بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود

تصویری: بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود

تصویری: بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود
تصویری: روان درمانی چیست؟ روان درمانگر به چه فردی اطلاق می شود؟ 2024, آوریل
بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود
بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود
Anonim

اخیراً ، در اینترنت ، بیشتر و بیشتر می توانید مقالاتی در مورد معیارهایی پیدا کنید که بر اساس آنها تعیین اینکه کدام روانشناسان خوب و کدام یک به اندازه کافی خوب نیستند ، برای مراجعه کنندگان "آسان" است. و از یک سو ، به نظر می رسد از درک این موضوع که مردم بیشتر یاد می گیرند ، احساس شادی می کنید ، این احتمال بیشتر است که به طعمه شارلاتانی که خود را روانشناس می نامد ، نیفتند. از طرف دیگر ، هنگام خواندن ، در پشت همه نکات و کلمات صحیح ، یک علامت سوال دائما ظاهر می شود - "آیا واقعاً اینطور است؟" و در ذهن من نمونه هایی از متخصصان عالی همکار به ذهن من می آید ، که بدیهی است تحت این یا آن معیار "خوبی" قرار نخواهند گرفت. یکی از نظر تعداد یا کیفیت دیپلم کافی نیست ، دیگری دارای دفتر در مکان اشتباه است ، یک نفر دارای چنین سرپرستی یا درمانگر شخصی نیست ، یک چهارم فعالیت آموزشی بیش از حد (نظری) دارد ، یک پنجم نگرش های یکسانی ندارد ، اما روشها ، حتی بیشتر ، و غیره

بنابراین ، در یکی از "بالینتا" های روان تنی محلی ما ، من و همکارانم بحثی را درباره این موضوع آغاز کردیم که چند وقت یکبار متخصصان متوجه می شوند بازی درست ترین متخصص فقط یک بازی است؟ و هر چند وقت یکبار این یا آن روانشناس یا روان درمانگر متوجه می شود که او بدون توجه به نظارت ، مدارک تحصیلی و سطح تحصیلاتش چنین بازی هایی را انجام می دهد؟

در این یادداشت ، من فقط چند گزینه را که توسط J. Kottler به وضوح ذکر شده است ، ارائه می دهم ، که به هر حال توسط هر یک از ما شناخته شده است. آیا این برای شما اتفاق افتاده؟

تعامل درمانی نه تنها نوع خاصی از مشارکت است ، بلکه تقابل بین دو فرد است که اهداف ، ارزش های زندگی متفاوتی دارند و اغلب از نظر جنسیت ، نژاد ، سن ، تحصیلات ، فرهنگ ، دین ، وضعیت اجتماعی-اقتصادی متفاوت هستند. مشکل سازترین روابط مبتنی بر مبارزه برای قدرت است.

بازی هایی که مشتریان برای کنترل وضعیت انجام می دهند با بازی هایی که توسط روان درمانگران انجام می شود همراه است و همچنین به دنبال تسلط و انجام مشکلات شخصی حل نشده هستند. ما تمام کلمات مشتریان خود را نه تنها بر اساس نیاز حرفه ای به آنها ، بلکه از نظر شخصی نیز ارزیابی می کنیم. تضاد بین این دو نقش منجر به افزایش مقاومت یا موقعیت دفاعی مشتری می شود. اغلب روان درمانگران با دیگران و با خودشان بازی می کنند. برخی از آنها از تجربه شخصی برای من آشنا هستند ، برخی دیگر را در رفتار همکارانم مشاهده کرده ام. اینجا تنها تعداد کمی از آنها هستند.

من برای رسیدن به جایی که هستم بسیار تلاش کرده ام و شما باید به من و دانش من احترام بگذارید. فقط خودبزرگ بینی و خودشیفتگی نیست که باعث می شود ارزش خود را باور کنیم. جامعه به طور کلی با اعضای حرفه ما به عنوان گوروها و شفا دهنده های شناخته شده رفتار می کند که وظیفه قانونی آنها کمک به نیازمندان است. ما واقعاً روی خودمان سخت کار می کنیم. ما فداکاری های بیشماری را در محراب حرفه خود انجام می دهیم ، از علایق شخصی خود غافل می شویم ، و دائما در تلاش برای گسترش دانش خود هستیم. در برابر همه اینها ، به راحتی می توان به انحصار خود اعتقاد داشت.

آیا تا به حال مشاهده کرده اید که چگونه برخی از روان درمانگران در جامعه ، با اقتدار و بدون تردید در مورد مشکلات فشرده زندگی صحبت می کنند؟ وقتی درمانگر صحبت می کند ، بقیه گوش می دهند. مردم معتقدند که ما دسترسی نامحدود به حقیقت داریم. دیدن تکنیک هایی که برای جلب اعتبار مشتری به کار می گیریم کار سختی نیست. ما می توانیم تصور افرادی را ایجاد کنیم که می توانید به راحتی و بدون مراسم با آنها ارتباط برقرار کنید ، اما فقط سعی کنید آشنایی خود را نشان دهید و ما را با عصبانیت خواهید دید. هنگام تماس با ما ، مجاز به حذف همه عناوین ما هستیم ، اما فقط پس از دریافت مجوز ویژه برای این کار. صحبت ما را قطع کنید ، ما به راحتی به شما صحبت می کنیم.هر چیزی که شما می گویید ، مشتری عزیز ، بسیار مهم است و شایسته توجه دقیق است. ما حتی آن را با صدای بلند اعلام خواهیم کرد. اما در درون ما احساس اضطراب و ناتمامی خواهیم داشت. دفعه بعد ، قطع حرف ما بسیار دشوارتر است. با ما شوخی کنید یا یک داستان خنده دار در مورد حرفه خود بگویید و ما به راحتی می خندیم. اما در داخل همه چیز با کینه حباب می زند.

این بازی توسط بسیاری از روان درمانگران (کسانی که مانند من نیاز به تشخیص را برآورده نمی کنند) انجام می شود. در عین حال ، مشتریانی که از قبل نسبت به شخصیت های قدرتمند تعصب داشته اند ، مجاز به خود هستند. با این حال ، اگر آنها مرزهای تخیلی را نقض کنند ، اغلب با مجازات - سردی و جدا شدن درمانگر همراه می شود.

من دانای کل و قادر مطلق هستم. من قدرتهای جادویی دارم که به من اجازه می دهد ذهن شما را بخوانم و آینده را پیش بینی کنم. توانایی ما برای تأثیرگذاری تا حدودی از یک الگو بودن ناشی می شود ، مشتری ما را جذاب ، مرموز و قابل اعتماد می داند. ما از مکانیسم های مختلفی برای جلب اعتماد دیگران استفاده می کنیم. ما می بینیم که چه چیزی از توجه فانیان صرف نمی شود. ما احساسات را منعکس می کنیم و پیام هایی را که قبلاً در پشت هفت مهر پنهان شده بود ، تفسیر می کنیم. ما قادر به پیش بینی برخی رویدادها هستیم ، در بیشتر موارد پیش بینی های ما به حقیقت می پیوندد. حتی اگر در زندگی همه چیز کمی متفاوت از آنچه پیش بینی کرده بودیم اتفاق بیفتد ، ما همیشه در حال حاضر توضیح منطقی برای این امر داریم.

مانند یک شعبده باز خوب ، ما تعدادی ترفند در زرادخانه خود داریم که به ما در حفظ شهرت خود کمک می کند. همچنین وقتی مشتریان بدقواره و بیش از حد مراقب ما را با اشاره به ترفندهای ما خنثی می کنند ، عصبانیت خود را از دست می دهیم. من از یک ساعت کوچک استفاده می کنم که روی میز کنار صندلی مشتری نشسته است و به من این امکان را می دهد تا با احتیاط زمان را پیگیری کنم. مشتریان معمولاً تحت تأثیر توانایی من در تعیین زمان دقیق جلسه بدون نگاه کردن به ساعت مچی قرار می گیرند.

یکی از مشتریان ، که از همان دقایق ابتدایی گفت که همه نمایندگان حرفه ما را بدون استثنا پول خوار می داند ، همیشه سعی می کرد از نگاه به ساعت من جلوگیری کند. به عنوان مثال ، گاهی اوقات ، انگار تصادفی ، یک جعبه دستمال را جلوی آنها می گذاشت. یا کلیدها یا لیوان ها را روی میز پرتاب می کرد و ساعت را لمس می کرد ، به طوری که صفحه از من دور می شد. یک بار او آنقدر گستاخ شد که به سادگی ساعت را گرفت و طوری تنظیم کرد که من نتوانم آن را ببینم و منتظر عکس العملم بودم. البته ، من نمی توانستم سکوت کنم و با لحن تعلیمی عبارتی مناسب در این مورد را بیان کردم ، چیزی شبیه به این: "ظاهراً شما ترجیح می دهید همه اتفاقات اطراف خود را کنترل کنید". من بسیار مفتخرم که او را در جای خود قرار دادم و در اولین فرصت تصمیم گرفتم که بار دیگر توانایی های جادویی خود را نشان دهم. به طرز عجیبی ، به نظر نمی رسد که تمام تلاش های من کوچکترین تاثیری بر روی مشتری داشته باشد. بنابراین ما با او کار کردیم و در توانایی آزار همدیگر رقابت کردیم.

من مستعد تلاش برای "بدست آوردن" من نیستم. من موضع عینی و جداگانه ای می گیرم. وقتی من در شما شرکت می کنم ، شما فقط مشتری هستید ، بخشی از زندگی من نیستید. من شخصاً این بازی را خیلی دوست دارم. در عین حال ، روان درمانگر نقاب زیگموند فروید را بر سر می گذارد و کاملاً بی قرار به نظر می رسد. ما این کار را زمانی انجام می دهیم که نیاز داریم شوک ، عصبانیت ، اضطراب یا ناامیدی خود را پنهان کنیم ، اگرچه احساسات در درون ما جوش می زند. مطمئناً یک مشتری دشوار به تمام احساسات ما توجه می کند و می داند که او به سرعت به ما آسیب رسانده است. ما تظاهر می کنیم که نسبت به حملات او بی احساس هستیم و طوری رفتار می کنیم که انگار به محض خروج از در دفتر برای ما دیگر وجود ندارد. این رفتار باعث می شود که مشتری تمام تلاش های جدید را برای عصبانی کردن ما انجام دهد. در این راستا ، ما طبیعتاً باید بیشتر و بیشتر عقب نشینی کنیم و سردی نشان دهیم و همه چیز به صورت دایره ای پیش می رود.

من هر چیزی را که برای آن تلاش می کنید تجسم می کنم.به من نگاه کنید - چقدر آرام هستم ، به خودم و توانایی خود در کنترل موقعیت اطمینان دارم. اگر از توصیه های من پیروی کنید و عمل کنید ، شما نیز می توانید یکی شوید. علیرغم ادعاهای پر سر و صدا که روان درمانگران به آسانی دیدگاه ها ، نگرش ها ، سنت های فرهنگی مشتریان خود را می پذیرند و مستعد قضاوت و ارزیابی نیستند ، همه ما ترجیحات خود را برای اهداف و روش های کاری داریم. این بدان معناست که با وجود آمادگی شفاهی برای کمک به مشتری در دستیابی به اهداف تعیین شده توسط وی ، ما نظر خود را در این مورد داریم و مطابق برنامه خود عمل خواهیم کرد. البته ، ما شواهد روشنی در این مورد به مشتری نمی دهیم ، با این حال ، به عنوان یک قاعده ، او مشکوک است که ما سعی می کنیم او را از هدف منحرف کرده و او را مجبور کنیم در اجرای برنامه مهمی به درک ما کار کند. در اینجا چند نمونه از یک بازی مشابه آورده شده است.

• آیا می خواهید من همزمان با شما و شوهرتان ملاقات کنم و او را متقاعد کنم که باید در کارهای خانه مراقب باشد؟ این قطعاً یک مسئله مهم است که شما دو نفر باید آن را حل کنید. بخوانید: بیا خانم! اگر این امر باعث می شود شوهر شما به اینجا برود ، خوب ، عالی است. سپس ما واقعاً به اصل مشکل می رسیم - الگوهای تعاملات خود را بررسی کنید.

• آیا می خواهید من با پسرتان صحبت کنم که پس از طلاق از شوهرتان دردسرهای زیادی برای شما ایجاد می کند؟ آیا می توان ابتدا برای کسب اطلاعات بیشتر با شما ملاقات کرد؟ بخوانید: ترجیح می دهم با شما کار کنم. علاوه بر این ، به احتمال زیاد مشکل اصلی در شما است ، پسر به سادگی توجه را به آن جلب می کند.

• ایده خوبی است که در مورد نارضایتی خود از شغل خود با رئیس خود صحبت کنید. اگر این کار نکرد ، ما با هم کار می کنیم تا بفهمیم چه کار دیگری می توانیم انجام دهیم. بخوانید: چند بار به من گفته شده است که تا زمانی که شما به دانشگاه باز نگردید و تحصیلات خود را تکمیل نکنید ، شغل امیدوار کننده ای پیدا نخواهید کرد.

• آیا بیان می کنید که آماده هستید برای مدتی روان درمانی را قطع کنید تا بتوانید مشکلات خود را به تنهایی حل کنید؟ من اعتراضی ندارم. بگذارید کمی دیرتر به این موضوع برگردیم تا عواقب احتمالی چنین تصمیمی را مورد بحث قرار دهیم. بخوانید: احتمالاً شوخی می کنید! با توجه به تمایل شما برای پایان دادن به رابطه زمانی که صمیمیت تازه در حال ظهور است ، به هیچ وجه اجازه نمی دهم شما را ترک کنید.

پرداخت مجدد مشکلات و ایجاد برداشتهای تشخیصی مستقل از تصور مشتری از خود چیزی است که ما برای آن دستمزد دریافت می کنیم. وقتی می دانیم که مشتری آماده پذیرش تفاسیر ما نیست ، در عوض اطلاعات دلپذیرتری را برای تفکر به او ارائه می دهیم که به یک بازی تبدیل می شود. مشتری به مقاصد ما پی می برد و تلاش می کند تا ما را وادار به نیرنگ نظامی خود کند. اگر ما بی گناه همه چیز را انکار کنیم ، مشتری بیشتر مشکوک می شود و یک نبرد واقعی شعله ور می شود.

من متخصص خوبی در زمینه خود هستم و قبلاً به افراد زیادی کمک کرده ام. اگر روان درمانی در مورد شما اثر دلخواه را ارائه ندهد ، تقصیر به طور کامل بر عهده شما خواهد بود. ما در دوران دانشجویی قوانین این بازی را یاد می گیریم. ماهیت آنها به شرح زیر است: کار ما این است که شنوندگان محتاط باشیم و وظیفه مشتری این است که یک قصه گو خوب باشد ، تا صراحتا و با جزئیات مشکلات آنها را پوشش دهد. در غیاب چنین همکاری ، ما به سختی می توانیم برای مشتری مفید باشیم. نمونه ای از عدم تمایل به همکاری ، بیماری است که از درد طاقت فرسایی به پزشک شکایت می کند. وقتی پزشک می پرسد درد کجاست ، بیمار با لبخندی معمایی پاسخ می دهد: "شما پزشک هستید ، باید حدس بزنید."

بنابراین ، ما انتظار داریم ، اگر نه تقاضا ، که مشتری با نشان دادن تمایل به همکاری ، به ما این فرصت را می دهد که معجزه شفا را انجام دهیم. اگر روان درمانی مطابق برنامه پیش نرود و وضعیت مراجعه کننده بدتر شود نه اینکه بهبود یابد ، ما اول از همه تقصیر را بر دوش مشتری می اندازیم: "من با شما به همان شیوه ای کار می کنم که قبلاً با دیگران کار می کردم ، و آنها در حال بهبودی بودند. بهتر. همین اتفاق باید برای شما هم بیفتد. "این استدلال واقعیت را کاملاً نادیده می گیرد: اگر ما بر استفاده از استراتژی یکسان برای همه مشتریان اصرار داشته باشیم ، برخی ممکن است آزرده شوند ، زیرا معتقدند که ما شخصیت آنها را در نظر نمی گیریم.

جفری ا. کوتلر. درمانگر مکمل. درمان شفقت آمیز: کار با مراجعین دشوار. سان فرانسیسکو: جوسی باس 1991

توصیه شده: