جولیا گیپنرایتر: ما آنچه را که کودک به آن نیاز دارد نمی دهیم

فهرست مطالب:

تصویری: جولیا گیپنرایتر: ما آنچه را که کودک به آن نیاز دارد نمی دهیم

تصویری: جولیا گیپنرایتر: ما آنچه را که کودک به آن نیاز دارد نمی دهیم
تصویری: چگونه کودک سالم و قوی تربیت کنیم؟ دوره های رشد کودک پسر و دختر - دکتر انوشه 2024, ممکن است
جولیا گیپنرایتر: ما آنچه را که کودک به آن نیاز دارد نمی دهیم
جولیا گیپنرایتر: ما آنچه را که کودک به آن نیاز دارد نمی دهیم
Anonim

منبع:

یولیا بوریسوونا گیپنرایتر شخصی است که میلیون ها والدین در کشور ما او را می شناسند و دوست دارند. او اولین نفری بود که در روسیه یک ایده بدیع را با صدای بلند و جسورانه بیان کرد: "کودک حق احساسات دارد". بیش از 200 نفر به این ملاقات با روانشناس و نویسنده معروف ، که توسط پروژه سنت های دوران کودکی برگزار شد ، آمدند. مردان ، زنان ، بسیاری از کودکان - تماشاگران با دقت به آنچه Gippenreiter می گوید گوش می دهند. و این قابل درک است: یولیا بوریسوونا ، به طعنه ملایم و منحصر به فرد خود ، در مورد اینکه چرا کودکان نباید مجبور به انجام تکالیف خود شوند ، اسباب بازی ها را کنار بگذارند ، بازی در زندگی کودک چقدر مهم است و چرا والدین باید از تشنگی حمایت کنند صحبت کرد. در فرزندان خود بازی کنند

تماشاگران ابتدا گوش دادند ، و سپس شروع به پرسیدن سوالات کردند و بیش از پیش جسورانه با روانشناس معروف صحبت کردند. این یک کارگاه ارتباطی واقعی بود - مردم کاملاً در گفتگو صحبت کردند: آنها احساسات خود را برهنه کردند ، صادقانه صحبت کردند ، بدون احترام به "مقامات". یولیا بوریسوونا مخالف قاطع همه مقامات تحمیل شده از بالا است. او واقعاً از آزادی گفتگو با همکارانش برخوردار بود.

این گفتگو ، بهتر از هر سخنرانی ، متدولوژی Gippenreiter را نشان داد - احترام به فرد و گوش دادن فعال ، عشق به کار و دعوت به بازی. در بزرگسالان ، در والدین ، در افراد …

کودک موجودی پیچیده است

نگرانی والدین در مورد نحوه تربیت فرزند متمرکز است. الکسی نیکولاویچ روداکوف (استاد ریاضیات ، همسر Yu. B. - ویرایشگر) و من نیز در سالهای اخیر به طور حرفه ای در این زمینه فعالیت کرده ام. اما شما اصلاً نمی توانید در این حرفه حرفه ای باشید. از آنجا که تربیت فرزند کار ذهنی و هنری است ، از گفتن این نمی ترسم. بنابراین ، وقتی فرصتی برای ملاقات با والدینم پیدا می کنم ، اصلاً نمی خواهم تدریس کنم ، و من خودم وقتی از آنها یاد می گیرم که چگونه این کار را انجام دهند ، دوست ندارم.

به طور کلی ، من فکر می کنم آموزش یک اسم بد است ، به ویژه در مورد نحوه تربیت کودک. ارزش دارد که در مورد تربیت فکر کنید ، افکار در مورد آن باید به اشتراک گذاشته شود ، آنها باید مورد بحث قرار گیرند.

من پیشنهاد می کنم در مورد این ماموریت بسیار دشوار و شرافتمندانه - تربیت فرزندان - با هم فکر کنیم. من قبلاً از تجربه و جلسات و س questionsالاتی که آنها از من می پرسند می دانم که این پرونده اغلب بر موضوعات ساده استوار است. "چگونه می توان کودک را واداشت که تکالیفش را یاد بگیرد ، اسباب بازی ها را کنار بگذارد تا بتواند با قاشق غذا بخورد و انگشتانش را روی بشقاب نگذارد ، و چگونه می توان از عصبانیت ، نافرمانی ، و چگونه از بی ادبی او جلوگیری کرد ، و غیره. و غیره.".

هیچ پاسخ قطعی در این مورد وجود ندارد. کودک موجودی بسیار پیچیده و حتی بیشتر والدین است. وقتی کودک و والدین ، و همچنین مادربزرگ ها با هم ارتباط برقرار می کنند ، یک سیستم پیچیده به دست می آید که در آن افکار ، نگرش ها ، احساسات ، عادات پیچیده می شود. علاوه بر این ، گاهی اوقات نگرش ها اشتباه و مضر است ، هیچ شناختی ، درک یکدیگر وجود ندارد.

چگونه می توانید فرزند خود را به یادگیری وادار کنید؟ بله ، به هیچ وجه ، نه به زور. چگونه می توانید به زور عشق را وادار نکنید. بنابراین اجازه دهید ابتدا در مورد موارد کلی تری صحبت کنیم. اصول اصلی یا دانش اصلی وجود دارد که من مایلم آنها را به اشتراک بگذارم.

بدون تمایز بین بازی و کار

شما باید از فردی که می خواهید فرزند شما در آن بزرگ شود شروع کنید. البته همه پاسخی در ذهن دارند: شاد و موفق. موفقیت یعنی چه؟ در اینجا کمی ابهام وجود دارد. یک فرد موفق چیست؟

امروزه به طور کلی پذیرفته شده که موفقیت داشتن پول است. اما ثروتمندان نیز گریه می کنند و یک فرد می تواند از نظر مادی موفق شود ، اما آیا او دارای یک زندگی احساسی مرفه ، یعنی یک خانواده خوب ، یک روحیه خوب خواهد بود؟ واقعیت نیست. بنابراین "خوشبختی" بسیار مهم است: شاید یک فرد شاد که از نظر اجتماعی یا مالی خیلی بالا نرفته است؟ شاید. و سپس باید به این فکر کنید که برای تربیت کودک باید کدام پدال ها را فشار دهید تا او با خوشحالی بزرگ شود.

من می خواهم از انتها شروع کنم - با بزرگسالان موفق و شاد. حدود نیم قرن پیش ، چنین بزرگسالان موفق و شاد توسط روانشناس مزلو مورد بررسی قرار گرفتند. در نتیجه ، چندین مورد غیر منتظره آشکار شد. مزلو شروع به تحقیق در مورد افراد خاص در میان آشنایان خود ، و همچنین شرح حال و ادبیات کرد. ویژگی موضوعات او این بود که آنها بسیار خوب زندگی می کردند. به نوعی شهودی ، آنها از زندگی رضایت داشتند. نه فقط لذت ، زیرا لذت می تواند بسیار ابتدایی باشد: مست شدن ، خوابیدن نیز نوعی لذت است.

رضایت از نوع دیگری بود - افراد مورد مطالعه علاقه زیادی به زندگی و کار در حرفه یا رشته انتخابی خود داشتند ، از زندگی لذت می بردند. در اینجا من خطوط پاسترناک را به یاد می آورم: "زنده ، زنده و تنها ، / زنده و تنها ، تا پایان". مزلو خاطرنشان کرد که بر اساس این پارامتر ، وقتی فردی که به طور فعال زندگی می کند چشمگیر است ، طیف وسیعی از خواص دیگر وجود دارد.

این افراد خوش بین هستند. آنها خیرخواه هستند - وقتی فردی زنده است ، عصبانی یا حسادت نمی کند ، آنها بسیار خوب ارتباط برقرار می کنند ، آنها به طور کلی حلقه دوستان زیادی ندارند ، اما آنها وفادار هستند ، آنها دوستان خوبی هستند و هستند دوستان خوبی با آنها ، ارتباط برقرار می کنند ، آنها عمیقا دوست دارند و در روابط خانوادگی یا در روابط عاشقانه عمیقا دوست دارند.

وقتی کار می کنند ، به نظر می رسد بازی می کنند ؛ بین کار و بازی تفاوتی قائل نمی شوند. وقتی کار می کنند ، بازی می کنند ، بازی می کنند ، کار می کنند. آنها از عزت نفس بسیار خوبی برخوردارند ، بیش از حد تخمین زده نمی شوند ، برجسته نیستند ، بالاتر از دیگران نیستند ، اما با خود با احترام رفتار می کنند. آیا دوست دارید اینگونه زندگی کنید؟ من می خواهم. دوست دارید بچه ای اینطور بزرگ شود؟ بی شک.

برای پنج نفر - یک روبل ، برای دو - یک شلاق

خبر خوب این است که نوزادان با این توانایی به دنیا می آیند. کودکان نه تنها از نظر روانشناسی در قالب توده خاصی از مغز دارای توانایی بالقوه هستند. کودکان دارای نشاط ، قدرت خلاقیت هستند. من کلمات بسیار متداول تولستوی را به شما یادآوری می کنم که می گوید یک کودک از پنج سالگی برای من یک قدم بر می دارد ، از یک تا پنج سالگی مسافت زیادی را طی می کند. و از بدو تولد تا یک سال ، کودک از پرتگاه عبور می کند. نیروی حیاتی رشد کودک را هدایت می کند ، اما به دلایلی ما آن را بدیهی می دانیم: او در حال گرفتن اشیاء است ، او قبلاً لبخند زده است ، در حال حاضر صداهایی را تولید می کند ، قبلاً بلند شده است ، پیاده روی کرده است ، قبلاً شروع کرده است صحبت.

و اگر منحنی توسعه انسانی را ترسیم کنید ، در ابتدا به شدت بالا می رود ، سپس کند می شود و در اینجا ما - بزرگسالان - آیا در جایی متوقف می شود؟ شاید او حتی زمین بخورد.

زنده ماندن متوقف نشدن نیست ، چه بسا زمین خوردن. برای اینکه منحنی زندگی در بزرگسالی بزرگ شود ، لازم است از نیروهای حیاتی کودک در همان ابتدا حمایت شود. به او آزادی رشد بدهید.

مشکل از اینجا شروع می شود - آزادی به چه معناست؟ یک یادداشت آموزشی بلافاصله شروع می شود: "او آنچه را که می خواهد انجام می دهد". بنابراین ، نیازی به طرح این پرسش نیست. کودک بسیار می خواهد ، او به همه شکاف ها صعود می کند ، همه چیز را لمس می کند ، همه چیز را در دهان خود می گیرد ، دهان او یک ارگان بسیار مهم شناخت است. کودک می خواهد همه جا را بالا ببرد ، از همه جا ، خوب ، نه برای سقوط ، بلکه حداقل برای آزمایش قدرت خود ، بالا و پایین رفتن ، شاید خجالت آور باشد ، چیزی را بشکند ، چیزی را بشکند ، چیزی را پرتاب کند ، در چیزی کثیف شود ، به گودالی برود و غیره در این آزمایشها ، در همه این آرزوها ، او توسعه می یابد ، آنها ضروری هستند.

غم انگیزترین چیز این است که می تواند از بین برود. اگر به کودک گفته شود س questionsالات احمقانه نپرسد ، کنجکاوی از بین می رود: اگر بزرگ شوید ، متوجه خواهید شد. همچنین می توانید بگویید: دست از کارهای احمقانه بردارید ، بهتر است …

مشارکت ما در رشد کودک ، در رشد کنجکاوی او ، می تواند تمایل کودک به رشد را از بین ببرد. ما آنچه را که کودک در حال حاضر به آن نیاز دارد نمی دهیم. شاید ما از او چیزی بخواهیم. وقتی کودکی مقاومت نشان می دهد ، ما نیز آن را خاموش می کنیم. خاموش کردن مقاومت افراد واقعاً وحشتناک است.

والدین اغلب از احساس من در مورد مجازات می پرسند. مجازات زمانی اتفاق می افتد که من ، یکی از والدینم ، یک چیز را بخواهم ، و کودک چیز دیگری را بخواهد ، و من بخواهم او را تحت فشار قرار دهم.اگر شما آن را مطابق میل من انجام ندهید ، من شما را مجازات می کنم یا به شما غذا می دهم: برای پنج نفر - یک روبل ، برای دو - یک شلاق.

با رشد خود کودکان باید بسیار دقیق برخورد کرد. در حال حاضر روشهای توسعه اولیه ، خواندن اولیه ، آماده سازی اولیه برای مدرسه گسترش یافته است. اما بچه ها باید قبل از مدرسه بازی کنند! مزلو آن بزرگسالانی را که در ابتدا در مورد آنها صحبت کردم ، آنها را خود فعال می نامید - آنها تمام عمر بازی می کنند.

ریچارد فاینمن ، یکی از افرادی که خود را تحقق بخشیده است (بر اساس بیوگرافی وی) ، فیزیکدان و برنده جایزه نوبل است. در کتابم شرح می دهم که چگونه پدر فاینمن ، یک تاجر لباس کار ساده ، برنده آینده را تربیت کرد. او با کودک به پیاده روی رفت و پرسید: به نظر شما چرا پرندگان پرهای خود را تمیز می کنند؟ ریچارد پاسخ می دهد - آنها پرهای خود را بعد از پرواز صاف می کنند. پدر می گوید - ببینید ، کسانی که آمده اند و کسانی که نشسته اند پرهای خود را صاف می کنند. بله ، فاینمن می گوید ، نسخه من اشتباه است.

بنابراین ، پدر در پسرش کنجکاوی ایجاد کرد. وقتی ریچارد فاینمن کمی بزرگ شد ، سیم هایی را دور خانه اش پیچید و مدارهای الکتریکی ایجاد کرد و انواع زنگ ها ، اتصالات سریالی و موازی لامپ ها را ایجاد کرد و سپس در سن بلوغ شروع به تعمیر ضبط صوت در محله خود کرد. 12 قبلاً یک فیزیکدان بزرگسال در مورد دوران کودکی خود می گوید: "من همیشه بازی می کردم ، به همه چیز در اطراف علاقه زیادی داشتم ، به عنوان مثال ، چرا آب از شیر می آید. من فکر کردم که در کدام منحنی ، چرا منحنی وجود دارد - من نمی دانم ، و شروع به محاسبه آن کردم ، باید مدتها پیش محاسبه شده بود ، اما چه اهمیتی داشت!"

هنگامی که فاینمن دانشمند جوان شد ، روی پروژه بمب اتم کار کرد ، و اکنون دوره ای فرا رسید که سر او خالی به نظر می رسید. این دانشمند بعداً یادآور شد: "من فکر کردم: احتمالاً از قبل خسته شده ام." - در همان لحظه ، در کافه ای که من نشسته بودم ، برخی از دانش آموزان بشقابی را به روی دیگری پرتاب کردند و روی انگشت او می چرخد و می چرخد و این واقعیت که می چرخد و با چه سرعتی مشخص می شود زیرا نقاشی در پایین وجود داشت. از آن … و متوجه شدم که 2 برابر سریعتر از نوسان می چرخد. من تعجب می کنم که رابطه بین چرخش و تکان خوردن چیست.

من شروع به فکر کردم ، چیزی را فهمیدم ، آن را با استاد ، یک فیزیکدان بزرگ ، به اشتراک گذاشتم. او می گوید: بله ، ملاحظه جالبی است ، اما چرا به این نیاز دارید؟ دقیقاً همینطور است ، من از روی علاقه پاسخ می دهم. شانه بالا انداخت. اما این بر من تأثیری نداشت ، من هنگام کار با اتم ها شروع به فکر کردن و اعمال این چرخش و ارتعاش کردم."

در نتیجه ، فاینمن به کشف بزرگی دست یافت و جایزه نوبل را برای آن دریافت کرد. کار با بشقابی شروع شد که دانشجویی آن را در کافه انداخت. این واکنش یک درک کودکانه است که فیزیکدان آن را حفظ کرده است. در سرزندگی خود از سرعت خود کاسته نشد.

بگذارید کودک خودش به تنهایی مشغول کار شود

برگردیم سراغ بچه هایمان. چگونه می توانیم به آنها کمک کنیم تا از سرزندگی آنها کاسته نشود. به هر حال ، بسیاری از معلمان با استعداد در مورد این موضوع فکر کردند ، به عنوان مثال ، ماریا مونتسوری. مونته سوری گفت: دخالت نکنید ، کودک در حال انجام کاری است ، اجازه دهید این کار را انجام دهد ، هیچ کاری را از او نگیرید ، هیچ اقدامی ، بستن بند کفش یا بالا رفتن از صندلی را انجام ندهید. به او نگویید ، انتقاد نکنید ، این اصلاحات میل به انجام کاری را از بین می برد. بگذارید کودک کارهایی را به تنهایی انجام دهد. باید احترام فوق العاده ای برای کودک ، برای آزمایش های او ، برای تلاش های او قائل بود.

ریاضی دان آشنای ما حلقه ای را با کودکان پیش دبستانی رهبری کرد و از آنها س askedالی پرسید: چه چیزی در جهان بیشتر است ، چهارگوش ، مربع یا مستطیل؟ واضح است که چهار ضلعی بیشتر ، مستطیل کمتر و حتی مربع کمتر وجود دارد. کودکان 4 تا 5 ساله همه یکصدا گفتند که مربع های بیشتری وجود دارد. معلم پوزخندی زد ، به آنها فرصت داد تا فکر کنند و آنها را تنها گذاشت. یک سال و نیم بعد ، در سن 6 سالگی ، پسرش (او در حلقه شرکت کرد) گفت: "بابا ، ما آن موقع اشتباه پاسخ دادیم ، چهار ضلعی های بیشتری وجود دارد." س Questالات مهمتر از پاسخ است. برای دادن پاسخ عجله نکنید ، برای انجام هر کاری برای کودک عجله نکنید.

نیازی به تربیت فرزند نیست

کودکان و والدین در یادگیری ، اگر از مدارس صحبت می کنیم ، از کمبود انگیزه رنج می برند. کودکان نمی خواهند یاد بگیرند و نمی فهمند. خیلی چیزها قابل درک نیست ، اما آموخته می شود.شما خودتان می دانید - وقتی کتاب می خوانید ، نمی خواهید آن را حفظ کنید. برای ما مهم است که اصل را درک کنیم ، به شیوه خود زندگی کنیم و تجربه کنیم. مدرسه این را نمی دهد ، مدرسه باید از این به بعد یک پاراگراف را آموزش دهد.

شما نمی توانید فیزیک یا ریاضیات را برای یک کودک درک کنید و رد علوم دقیق غالباً ناشی از سوءتفاهم کودک است. من پسری را تماشا کردم که هنگام نشستن در حمام به راز ضرب نفوذ کرد: "اوه! فهمیدم که ضرب و جمع یک چیز هستند. در اینجا سه سلول و سه سلول زیر آنها وجود دارد ، مثل اینکه من سه و سه یا سه بار دو بار تا کردم! " - برای او این یک کشف کامل بود.

وقتی کودک مشکل را درک نکند ، چه اتفاقی برای کودکان و والدین می افتد؟ شروع می شود: چگونه نمی توانید ، دوباره بخوانید ، س seeال را می بینید ، س writeال را یادداشت می کنید ، هنوز باید آن را بنویسید. خوب ، خودتان فکر کنید - اما او نمی داند چگونه فکر کند. اگر سوء تفاهمی وجود داشته باشد و وضعیت یادگیری متن به جای نفوذ به ماهیت وجود داشته باشد - این اشتباه است ، جالب نیست ، عزت نفس از این امر رنج می برد ، زیرا مادر و پدر عصبانی هستند ، و من احمق هستم. در نتیجه: من نمی خواهم این کار را انجام دهم ، علاقه ای ندارم ، نخواهم داشت.

چگونه می توانید به یک کودک در اینجا کمک کنید؟ مشاهده کنید که کجا نمی فهمد و چه چیزی را می فهمد. به ما گفتند که آموزش حساب در مدرسه ای برای بزرگسالان در ازبکستان بسیار مشکل است و وقتی دانش آموزان هندوانه می فروختند ، همه چیز را به درستی کنار هم قرار دادند. این بدان معناست که وقتی کودک چیزی را درک نمی کند ، باید از چیزهای قابل فهم عملی او که برایش جالب است ، استفاده کند. و در آنجا همه چیز را زمین می گذارد ، همه چیز را درک می کند. بنابراین می توانید بدون آموزش به کودک ، نه به شیوه ای مانند مدرسه ، به او کمک کنید.

وقتی صحبت از مدارس می شود ، روش های آموزشی مکانیکی است - کتاب درسی و امتحان. انگیزه نه تنها از سوء تفاهم ، بلکه از "باید" ناپدید می شود. یک بدبختی معمول برای والدین هنگامی که آرزو با وظیفه جایگزین می شود.

زندگی با میل شروع می شود ، میل ناپدید می شود - زندگی ناپدید می شود. شخص باید در خواسته های کودک متحد باشد. بگذارید مثالی از مادر یک دختر 12 ساله برای شما بیاورم. دختر نمی خواهد درس بخواند و به مدرسه برود ، فقط وقتی مادرش از سر کار به خانه می آید تکلیف خود را با رسوایی انجام می دهد. مادر به تصمیمی رادیکال رفت - او را تنها گذاشت. دختر نیم هفته دوام آورد. حتی یک هفته هم طاقت نیاورد. و مادرم گفت: بس کنید ، من به امور مدرسه شما نمی آیم ، دفترچه ها را چک نمی کنم ، این فقط کار شماست. همانطور که او گفت ، حدود یک ماه گذشت و س closedال بسته شد. اما یک هفته مادرم ناراحت بود که نمی تواند بیاید و بپرسد.

معلوم می شود ، از سنینی که کودک روی صندلی بلند می شود ، کودک می شنود - و اجازه دهید شما را روی صندلی بگذارم. در مدرسه ، والدین همچنان به کنترل خود ادامه می دهند و در غیر این صورت ، کودک را مورد انتقاد قرار خواهند داد. اگر کودکان اطاعت نکنند ، ما آنها را مجازات می کنیم ، و اگر آنها اطاعت کنند ، خسته کننده و بدون ابتکار عمل می شوند. یک کودک مطیع می تواند با مدال طلا از مدرسه فارغ التحصیل شود ، اما علاقه ای به زندگی ندارد. فرد شاد و موفقی که در ابتدا ترسیم کردیم کار نخواهد کرد. اگرچه مادر یا پدر رویکرد بسیار مسئولانه ای نسبت به وظایف آموزشی خود داشتند. بنابراین ، من گاهی اوقات می گویم که نیازی به تربیت فرزند نیست.

توصیه شده: