وابستگان وابسته چگونه زندگی می کنند؟

تصویری: وابستگان وابسته چگونه زندگی می کنند؟

تصویری: وابستگان وابسته چگونه زندگی می کنند؟
تصویری: آقازاده ها چگونه پولشون رو خرج میکنند ؟ 2024, آوریل
وابستگان وابسته چگونه زندگی می کنند؟
وابستگان وابسته چگونه زندگی می کنند؟
Anonim

وابستگی وابسته به انعکاس و ظاهر اعتیاد است.

یک فرد معتاد به طرز دردناکی به "مورد ستایش" ، مواد روانگردان ، بازی ها وابسته است … و یک فرد وابسته به وابستگی عاطفی به او وابسته است ، میزان شدت وابستگی او.

ویژگی های شخصیت وابسته به هم چیست؟

از دست دادن "من" شما ، کنترل کامل بر زندگی شخص دیگر (وابسته) ، "من" وجود ندارد ، "ما" وجود دارد - ادغام کامل ، فردیت هر یک در چنین اتحادی عملاً پاک می شود.

احتمال بروز تجربیات شخصی جدید در زندگی از بین می رود ، از دست دادن توانایی لذت بردن از روزهای کنونی … نجات فرد معتاد یک کار فوق العاده برای فرد وابسته است. همه چیز از این ماموریت او پیروی می کند.

وجود اضطراب داخلی تقریباً ثابت. زندگی در انتظار "خرابی" بعدی معتاد. تنش ، ترس ، درد روانی و اضطراب زیادی وجود دارد.

پیش بینی خستگی ناپذیر "دردسر" آینده با رفتار و وضعیت فرد معتاد.

ناتوانی در لذت بردن از لحظات معمولی و طبیعی زندگی ، حتی اگر همه چیز نسبتاً آرام باشد. هیچ استراحت و آرامش درونی وجود ندارد. همیشه در هشدار - برای جلوگیری از پرخوری دیگر همسر ، بستگانش …

میل ناخودآگاه برای زندگی در زندگی شخص دیگری (معشوق). تلاش و انرژی زیادی صرف آموزش مجدد معتاد و از شیر گرفتن وی از "موضوع" اعتیاد می شود.

افراد وابسته به هم در ساختن اهداف خود و تحقق برنامه های شخصی خود مشکل دارند.

مرزهای شخصی مبهم است ، درک روشنی از "کجا مال من و کجا مال تو" وجود ندارد … به دلیل تمایل وابسته به وابسته به "جذب" معتاد و پر شدن از او ، برای پر کردن خلأ درونی او.

تمایل به مسئولیت کامل در مورد آنچه بر روی خود می گذرد ، یا برعکس - معتاد را برای همه چیز سرزنش می کند. این درک وجود ندارد که هر کس سهم خود را از مسئولیت در یک رابطه دارد.

سیاه و سفید در روابط. یک پالت رنگی از ادراکات حسی از دست رفته است. احساسات به شدت یخ زده و سرکوب می شوند. آنها در مورد آنها صحبت نمی کنند ، آنها را پنهان می کنند.

وابسته به هم نيروي داخلي چنداني براي تغييرات زندگي ندارد ، زيرا موقعیت زندگی او ثابت نیست

در اصل ، افراد وابسته و وابسته (به ویژه از اعتیاد به الکل) دچار آسیب روانی دوران کودکی در مراحل اولیه رشد هستند.

وابستگان خود را با ایده هایی سرگرم می کنند که در رابطه با یک معتاد آنها را دوست دارند ، مهم هستند ، نیاز دارند … اینگونه است که "حلقه" نجات بی پایان شکل می گیرد.

تمرکز کامل بر شریک وابسته تمایل به بهتر و آسان تر کردن او در زندگی. "بستن چشم" به روی نیازها ، خواسته ها ، علایق شخصی آنها.

از کودکی ، اغلب در خانواده مجاز نبود "روح را باز کند" ، احساسات و عواطف خود را نشان دهد. شاید در خانواده والدین ، سردی ، بی اعتمادی "حاکم" بود …

عشق مستلزم پذیرفتن شخصی است که در کل اوست. فرد وابسته قادر به پذیرش چنین چیزی نیست …

فرد وابسته به گرایش و میل به اصلاح ، تغییر معتاد به زور ، برخلاف میل خود دارد. و این البته کاری تقریباً غیرممکن است. توهم نیاز و مهم بودن در این فرآیند.

در یک رابطه ، وابسته به کد قدرت و کنترل بیش از حد از خود نشان می دهد. این به او کمک می کند تا با فرد معتاد ثبات شبح را حفظ کند. و در آن زمان است که معتاد کودک می شود ، "تبدیل" روانی او به یک کودک کوچک نادان ، قادر به تصمیم گیری و مسئولیت اقدامات خود نیست. او بسیار راحت است ، اول از همه ، برای شخص وابسته به خود ، بنابراین خود را تأکید می کند.

و این ، غالباً ، سناریویی آشنا و ناخودآگاه است ، گاهی اوقات ، روابط کودک و والدین. شاید در خانواده والدین اینگونه بود.

افراد وابسته به ترس درونی عمیقی از تنهایی دارند (به دلیل از دست دادن امنیت و اعتماد اولیه در دوران کودکی).چنین فردی "گرسنگی" عاطفی و فقدان مداوم عشق را تجربه می کند ، اگرچه در عین حال ناخودآگاه معتقد است که شایسته عشق نیست و به دنبال تأیید "خوبی" خود از خارج است …

عزت نفس پایین وابستگان وابسته به وابستگی به ارزیابی های خارجی ، ترس از انتقاد (به دلیل تصویر ناپایدار "من") ، اعتماد به نفس ضعیف ، نقاط قوت و قابلیت های آنها را ایجاد می کند.

کامل بودن زندگی عمدتا از طریق قربانی شدن احساس می شود ، "ماموریت" ویژه نجات. آن وقت است که اهمیت خود وابسته افزایش می یابد و حداقل نوعی ثبات و اطمینان درونی ظاهر می شود. یک ایده ناخودآگاه وجود دارد که با "نجات" دیگری می توان خود را نجات داد …

تصویر
تصویر

تقریبا همیشه درگیری درون فردی در یک فرد وابسته وجود دارد. قسمت های پاره شده "من" به هیچ وجه نمی توانند بین یکدیگر "توافق" کنند … بنابراین ، او اغلب در سردرگمی داخلی ، نگرانی ، تردید است.

بهبود واقعی وضعیت معتاد منجر به افزایش اضطراب بیشتر در فرد وابسته می شود. به عنوان مثال ، شوهر معتاد به الکل نوشیدن الکل را متوقف می کند و از حالت وابستگی به این ماده خارج می شود. سپس همسر وابسته دارای ترس و تهدید از دست دادن یک شیء مهم است ، طرد شدن ، احساس بی فایده بودن ، تنهایی درونی ، ترس از دنیای واقعی ، روابط ، نزدیکی با افراد دیگر … و تحریکات ناخودآگاه رخ می دهد - تشویق شوهر به نوشیدن مجدد. و بر این اساس ، او دوباره وابسته شد ، به این معنی که او به همسرش وابسته بود. در چنین رابطه ای همیشه استرس روحی زیادی وجود دارد که با مصرف الکل برطرف می شود و عدم تحمل شرایط سخت روانی داخلی در شریک را "بیهوش" می کند.

هنگامی که فرد وابسته به مواد مخدر معتاد داشته باشد ، شانس روانی برای زنده ماندن در این جهان دارد. برای نیاز ، ارزشمند ، معنی دار. وقتی او آن را از دست می دهد ، حمایت داخلی و نشانه های آشنا در زندگی خود را از دست می دهد.

و فرد وابسته به هم از همه چیز جدید بسیار می ترسد ، ناخودآگاه از تغییرات و تغییرات می ترسد ، اگرچه در سطح آگاهانه و" title="تصویر" />

تقریبا همیشه درگیری درون فردی در یک فرد وابسته وجود دارد. قسمت های پاره شده "من" به هیچ وجه نمی توانند بین یکدیگر "توافق" کنند … بنابراین ، او اغلب در سردرگمی داخلی ، نگرانی ، تردید است.

بهبود واقعی وضعیت معتاد منجر به افزایش اضطراب بیشتر در فرد وابسته می شود. به عنوان مثال ، شوهر معتاد به الکل نوشیدن الکل را متوقف می کند و از حالت وابستگی به این ماده خارج می شود. سپس همسر وابسته دارای ترس و تهدید از دست دادن یک شیء مهم است ، طرد شدن ، احساس بی فایده بودن ، تنهایی درونی ، ترس از دنیای واقعی ، روابط ، نزدیکی با افراد دیگر … و تحریکات ناخودآگاه رخ می دهد - تشویق شوهر به نوشیدن مجدد. و بر این اساس ، او دوباره وابسته شد ، به این معنی که او به همسرش وابسته بود. در چنین رابطه ای همیشه استرس روحی زیادی وجود دارد که با مصرف الکل برطرف می شود و عدم تحمل شرایط سخت روانی داخلی در شریک را "بیهوش" می کند.

هنگامی که فرد وابسته به مواد مخدر معتاد داشته باشد ، شانس روانی برای زنده ماندن در این جهان دارد. برای نیاز ، ارزشمند ، معنی دار. وقتی او آن را از دست می دهد ، حمایت داخلی و نشانه های آشنا در زندگی خود را از دست می دهد.

و فرد وابسته به هم از همه چیز جدید بسیار می ترسد ، ناخودآگاه از تغییرات و تغییرات می ترسد ، اگرچه در سطح آگاهانه و

در وابستگی ، نگرانی برای شریک (معتاد) با طبیعت آسیب شناختی ، افزایش احساسات ، عاطفه ، تشدید حالت عاطفی ، عصبی بودن ، پس زمینه خلق افسرده بیان می شود.

گاهی اوقات برای انجام وظیفه ای کاربردی ، افزایش خدمات خانواده و مسائل مربوط به خانواده - به هم وابسته ثبات و پشتیبانی می دهید.

غالباً وابستگان فرزندان خانواده های ناکارآمد هستند که در آنها مشکلات نامحلول حادی وجود داشت … چنین کودکی در ابتدا با ناتوانی خود در تغییر هر چیزی ، بهبود وضعیت در خانواده و تأثیرگذاری سازنده بر آن روبرو شد. با این حال ، او که به یک فرد بالغ تبدیل شد ، تلاشهای بیشتری را برای جلوگیری از این اتفاق در زندگی بزرگسالی خود ادامه می دهد. تلاش برای قوی و قدرتمند ، کنترل همه چیز و تسلط بر همه چیز در خانواده. اما ، در واقع ، این یک توهم است ، البته.

از کودکی به یک فرد وابسته آموزش داده شد که او بی اهمیت است ، آنها به احساسات ، احساسات ، ترجیحات او گوش نمی دهند. از نظر عملکردی ، در بهترین حالت (برای شستن ، لباس پوشیدن ، پوشیدن کفش) ، در مورد "چیزها" به او نزدیک شدند. دنیای درونی عاطفی بزرگسالان (والدین) مهم او به روی او بسته بود. آنها در دنیای خودشان جدا از او زندگی می کردند. آنها "افسانه ها" ، شادی ها ، علایق خاص خود را داشتند …

و کودک اغلب در این دنیا احساس غیر ضروری می کرد. "رها" … و این "زخم" احساسی کودکان ، مانند یک ضربه روانی ، به زندگی بزرگسالی بعدی او منتقل می شود.

تا زمانی که یک فرد وابسته به شدت درگیر مشکلات شریک خود است - یک معتاد ، با مشکلات خود ، زندگی منحصر به فرد خود برخورد نمی کند. او جایگزین عشق دارد - خدمت کردن ، نیاز به حداقل کسی …

فرد وابسته خود را فردی جدا از فرد وابسته احساس نمی کند. او احساس می کند که به یک معتاد تعلق دارد ، احساس می کند قوی تر ، پایدارتر ، مطمئن تر ، هوشیارتر ، بالغ تر در کنار او ، عزت نفس او بالا می رود.

شریک وابسته ، از نظر روانی ، تعادل ایجاد می کند و وابسته به وابستگی را با ویژگی های مورد نیاز خود تکمیل می کند. زندگی او را پربارتر ، اشباع تر ، مشغول امور "نجات" می کند.

فرد وابسته در چنین رابطه ای در نظر خود مانند یک قهرمان به نظر می رسد و معتاد به هیچ چیز شبیه نیست … اغلب در چنین روابطی احترام و اعتماد کمی نسبت به یکدیگر وجود دارد.

اما فرصتی برای افزایش مرتب اهمیت آنها وجود دارد ، که برای وابسته به هم مانند "هوا" ضروری است. نقطه مقابل این حالت تنش ایجاد شده است ، هنگامی که هوا کافی نیست ، آزادی نیز وجود ندارد و رابطه از "اوج" تأثیرگذار "خفه" می شود.

در پیوند وابسته به معتادان ، اغلب یک سیستم مکمل ناسالم شکل می گیرد ، که در آن هر یک مکمل دیگری است …

برای وابستگان وابسته ، برای رهایی از "بند" اعتیاد ، درک نیازها و انگیزه های واقعی آنها در زندگی مهم است.

علایق شخصی خود را مشخص کنید ، "من چه می خواهم؟" ، به خواسته های خود گوش دهید. و نکته اصلی این است که آنها را پیاده سازی کنید ، برای خود کاری مفید انجام دهید.

ببینید - آیا در اتحاد با شخص وابسته ("همراه" زندگی) به طور کلی واقع بینانه است؟ آیا او آماده تغییر و تلاش واقعی برای تغییر جهت رهایی بنیادی از اعتیاد است.

به اشتراک گذاشتن مسئولیت آنچه در اتحادیه اتفاق می افتد … هرکس سهم سازنده خود را در روابط و توسعه آنها دارد.

مرزهای موارد غیرقابل قبول را در رابطه مشخص کرده و آنها را حفظ کنید.

عزت نفس خود را بازیابی کنید ، دقیقاً نیازهای خود را در رابطه در نظر بگیرید.

حمایت از خود را سازماندهی کنید ، مراقب خودتان باشید.

درک اینکه "درس های زندگی" در رابطه با یک فرد معتاد یک تجربه ارزشمند است که می تواند در کاری کمک کرده و در آینده مورد استفاده قرار گیرد.

و با این حال ، هر رابطه تازه ایجاد شده بین افراد بسیار فردی است و حفظ و توسعه آنها فقط به آنها بستگی دارد ، یا قطع و رهایی کامل آنها …

توصیه شده: