنها بسیار راحت هستند ، به همه کمک می کنند ، برای همه زمان و فرصت دارند. اکنون این رفتار "مجموعه نجات" نامیده می شود.

دوست بودن با چنین فردی بسیار دلپذیر است ، او همیشه در صورت نیاز به کمک پاسخ می دهد. او آماده است که به ضرر خود ، نیازهای خود ، اغلب نیازهای خانواده اش - برای نجات یک دوست به شب بشتابد. او "آخرین پیراهن" خود را در می آورد تا همسایه خود را گرم کند.

تصویر
تصویر

اکثر مردم از استفاده لذت می برند ثمرات چنین ارتباطی ، و همیشه آماده اند تا جایی که ممکن است "بر گردن همسایه خود جایگاه قائل شوند" ، تا همیشه یک ابزار ایده آل برای حل مشکلات خود در دست داشته باشند.

درست است ، "چه کسی خوش شانس است و آنها می روند" ، اما این "اسب های کار" چگونه است؟

تصویر
تصویر

چه کسی اهمیت می دهد؟

جامعه مصرف کننده هر آنچه را که می تواند مصرف کند مصرف می کند. و چنین "نجات دهندگان" فوق العاده ای به سرعت مورد استفاده قرار می گیرند و لب های خود را می زنند ، همه منابع به سرعت از آنها خارج می شود ، و اکنون در 45 سالگی ، یا حتی زودتر ، همه بر سر قبر او ناله می کنند: "چه مرد فوق العاده ای ، او هرگز از کمک به کسی امتناع نکرد ، و چه کسی ما را ترک کرد …"

به احتمال زیاد سنگ بنای یادبود مشتاق است ، مانند: "او تمام خود را به مردم داد !!!" شاید این تا حدی چیزی است که این "نجاتگران" را گرم می کند ، اما آیا آنها مطمئناً خوشحال هستند که از تمام زندگی خود برای تدوین پایان نامه پس از مرگ استفاده می کنند؟

به نظر می رسد نه

معنا بخشیدن به زندگی شخص دیگری کمی عجیب است.

گاهی اوقات غریزه حفظ خود کار می کند و سپس "نجات دهنده می آید" برای مشورت با این کلمات: "در واقع ، من خوب هستم ، من یک شغل فوق العاده دارم ، یک خانواده خوب ، همه من را دوست دارند ، من دوستان زیادی دارم ، احتمالاً احمقانه است که با چنین مشکلی روبرو شوید ، اما آنچه "اخیراً نوعی خستگی جمع شده است ، بی علاقگی ، من چیزی نمی خواهم و هیچ چیز خوشایند نیست".

تصویر
تصویر

و چگونه شادی کنیم؟ اگر هیچ چیز برای خود شما نیست ، اما همه چیز برای دیگران است. و همه چیز برای آنها کافی نیست ، و اکنون حلقه آشنایان آنقدر بزرگ شده است (چه کسی از غذاخوری رایگان خودداری می کند؟) که "نجات دهنده" فقیر ما نمی تواند با جریان کسانی که تشنه خون او هستند کنار بیاید. باید نوعی بحران ایجاد شود تا فرد بالاخره به خودش توجه کند. اگر بحران اتفاق نیفتد ، او در "تیم" خود می دوید تا زمانی که سقوط کند.

و در عوض چه؟ قدردانی ، تحسین صادقانه برای ویژگی های شخصی او ، اطمینان از دوستی و فداکاری ابدی. و در ابتدا ، شخصی خوشحال است و در عشق دیگران غسل می کند و مطمئن است که دوستان وفادار زیادی دارد ، در جهان تنها نیست. او یک حلقه محافظ برای خود ایجاد کرده است و همیشه می تواند روی حمایت تیمش حساب کند.

تصویر
تصویر

و سپس او یک بار درخواست کمک کرد و معلوم شد که افراد مشاغل خود را دارند و آنها خوب ، اکنون نمی توانند کمک کنند. بار دیگر من برگشتم ، و معلوم شد که آنها در واقع خانواده دارند و با بچه تکالیف خود را انجام می دهند و آمادگی عجله برای کمک ندارند. او برای سومین بار درخواست داد و شماره او روی تلفن مسدود شد.و اکنون او کاملاً دلسرد شده است ، تنها با مشکلات خود نشسته است و متوجه شده است که هیچ کس نمی خواهد به او کمک کند.

تصویر
تصویر

و خانواده ، وظایفش را رها کرد ، برنامه های خود را برای کمک به آنها مطرح کرد ، چگونه می تواند باشد؟ اغلب در این مرحله است که "نجاتگران" به درمانگر مراجعه می کنند. گاهی اوقات ، زیرا زنان (شوهران) نمی توانند تصور کنند که او برای همه جز خانواده است ، و مشکلات جدی شروع می شود. گاهی اوقات متوجه می شوند که آنها قبلاً خسته و خسته شده اند.

آنها صادقانه نمی فهمند چگونه ممکن است تمام عمر خود را در راه کمک به دیگران گذرانده باشند ، و هنگامی که به کمک نیاز داشتند ، هیچکس نمی خواست کمک کند. از کودکی به آنها آموزش داده می شد: "با مردم آنگونه رفتار کنید که دوست دارید آنها با شما رفتار کنند …" جهان در حال فروپاشی است ، زمین از زیر پای آنها می لغزد ، و معلوم نیست که چرا و چه باید کرد

و حتی با شروع درمان ، چنین مراجعه کنندگان تا آخرین لحظه به ضرورت "برداشتن زین" مقاومت می کنند ، زیرا در طول سالها بسیار آشنا شده است. و سپس ، اگر "زین را بردارم" ، نشستن بر گردن من برای افراد ناراحت کننده خواهد بود. البته این یک استعاره است ، اما واقعاً چه اتفاقی می افتد؟

در جلسه مشاوره ، معلوم می شود که آنها نیازهای خود را ، تا حد طبیعی و ضروری ، مانند خوردن میان وعده یا توالت رفتن ، کاملاً نادیده می گیرند. غیر ممکن است که یک دقیقه را هم تلف نکنید ، در غیر این صورت آرماگدون اتفاق می افتد و شر پیروز می شود

و آنها واقعاً هرگونه ارضای نیازهای خود را خودخواهانه می دانند. چنین جایگزینی فوق العاده ای از مفاهیم ، البته ، از دوران کودکی به وجود می آید ، مانند آنچه برای عشق "به دست آوردن ، به دست آوردن" نیاز دارید ، شما به مردم خدمت نخواهید کرد ، آنها شما را دوست نخواهند داشت.

این افراد نمی فهمند که می توان یک نیکوکار بود که به ضرر خود و نجات دهنده نباشد و نیازهای خود را فراموش نکند. آنها معتقدند که تمام وقت و انرژی آنها باید متعلق به اطرافیانشان باشد. و فقط در این صورت آنها می توانند به خود افتخار کنند.

احتمالاً نیازی به تکرار و توصیف نوع تربیتی چنین افرادی نیست و بنابراین همه می دانند. محبت و احترام والدین به طور دقیق اندازه گیری می شد و فقط به عنوان پاداش اعمال خوب انجام می شد.

تصویر
تصویر

انسان این را آموخته است عشق را فقط می توان به دست آورد و تمام زندگی او ، ذره ذره ، جانشین عشق را جمع آوری می کند برای کارهای خوب شما می پرسید چرا جانشین جانشین. اما چون جانشین … او در حالی که کمک می کند مورد نیاز است ، و سپس "مور کار خود را انجام داده است ، مور می تواند برود."

روابط واقعی خریداری یا به دست نمی آید ، بلکه بر اساس احترام متقابل ایجاد می شود. و در اطراف چنین افرادی ، به طور معمول ، دایره ای از انگل ها ایجاد می شود که از اهدا کننده آنها زندگی می کند.

در یک رابطه عادی و سالم ، یک فرد بزرگسال اغلب نیازی به کمک دوست ندارد و به طور معمول ، متقابل است. ولی به فردی با اشتیاق برای کمک - افراد شیرخوار جذب می شوند که می خواهند مشکلات خود را به دوش دیگران بیاندازند.

وقتی با "نجاتگران" صحبت می کنم ، بیشتر اوقات معلوم می شود که آنها نمی توانند مشکلات خود را با هیچ یک از افراد حلقه خود در میان بگذارند و هیچ یک از آنها هرگز به او کمک واقعی نکرده اند. در عین حال ، آنها بسیار ترس دارند که این حلقه را از دست بدهند اگر به خود اجازه دهند از کمک امتناع کنند.

تصویر
تصویر

و ، به عنوان یک قاعده ، این اتفاق می افتد ، به محض اینکه آنها شروع به امتناع کردند ، اینها انگل ها می افتند و به دنبال قربانی جدیدی می روند. فقط در این صورت فرصتی برای ملاقات با یک دوست واقعی و ایجاد یک رابطه قابل اعتماد نزدیک با او وجود دارد.

لازم است که میل به بخشیدن با میل به گرفتن متعادل باشد. و برای اینکه این افراد بتوانند یاد بگیرند ، فقط باید خود و نیازهای خود را بشناسند. و به خود اجازه دهید "باشید" ، فقط به این دلیل که آنها متولد شده اند ، و حق وجود خود را در هر دقیقه تأیید نکنید.

اینجاست که جنگ با روان درمانگر آغاز می شود تا از موقعیت خود به عنوان "یاور بلاعوض" دفاع کند. موضوع خودخواهی بارها مورد بحث قرار می گیرد ، فرد نیاز به اثبات ویژگی های متمایز عشق به خود دارد ، درمانگر را با سوالات ترفندی بمباران می کند ، به نفع نظر او استدلال می کند.

و بسیار - به تدریج ، با آزمایش همه نتایج درمان ، در نهایت شروع به این باور می کنم که خودخواهی و عشق به خود مترادف نیستند. این مشتریان بسیار مشکل هستند ، آنها به آخرین تنظیمات خود پایبند هستند ، و این تعجب آور نیست.

یک ترس جهانی از این وجود دارد که بدون عشق و احترام از محیط زیست رها شوید. آنها بارها و بارها بررسی می کنند که "زندگی جدید" چه چیزی به آنها پیشنهاد می دهد تا جایگزین زندگی ساخته شده خود شوند. برخی هنوز به "تیم در حال اجرا" معمولی باز می گردند

بنابراین تفاوت بین خودخواهی و خودخواهی چیست؟

اوژگوف خودخواهی را خودخواهی توصیف می کند ، ترجیح منافع شخصی آنها بر منافع دیگران ، منافع عمومی ، غفلت از آنها. خودخواه یک فرد بی احساس است.

به نظر می رسد ، اما نه کاملاً. هیچ کس برای نادیده گرفتن منافع دیگران ، نادیده گرفتن دیگران و بی احساس شدن تماس نمی گیرد. نکته این است که اگر دیگران سزاوار احترام به علایق خود هستند ، چرا منافع خود را در نظر نمی گیرید؟

در یک اختلاف ، افراط و تفریط همیشه به عنوان استدلال ذکر می شود ، این محتوای طبیعی اختلاف است.

یافتن حد وسط یک چالش است

اگر وضعیتی را تصور می کنید که فرزند شما بیمار است و به کمک احتیاج دارد ، و او را به خاطر دوستی که مست می کند و دچار مشکل می شود ، ترک می کنید ، این امر رد علایق او و منافع خانواده اش است.

یا با تب همراه می شوید تا به دوست خود کمک کنید کاغذ دیواری را بچسبانید - این نیز رد خود شماست. این مهمترین چیز در زندگی نیست.

اما اگر خانه دوست شما سوخت و شما با وجود ناراحتی به او پناه دادید ، این دقیقاً همان وضعیت نیست. بله ، اگر یکی از دوستان مانند یک خرابکار در خانه شما رفتار کند نیز مشکل است و اگر شما آن را تحمل کنید ، تجاوز به خود است. اما اگر درباره قوانین اقامت بحث کنید ، این دیگر انصراف از علایق شما به معنای کامل نیست.

بنابراین معلوم می شود که برای "نجاتگران" مهم است که اولویت بندی و در نظر گرفتن تفاوت های ظریف را بیاموزند و در اولین تماس با سر به هوا پرواز نکنند و البته امتناع و مذاکره را بیاموزند.

در هر مورد ، آزمایش واقعیت ضروری است. چقدر به کمک نیاز است ، آیا شخص واقعاً قادر به کنار آمدن نیست؟ آیا می توانم این کمک را بدون آسیب رساندن به خود و سلامتی خود ارائه دهم؟

حتی افرادی که به مشاغل کمک می کنند میزان خطر را ارزیابی کنند ، مجهز به تجهیزات ایمنی هستند و از حفظ سلامت و زندگی خود مراقبت می کنند. چرا مراقب خود نیستید ، حتی اگر هدف زندگی شاد کردن دیگران باشد. خودخواهی اینجا کجاست؟ این یک حس سالم برای حفظ خود است.

بنابراین ، هر چیزی که منافع و نیازهای دیگران را نقض نکند ، نمی تواند خودخواهی تلقی شود

اما هنگامی که والدین خودخواهی را هر گونه تمایل کودک که با دیدگاه آنها در مورد استفاده منطقی از زمان مطابقت نداشت ، خواندند و سوء تفاهم از آن شکل گرفت. زمان آن رسیده است که معنای مناسب را بیابید و به خود اجازه دهید آنچه را که قبلاً پیشنهاد شده بود کنار بگذارید.

توصیه شده: