اضطراب - برانگیختگی متوقف شده است

تصویری: اضطراب - برانگیختگی متوقف شده است

تصویری: اضطراب - برانگیختگی متوقف شده است
تصویری: درمان استرس و اضطراب شدید - Techniques to reduce Stress and Anxiety - EN RU Sub 4K 2024, ممکن است
اضطراب - برانگیختگی متوقف شده است
اضطراب - برانگیختگی متوقف شده است
Anonim

در درمان گشتالت ، دیدی از تجربه اضطراب به عنوان برانگیختگی متوقف شده وجود دارد.

البته ، برانگیختگی در روان درمانی به معنای ارتباط عمومیت پذیرفته شده با تنش جنسی نیست ، یا بهتر است بگوییم نه چندان زیاد و دور از آن.

برانگیختگی یک انگیزه حسی برای عملی است که هنوز اجرا نشده است. انگیزه ای برای هر تجربه. یعنی هیجان در ما تقریباً دائماً وجود دارد. ما می خواهیم چیزی بگوییم ، می خواهیم غذا بخوریم ، می خواهیم توالت برویم ، در خواب می بینیم که در محل کار ترفیع می گیریم ، می خواهیم کسی را ببوسیم یا به صورت او ضربه بزنیم ، با صدای بلند ترسیدیم ، می خواهیم رابطه جنسی داشته باشیم ، یا چیزی بپرسید ، یا گریه کنید - همه اینها هیجان است … قبل از هرگونه اقدام غیر خودکار انجام می شود. و باید راهی برای خروج پیدا کند ، ترشح. در غیر این صورت ، این انگیزه به اضطراب تبدیل می شود.

اضطراب ، به ویژه درازمدت ، تحمل آن دشوار ، دخالت در کار یا زندگی خانوادگی ، یا به سادگی در پس زمینه طاقت فرسا و طاقت فرسا است - این بسیاری از انگیزه های شما است که شما آن را متوقف کرده اید. برخی از خواسته ها ، احساساتی که به شعور تجربیات نمی رسد.

بنابراین ، یک ناامیدی طولانی در منطقه تحقق خود ، زمانی که شوهر یک زن دائماً با یک زن خانه دار تکرار می کند که نیازی به رفتن به محل کار ندارد ، اما او هنوز می خواهد ، اما به دلایلی نمی رود ، می تواند منجر به اضطراب شود.

یا افرادی بسیار مiteدب و خوش اخلاق که به دلیل نگرش های درونی خود اجازه ندارند آشکارا عصبانیت ، اختلاف نظر ، عصبانیت خود را بیان کنند ، اگر برای جبران به کاراته یا رقص نروند ، ممکن است در حملات اضطرابی شرکت کنند. مخصوصاً قبل از یک جلسه مهم. به خصوص در جمع این افراد شگفت انگیز که همیشه باید آنها را در نظر داشت. چه کرامولا!

برای افراد آسیب دیده ، اضطراب یک همراه تقریباً ثابت در زندگی است اگر آنها در درمان نباشند. تجربه تروما بسیار آوایی است ، مهم نیست که چگونه آن را از آگاهی دور می کنید ، با بسیاری از احساسات غیر زنده ، که به معنی - انگیزه های بیان نشده برانگیختگی است.

هر شخصی که به طریقی ناراضی است و راهی برای خروج از این انرژی پیدا نمی کند ، طبق تعریف ، اضطراب را جمع می کند.

- "من از رد شدن می ترسم ، یا اینکه از من تقدیر نمی شود." هر ترسی را می توان به میل تبدیل کرد. به عنوان مثال ، این یکی در "من واقعاً می خواهم پذیرش و ارزیابی مثبت از خودم".

- "من می ترسم که کنار نیام ، که موفق نمی شوم." گزینه های احتمالی برای توقف برانگیختگی: "من حمایت می خواهم" ، یا "من می خواهم تأیید کنم که من آن را دریافت می کنم" ، یا "من می خواهم دریابم که چرا من آن را دریافت نمی کنم ، و برای این کار به حمایت نیاز دارم."

- "من از مرگ می ترسم." یا ترس غیرمنطقی که اغلب توصیف می شود از نیستی ، نیستی. در طول تحقیقات ، چنین اضطرابی به همان ساختارهای ساده مانند موارد قبلی تجزیه می شود ، اما در تعداد بیشتری. به عنوان مثال: ترس از مرگ می تواند همزمان ترس از زندگی اشتباه باشد ، نه زندگی خود شما ، و ترس از تنهایی و ترس از باز شدن در یک رابطه ، زنده بودن و موارد دیگر. و در پشت ترس از عدم ، ممکن است میل به دیده شدن و پذیرفته شدن وجود داشته باشد ، بدون تلاش برای جذب یا تخریب.

این چیزهای ساده بسیار طبیعی هستند. اگر من برای مدت طولانی چیز مهمی را برای خودم به دست نیاورم ، و همچنین واقعاً نمی دانم چه چیزی ، اضطراب من افزایش می یابد. اگر شروع به کنار آمدن با خواسته هایم ، سرکوب و نفی آنها کنم ، اضطراب به میزان قابل توجهی افزایش می یابد. اگر به جایگزینی آن ادامه دهید ، می توانید یک علامت داشته باشید - برای مثال حمله وحشت.

در جامعه ما مرسوم نیست که به زندگی ذهنی خود توجه کنیم. این گاهی اوقات چیزی تقریبا شرم آور تلقی می شود. اما ما ماشین نیستیم ، روبات نیستیم ، ما در دنیای فانتزی نویسندگان و کارگردانان پرفروش زندگی نمی کنیم. ما افرادی زنده هستیم که روان زنده ای دارند ، که چه بخواهیم و چه نخواهیم ، طبق قوانین خاص خود عمل می کند. و ما به آن وابسته هستیم ، زیرا بخشی از ما است.

اضطراب ما بخشی از خود ماست که با ما صحبت می کند. گوش دادن مهم است.

نکته مهم دیگر. وقتی توجه ما به گذشته یا آینده معطوف شود ، اضطراب بیشتر می شود.

به عنوان مثال ، سیب. اگر بخواهم سیبی را که تازه در دستانم شسته شده است گاز بگیرم ، به احتمال زیاد با اضطراب روبرو نخواهم شد. من فقط شروع به خوردن می کنم. عمل حداقل در زمان به تاخیر می افتد. من می فهمم که من یک سیب می خواهم. در دست است. من یک لقمه ترد و خوش طعم آبدار را گاز می گیرم و می جوید ، لذت ببرید. اگر سیب وجود نداشته باشد ، می توانم فکر کنم: آیا در حال حاضر سیب در فروشگاه ها وجود دارد؟ اما چگونه می توانم آن را دریافت کنم ؛ و اگر من با لباسهای شلوار قدیمی به فروشگاه بروم ، مردم چه فکر خواهند کرد. جایگزینی به جای میل به خوردن هر گونه نیاز: آیا من شایسته این سیب هستم. شاید یک موز خوشمزه تر باشد. شاید سیب مال من نباشد ، بسیار خطرناک است. یا معتبر نیست ، یا - این در آینده به چه چیزی منجر می شود ، یا - چقدر برای من بد خواهد بود که بدون سیب زندگی کنم ، بدون آنها گم می شوم. درگیری در حال افزایش است و اضطراب نیز افزایش می یابد.

همچنین ممکن است با یک انتخاب روبرو شوم: ساعت یک بامداد به دنبال سیب دلخواه در زیر باران چند قسمت تاریک بروید ، یا این واقعیت را بپذیرید که در حال حاضر باید کنار بیایم و گرسنه بخوابم. من انتخاب کردم - شب بیرون نمی روم ، صادقانه ناراحت بودم که سیب نخورده بودم ، خودم استعفا دادم و به خواب رفتم. اگر در این مرحله من عمداً تصمیم نمی گیرم که مدتی از این ایده دست بکشم ، اما شروع به پیچاندن افکار مجموعه می کنم: چرا فروشگاه از خانه من دور است. چرا به سختی می توان به سیب های لعنتی رسید من معتاد سیب هستم و زندگی ام رو به پایین است. اما تانیا همیشه سیب در دست دارد. همه افراد عادی سیب هایی دارند که در گلدان در خانه رشد می کنند ، اما نه من. چرا من به این همه نیاز دارم! اگر اغلب با خواسته ها و احساساتم اینگونه برخورد می کنم ، نارضایتی را جمع می کنم ، به مدت طولانی متوجه آن نمی شوم ، سپس آن را به اضطراب تبدیل می کنم.

شما می توانید سیب بخواهید و در همان زمان در جایی در بیابان یا قطب جنوب (جایی که به طور کلی تحویل داده نمی شود) زندگی کنید و امیدوار باشید - ناگهان سیب در شش ماه تحویل داده می شود؟ تصور کنید که چقدر توجه شما به این موضوع جلب می شود. اضطراب در پایان دوره به نظر می رسد آه هو! و اگر سیب به این تحویل نیامد ، با وجود اینکه به آنها وعده داده شده بود؟ اگر همچنان منتظر بمانید ، در طول شش ماه آینده شما در خطر تبدیل شدن به یک فرد بسیار مضطرب هستید.

تنها چیزی که لازم بود این بود که بپذیریم سیب در حال حاضر مشاهده نمی شود و راهی برای بدست آوردن آن وجود ندارد. از این بابت ناراحت شوید ، غصه بخورید و شروع به فکر کنید - آنها را با چه چیزی جایگزین کنید. یا اگر نمی توانید بدون آنها زندگی کنید ، به جایی بروید که این سیب ها در انبوه هستند. اما برای انجام این کار ، باید به خودتان گوش دهید ، بپذیرید که بدون سیب نمی توانید ، در خود تمایل به دست کشیدن از زندگی بی تحرک خود ، جمع شدن خود و رفتن به سوی آینده ای روشن را پیدا کنید. درست است ، این کار داخلی زیادی است. اما اگر نیاز بسیار مهم باشد و هیچ کاری با آن انجام نشود ، پس از مدتی فرد حالش بد می شود. اضطراب به او یادآوری می کند که یک مورد وجود دارد و باید در مورد آن تصمیم گیری شود.

البته مثال سیب بسیار ساده است ، هرچند گویا. همه شوخی ها را کنار بگذاریم ، یک فرد نیازهای پیچیده زیادی دارد. و تعداد کمی از ما به آنها آموزش داده شد که آنها را بشناسیم. شما می توانید همزمان در مناطق مختلف زندگی خود سرخوردگی را تجربه کرده و همزمان برای چیزهای متضاد تلاش کنید. ما انسانها آنقدر مرتب شده ایم که تجربیاتی برخلاف میل ما برای ما اتفاق می افتد. ما فقط نحوه برخورد با آن را انتخاب می کنیم. ما گاهی اوقات سخت تر از چیزی هستیم که دوست داریم ، و می تواند بسیار ناراحت کننده باشد. اما خسته کننده نیست.

توصیه شده: