NARCISSUS در عشق یا ازدواج برای عشق نمی تواند هیچ پادشاهی باشد. قسمت 1

فهرست مطالب:

تصویری: NARCISSUS در عشق یا ازدواج برای عشق نمی تواند هیچ پادشاهی باشد. قسمت 1

تصویری: NARCISSUS در عشق یا ازدواج برای عشق نمی تواند هیچ پادشاهی باشد. قسمت 1
تصویری: [RUS SUB] перевод Интервью Ван Ибо и Сяо Чжаня для Sina, 2019 Wang Yibo Xiao Zhan Interview перевод 2024, آوریل
NARCISSUS در عشق یا ازدواج برای عشق نمی تواند هیچ پادشاهی باشد. قسمت 1
NARCISSUS در عشق یا ازدواج برای عشق نمی تواند هیچ پادشاهی باشد. قسمت 1
Anonim

عشق به خود آغاز یک رابطه عاشقانه است که یک عمر طول می کشد

او وایلد

تا زمانی که به من فکر نکنی برایم اهمیتی ندارد

کی.کوبین

… چنین فردی نه تنها دیگران را دوست ندارد ، بلکه حتی خود را نیز دوست دارد

E. فروم

اریش فروم ، نظریه پرداز عشق ، عشق را به عنوان وحدت با شخص یا چیزی خارج از خود تعریف کرد ، به شرطی که تمامیت "من" خود جدا باشد. تجربه عشق به نیاز به توهم پایان می دهد. در عشق ، نیازی به جلا دادن تصویر شخص دیگر یا شخص خود نیست ، زیرا واقعیت عشق به شما امکان می دهد از وجود فردی فراتر رفته و خود را به عنوان حامل نیروهای فعال تشکیل دهنده عمل عشق تجربه کنید.

عشق تجربه یکپارچگی با شخص دیگر است ، به شرطی که استقلال خود را حفظ کنید. اکثر مردم ، حتی بدون ویژگی های خودشیفته مشخص ، معتقدند که مشکل اصلی عشق دوست داشتن است نه توانایی عشق ورزیدن. مشکل عشق از این منظر حول این س ofال است که چگونه می توان عشق را القا کرد. پاسخ مردانه به این س primarilyال در درجه اول دستیابی به موفقیت ، رفاه مادی و قدرت است. زنانه - عمدتا در چگونگی جذابیت بیشتر ، مراقبت دقیق از ظاهر خود. سوال اصلی این نیست که چگونه عشق را برانگیزید ، بلکه چگونه خود را دوست داشته باشید. بسیاری متقاعد شده اند که می توانند عشق بورزند بدون اینکه به این فکر کنند که آن چیست. اگر نمی توانید در غیاب شخص نفس بکشید و آن را برای عشق بگیرید ، چقدر دچار توهم هستید. اگر عزیز شما با دوستان خود به ماهیگیری رفته یا به کنفرانسی رفته است که به او کمک می کند خود را متخصص یک رشته خاص اعلام کند ، و در این زمان شما "نفس نمی کشید" ، "زندگی نمی کنید" ، بلکه فقط منتظر او باشید باز خواهد گشت ، در این صورت شما نمی توانید خود یا شخصی را واقعاً خوشحال کنید ، که غیبت کوتاه مدت او می تواند شما را به چنین حالتی برساند.

اما بیایید مستقیماً به این س goال بپردازیم که او عاشق چه نوع خودشیفته ای است و آیا می تواند عاشقانه از راهرو پایین برود؟

خودشیفته ها افرادی هستند که در کل زندگی خود هرگز نتوانسته اند نحوه انجام کاری را به تنهایی بیاموزند. نرگس مملو از خیالات کمال ، حسادت دیگران و ترس از تحقیر است. داخل آنها خالی است آنها توانایی برقراری رابطه با شخص دیگری را ندارند ، اما نیاز مبرم دارند که شخص دیگری با پوچی خود ارتباط برقرار کند و به طرق مختلف برای حفظ تعادل احساسی کمک کند. یک نامزد عالی برای این موقعیت کسی است که می خواهد به عنوان یک خودشیفته شکننده تبدیل شود.

در یک رابطه عاشقانه سالم ، شرکا به خودمختاری دیگری و همچنین خود علاقه مند هستند. همه اینها کاملاً متفاوت از توهم همجوشی است که خودشیفته برای عشق می گیرد. هنگامی که دو چنین "معشوق" با هم متحد می شوند ، هدف یکی از آنها (و اغلب دیگری) ادغام مطلق است ، فروپاشی خودمختاری شریک به خاطر خودشیفتگی او. در چنین اتحادیه ای ، افراد به عنوان افراد جداگانه وجود ندارند.

عشق آنقدرها یک رابطه متقابل با یک فرد خاص نیست ، بلکه یک رابطه به طور کلی است ، یک جهت گیری شخصیتی است که ارتباط فرد را با کل جهان و نه فقط با یک موضوع عشق تعیین می کند. با این وجود ، همانطور که فروم در کار خود با عنوان "هنر عشق" اشاره می کند ، بسیاری معتقدند که عشق دقیقاً در حضور یک شیء نه در توانایی عشق ورزیدن است. علاوه بر این ، فروم به فکر خود ادامه می دهد ، حتی برخی معتقدند که اگر شخصی فقط "معشوق" خود را دوست داشته باشد ، این دلیل عشق است.در واقع ، چنین تصویری از عشق در بسیاری از افراد ذاتی است و آنها نمی خواهند درباره فرمول دیگری از عشق بشنوند. به گفته فروم ، این رویکرد با شرایطی مقایسه می شود که فرد می خواهد نقاشی بکشد ، اما به جای یادگیری این هنر ، منتظر می ماند تا شی خوبی پیدا کند. عشق به یک فرد خاص در این توانایی ظاهر می شود که می گوید: "من همه شما را دوست دارم."

عشق اغلب از طریق نگرش مالکیت درک می شود. عشق دو نفر ، که دیگر به هیچکس احساس عشق نمی کنند ، در واقع خودشیفتگی با هم است. این احساس وحدت توهمی است.

مردی که تسلیم ظلم خودشیفته می شود ، اغلب یک راز است. چرا یک فرد باید خود را تا آخرین قطره برای چنین "عشق" فدا کند؟ به احتمال زیاد ، این شخص با تجربیاتی که از دوران کودکی خود به همراه دارد ، برای تحقیر و خوار شدن برنامه ریزی شده است. ظاهراً او پدر و مادری خودشیفته داشت و عادت به احساس ارزشمندی تنها زمانی داشت که نیازهای گرسنگی خودشیفته را برآورده کند. بنابراین ، یک زن زیبا و بالغ ، در سایه همسر خودشیفته خود ، که در دوران کودکی از سوء استفاده جنسی پدر آسیب دیده بود ، قدم می زد ، چندین سال است که بدون موفقیت تلاش می کند تا رابطه مخرب خود را با شوهرش قطع کند ، با این حال ، هر بار که به خانه باز می گردد ، شکنجه را ادامه دهید

خودشیفتگی سالم فرصتی را برای تحسین شخص دیگری که بازتاب آرمانهای خود شخص است ایجاد می کند ، با توجه به صداقت و استقلال آنها به دیگران وابستگی نشان می دهد و روابط عاشقانه را برای مدت طولانی حفظ می کند ، در حالی که خودشیفته پایان چشمگیری دارد آنها

در عشق سالم ، توجه به احساسات ، افکار ، سلامتی و رفاه یک عزیز وجود دارد. از نظر خودشیفته ، تحقق میل پس از رقابت یا پیروزی بر موضوع عشق او ، از بین رفتن استقلال این شخص صورت می گیرد. خودشیفتگان به دنبال فردی هستند که بتواند تجربه اهمیت خود را به تصویر بکشد و در عین حال بتواند بار غیرقابل تحمل شرم و حسادت را به دوش بکشد.

همانطور که O. Kernberg اشاره می کند ، شخصیت های خودشیفته قادر به دخالت عمیق در موضوع عشق نیستند. در رابطه با شی مورد نظر ، احساسات شدید ناامیدی و بی حوصلگی را تجربه می کنند و بلافاصله پس از تسلط بر آن ، نسبت به آن بی تفاوت می شوند.

تنها دو نوع افراد برای خودشیفته مفید هستند: کسانی که می توانند تورم را پمپ کنند و کسانی که او می تواند "جذب" کند. اولی می تواند این کار را انجام دهد ، با تحسین ، ویژگی های خاصی را به او نسبت می دهد تا فرد خودشیفته بتواند در پرتوهای منعکس شده توسط آنها غرق شود. دومی یا به خودشیفته اجازه می دهد بار شرم را بر دوش آنها بیندازد ، یا احساس برتری نسبت به آنها می کند. اغلب اوقات ، همه خودشیفتگان "محبوب" هر دو را انجام می دهند. اگر گرفتار یک خودشیفته شده اید ، انتظار داشته باشید در پاسخ به تحسین بی پایان که خودشیفته صد برابر بیشتر از عشق شما علاقه مند است ، تحقیر مداوم را تحمل کنید.

O. Kernberg اشاره می کند که شخصیت های خودشیفته به تحسین احتیاج دارند و ناخودآگاه منابع تحسین موجود را از دیگران اخاذ می کنند - این دفاع انتقام جویانه آنها در برابر حسادت است. آنها با طرح نیازهای مشابه بر روی شریک زندگی خود می ترسند که مورد استثمار قرار گرفته و از آنچه دارند "ربوده" شوند. شخصیت های خودشیفته متقابل معمول در روابط انسانی را به عنوان استثمار و اسارت تجربه می کنند. در نتیجه درگیری های ناشی از حسادت خودشیفته ، آنها نمی توانند از آنچه از دیگری دریافت می کنند قدردانی کنند ، زیرا ممکن است به توانایی آنها در دادن رایگان آنها حسادت کنند. عدم قدردانی مانع از توسعه توانایی درک عشق دریافت شده می شود.

ایده آل سازی کسانی که دوستشان داریم کاملاً طبیعی است. خودشیفته می خواهد شیء عشق خود را نیز دیگران ایده آل کنند. برای این منظور ، خودشیفته باید فردی را انتخاب کند که زیبا ، باهوش ، موفق یا به نحوی دیگر به دلیل انحصاری بودن ، از شناخت عمومی برخوردار باشد. بنابراین ، یک خودشیفته می تواند به راحتی شریک خود را که سالها با او زندگی کرده است ترک کند ، تنها به این دلیل که شیئی ظاهر شده است که در چارچوب خودشیفتگی بهتر جا می گیرد.

گرچه خودشیفته ها به دنبال حسادت دیگران هستند تا به موفقیت های آنها حسادت کنند ، اما از حسادت خود نسبت به کسانی که هدف عشق آنها شده است ، آگاه نیستند. خودشیفته ها افراد فوق العاده رقابتی هستند و همان ویژگی هایی که در ابتدای رابطه آنها را جذب می کند ، پس از مدتی باعث می شود در مقایسه با موضوع عشق احساس حقارت کنند. شخصی که ، همانطور که فکر می کردند ، می تواند تشنگی خود را تحسین کند ، بعداً تهدید می شود. برای بهبودی ، باید این شخص را حذف کنید. تمام ویژگی های یک دوست عزیز که خودشیفته را خوشحال می کند ، در عین حال او را تحقیر می کند. بنابراین ، یک مرد خودشیفته چاق در سنی با یک زن جوانتر و لاغرتر ، جوانتر از او ، رابطه صمیمی برقرار کرد. در ابتدای این رابطه ، او به رژیم ها معتاد شد و در واقع ، وزن خود را کاهش داد ، با گذشت زمان ، رژیم غذایی روی او سنگینی کرد و این مرد دوباره شروع به افزایش وزن کرد ، در حالی که اشتیاق او به راحتی خود را در فرم نگه می دارد ، دلیل حسادت او شد

همه روابط خودشیفته استثماری هستند و روابط عاشقانه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آسیب پذیر بودن در برابر خودشیفته به این معنی است که به دیگران اطلاع دهید که می توانند از آنها استفاده کنند. اگر فردی به یک خودشیفته معتاد شود ، احساس می کند از رابطه آنها سود برده است. با این حال ، ترس از استثمار شدن افراد خودشیفته را وادار می کند تا اعتیاد خود را انکار کنند. آنها متقابل را به عنوان استثمار و مداخله در امور خود تجربه می کنند ، بنابراین روابطی را ایجاد می کنند که در آن مزیت دارند و به دنبال کنترل شریک زندگی خود هستند.

وسایلی که به خودشیفته توانایی کنترل معشوق خود را می دهد متنوع است ، آنها به سبک فردی فرد ، شرایط و قابلیت های او بستگی دارد. هدف از بین بردن خودمختاری شخصیت خودشیفته محبوب و حفظ توهم همجوشی است.

خودشیفته باید افرادی را انتخاب کند که با احترام به او نگاه کنند ، انحصار او را بپذیرند و در نتیجه احساس ارزش خود را افزایش دهند. خودشیفته واقعاً می خواهد معشوقش به عنوان آینه ای عمل کند که کرامت او را نشان دهد و هنگامی که خط لوله احساسی که تورم او را تحریک می کند خراب شود ، به شدت خشمگین می شود. خودشیفته محبوب مجاز به تجربه و بیان احساسات یا افکاری نیست که با نیازهای خودشیفته در تعارض است.

خودشیفته تمایل دارد موضوع عشق خود را انتخاب کند ، که ممکن است تا حدی پست تر باشد ، که می تواند به راحتی دستکاری شود. دختر کوچک ترسیده برای مرد خودشیفته یک درمان است ، همانطور که پسر کوچک ترسیده یک موهبت خدا برای زن خودشیفته است.

خودشیفته ها بدترین عاشقان هستند که دارای انواع اختلالات جنسی هستند و همچنین تمایل دارند از شرکای خود برای اهداف خودخواهانه خود استفاده کنند. مردان دگرجنسگرا نسبت به زنان حسادت و ترس دارند که مورد طرد و تمسخر قرار خواهند گرفت. بنابراین ، یک مرد خودشیفته شریک خود را برای تمام شکست های جنسی خود سرزنش می کند و او را به خاطر سردی ، بی کفایتی ، که منجر به شکست جنسی او می شود ، سرزنش می کند. O. Kernberg می نویسد ، برخی از مردان خودشیفته دارای محدودیت های شدید جنسی ، ترس از طرد شدن و تمسخر زنان هستند ، که با نمایش نفرت ناخودآگاه خود از آنها نسبت به زنان همراه است.ترس از زنان همچنین می تواند باعث تنفر از دستگاه تناسلی زنان شود. جدا شدن نیز ممکن است: برخی از زنان ایده آل شده اند و در عین حال هرگونه احساس جنسی نسبت به آنها رد می شود ، در حالی که برخی دیگر به عنوان وسایل کاملاً تناسلی تلقی می شوند که به دلیل عدم حساسیت و ایده آل سازی عاشقانه ، آزادی کامل جنسی امکان پذیر است.

هم زنان و هم مردان با سازمان شخصیتی خودشیفته غالباً تصور ناخودآگاهی دارند که به طور همزمان به هر دو جنس تعلق دارند و در نتیجه نیاز درونی حسادت به جنس دیگر را نادیده می گیرند. این خیالات به راههای گوناگونی برای یافتن شریک جنسی منجر می شود. برخی از مردان خودشیفته به دنبال زنانی هستند که ناخودآگاه تصویر آینه خود را نشان می دهند - "دوقلوهای دگرجنس گرا" - ناخودآگاه خود را با اندام تناسلی و جنبه های روانشناختی مربوط به جنس مخالف تکمیل می کنند تا نیازی به پذیرش واقعیت شخصیت مستقل دیگر نداشته باشند.. با این حال ، در برخی موارد ، حسادت ناخودآگاه به اندام تناسلی جنس مخالف باعث کاهش ارزش خصوصیات جنسی ایجاد کننده آن می شود که حسادت را برانگیخته و منجر به روابط دو جنسی غیر جنسی می شود. این می تواند مخرب باشد زیرا مانع شدید جنسی را به همراه دارد.

زنان خودشیفته خونسرد و حسابگر هستند و نسبت به مردان و زنان خصومت دارند. چنین زنانی تمایل دارند از همسر خود تا زمانی که او اجازه می دهد سوء استفاده کنند ، اما اگر این شریک حتی ذره ای احترام به خود داشته باشد و در نهایت ، او فرار کند ، آنها احساس عصبانیت می کنند و هرگز به دنبال معشوقه در حال ترک نخواهند بود. همانطور که کرنبرگ اشاره می کند ، برخی از زنان به شدت خودشیفته می توانند با مردان بسیار خودشیفته که قدرت ، شهرت یا استعداد آنها را شبیه به یک شخصیت ایده آل مردانه می کند ، اتحادهای طولانی مدت و خود ویران کننده ای را حفظ کنند. دیگر زنان خودشیفته که از نظر اجتماعی موفق ترند ، گاهی اوقات در واقع با چنین مردان ایده آل خود کاملاً خود را می شناسند ، ناخودآگاه خود را موز واقعی خود می دانند و سرانجام زندگی خود را متوقف می کنند.

برخی از زنان خودشیفته جستجوی شدید برای مرد ایده آل را با کاهش ارزش شدید شریک زندگی خود ترکیب می کنند ، که آنها را مجبور می کند از یک مرد معروف به مرد دیگر "تغییر" دهند. با این حال ، برخی دریافتند که قدرت "برجستگی خاکستری" همچنین می تواند نیازهای خودشیفته را برآورده سازد و حسادت ناخودآگاه مردان را جبران می کند. در حالی که بی بندوباری جنسی در مردان بیشتر دارای ماهیت خودشیفتگی است ، در زنان می تواند ریشه خودشیفته و مازوخیستی داشته باشد.

یک زوج خودشیفته عاشق از نظر داخلی ناپایدار هستند. تداخل واقعیت می تواند رابطه را نامتعادل کرده و منجر به درگیری ، رنج ، گسست روابط شود ، به عنوان مثال ، اگر یکی از شرکا موفق یا شکست بخورد ، رقابت ناخودآگاه بین آنها می تواند منجر به فروپاشی رابطه شود. در عین حال ، زن و شوهری که در آن هر دو شریک دارای یک سازمان شخصی خودشیفته هستند ، ممکن است راهی برای همزیستی پیدا کنند که نیازهای وابستگی به هر دو طرف را برآورده کرده و شرایطی برای بقای اجتماعی و اقتصادی فراهم کند. و حتی اگر از نظر احساسی ، روابط ممکن است خالی باشد ، اما میزان خاصی از حمایت متقابل ، استفاده متقابل ، راحتی می تواند آنها را پایدار کند. استحکام روابط چنین زوجی با ایده های آگاهانه عمومی در مورد نقش های اجتماعی خود و شریک زندگی آنها ، عوامل مالی و تعلق به یک محیط اجتماعی خاص تعیین می شود. با این حال ، بیشتر اوقات ، احیای ناخودآگاه روابط شیء گذشته وجود دارد.

بیایید همچنین یکی از پدیده های شناخته شده و ابدی ذاتی در روابط عاشقان را لمس کنیم - حسادت.کرنبرگ ، در میان سایر علائم خودشیفتگی مهم ، ناتوانی در حسادت را می نامد ، که به نظر او نشان دهنده عدم توانایی در انجام تعهدات داخلی در یک رابطه است ، در نتیجه صحبت در مورد خیانت به سادگی نامناسب است. عدم حسادت نیز می تواند ناشی از خیال پردازی برتری بر همه رقبا باشد که خیانت شریک زندگی کاملاً غیرقابل تصور است. با این حال ، به طور متناقض ، حسادت می تواند بعد از این واقعیت خود را نشان دهد: درجه شدید حسادت در این مورد نشان دهنده آسیب خودشیفته است که پس از ترک شریک زندگی او برای شخص دیگری تجربه شده است. حسادت خودشیفته به ویژه زمانی قابل توجه است که نگرش به شریک زندگی قبلاً مورد توجه شیطان بود. حسادت خودشیفته ، فعال کردن پرخاشگری ، می تواند روابط ناپایدار را بدتر کند. در عین حال ، این نشان دهنده توانایی "سرمایه گذاری" در دیگری و انتقال به دنیای روانشناسی ادیپ است. همانطور که کلاین خاطرنشان کرد ، اگر حسادت ویژگی پرخاشگری پیش از ادیپ ، به ویژه شفاهی است ، پس حسادت در پرخاشگری ادیپ غالب است [1]. حسادت ناشی از خیانت واقعی یا خیالی می تواند میل به انتقام را بیدار کند ، که اغلب منجر به مثلث سازی معکوس می شود: میل ناخودآگاه یا آگاهانه برای رقابت بین دو فرد از جنس مخالف.

اگر فرد خودشیفته بتواند از طرفی که تورم او را تقویت می کند حمایت کند ، در این صورت ممکن است فشار او بر شریک زندگی اش حداقل باشد. ناامیدی ، از دست دادن شغل ، بازنشستگی ، خرابی روابط دیگر ، از دست دادن موقعیت یا جبران مجدد از سایر "خطوط لوله" منجر به الزامات بیشتری برای شریک زندگی می شود ، که با بدتر شدن حالت روانی و جسمانی برای دومی همراه است.

چه چیزی افراد را به رابطه با افراد خودشیفته می کشاند؟ اول از همه ، گل نرگس "استثنایی" و "منحصر به فرد" است. تمایل آنها برای پیروی از تخیلات آرمانی می تواند واقعیت را تیره کند. و هنگامی که تمایل شما به تحسین کسی در دیگران باعث می شود شما راضی باشید ، می توانید این لطف را با عشق اشتباه بگیرید.

[1] حسادت یک احساس عصبانی است که شخص دیگری در اختیار دارد و از چیزی مطلوب لذت می برد ، انگیزه ای حسادت آمیز است که آن را از بین می برد یا خراب می کند. علاوه بر این ، حسادت به رابطه فرد مورد نظر تنها با یک نفر دلالت دارد و از اولین رابطه انحصاری با مادر ناشی می شود. حسادت بر اساس حسادت است ، اما شامل نگرش نسبت به حداقل دو نفر است. این موضوع عمدتاً مربوط به عشقی است که سوژه به عنوان امتیاز خود احساس می کند و آن را از بین می برد ، یا تهدیدی وجود دارد که رقیب او آن را از بین می برد. در حس رایج حسادت ، یک زن یا مرد احساس می کند شخص دیگری او را از یک عزیز محروم می کند. حسادت در شرایط ادیپ ذاتی است و با نفرت و آرزوهای مرگ همراه است. به طور معمول ، به دست آوردن اشیاء جدیدی که می توان آنها را دوست داشت - پدر و خواهر و برادر - و سایر غرامت هایی که خود در حال رشد از جهان خارج دریافت می کند ، تا حدودی حسادت و کینه را کاهش می دهد.

توصیه شده: