می خواهم او را فراموش کنم ، اما نمی توانم. درگیری بین فردی

فهرست مطالب:

تصویری: می خواهم او را فراموش کنم ، اما نمی توانم. درگیری بین فردی

تصویری: می خواهم او را فراموش کنم ، اما نمی توانم. درگیری بین فردی
تصویری: Halil İbrahim Ceyhan explicó quiénes son las personas que admira / Entrevista segunda parte 2024, آوریل
می خواهم او را فراموش کنم ، اما نمی توانم. درگیری بین فردی
می خواهم او را فراموش کنم ، اما نمی توانم. درگیری بین فردی
Anonim

امروز می خواهم در مورد یک جلسه روان درمانی جالب در اسکایپ با مشتری خود به شما بگویم. درمان او نسبتاً اخیر آغاز شده است و روند ایجاد اعتماد بین مراجعه کننده و درمانگر هنوز در حال انجام است ، اما فضای ایجاد شده بین ما زمینه خوبی برای کشفیات و درک های مهم است.

مشتری:

- امروز می خواهم روی موضوع روابط گذشته کار کنم. چند ماه پیش با مردی که خیلی دوستش داشتم قطع رابطه کردم. و اغلب به او فکر می کنم. گاهی اوقات قبل از خواب ، خواب می بینم که او برمی گردد ، همه چیز برای ما درست می شود. و وقتی خودم را درگیر این افکار می کنم ، سعی می کنم عوض شوم یا به طور منطقی به خودم ثابت کنم که رابطه قبلاً به پایان رسیده است ، او باید آزاد شود ، و من به اندازه کافی او را خواهم کشت. اما کار نمی کند. مدتی می گذرد و می فهمم که دوباره در مورد او خواب می بینم.

من:

- آیا من به درستی درک می کنم که به نظر می رسد 2 مارینا در شما زندگی می کند. یکی عاشقانه ، که غالباً رویای این رابطه را می بیند ، با این مرد گفتگوی ذهنی انجام می دهد ، و دیگری مارینا عملی است ، که با احتیاط موقعیت را ارزیابی می کند ، سعی می کند احساسات خود را کنترل کند.

(بدیهی است که مراجعه کننده دارای درگیری بین فردی است. این حالت شخصیتی است در حالی که در همان زمان انگیزه های قوی اما متقابل وجود دارد که او در حال حاضر نمی تواند به تنهایی با آنها کنار بیاید. این حالت باعث تجربیات قوی زیادی می شود ، می تواند بر کیفیت زندگی ، خلق و خو ، عملکرد و غیره تأثیر منفی می گذارد. غالباً ناتوانی در رهایی یک مرد تنها نوک کوه یخ است. دلیل این تجربیات را می توان خیلی زودتر ، در دوران کودکی در نتیجه شرایط آسیب زا ، بیان کرد. ناتوانی در برآوردن نیازهای مهم. هر شخص دلایل خاص خود را برای درگیری درون فردی دارد ، بنابراین آنها باید به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند).

مشتری:

- بله حق با شماست.

من:

- بیایید این تمرین را انجام دهیم. بیایید با دو شخصیت فرعی شما که در شما زندگی می کنند کار کنیم و به خاطر این مرد بین خود بحث و جدل کنید. 2 نقطه در فضا (2 بالش یا 2 صندلی) انتخاب کنید. یکی مارینای عاشقانه و دیگری مارینای کاربردی خواهد بود.

(این تمرین برای کسانی که دارای تفکر تخیل هستند مناسب است. برای هر مراجعه کننده ، مناسب ترین روش ها برای وی انتخاب می شود. این یکی از دلایلی است که باعث می شود ورودی درمان حدود 10 جلسه طول بکشد. این روش اغلب در هلنگر استفاده می شود. صورتهای فلکی ، فقط در آنجا به جای نقاطی در فضا افراد دیگری را که احساسات و حالات خاصی را تجربه می کنند ، درگیر می کند ، و مشتری مشاهده می کند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. اغلب ، جانشین ها تجربیات را به طور دقیق منعکس می کنند. اما تغییرات کیفی زمانی رخ می دهد که شخص احساسات خود را آگاهانه تجربه می کند ، علت و اثر آنها را درک می کند - این امر باعث می شود که بهتر بتوانید از خود و رفتار خود در زندگی آگاه باشید و بنابراین آن را مدیریت کنید. مشخص است که نتیجه گیری هایی که شخص به آن رسیده است برای همیشه برای او به یاد می آید و سایر موارد افکار و دستورات مردم تأثیر ملموسی ندارند. افکار ، نه حافظه. L. N. Tolstoy ).

مارینا:

- من 2 بالش می گیرم و آنها را روبروی هم قرار می دهم.

من:

- با چه وضعیتی شروع کنیم؟ کاربردی یا عاشقانه؟

مارینا:

- کاربردی.

من:

- سپس روی بالش "Marina Practical" قرار دهید و وضعیت خود ، افکار ، احساسات ، احساسات خود را در بدن شرح دهید.

مارینا:

- اینجا احساس خوبی دارم. به عنوان یک سرباز که قبلاً مبارزه را پشت سر گذاشته است ، قوی ، سخت گیر شده است ، او همه چیز را درک می کند ، هوشیارانه وضعیت را ارزیابی می کند ، می تواند در صورت مفید بودن با او بازی کند ، اما به هیچ کس نزدیک خود نگذارد ، او می تواند یک چیز خوب بدهد. سرزنش به هر کسی پوسته روی او بسیار قوی است. اعتماد به نفس ، خودکفایی وجود دارد. هر اتفاقی بیفتد ، بلند شد ، گرد و غبار را پاک کرد و ادامه داد.

من:

- دختر دیگری در کنارت است.آیا مارینا عاشقانه است؟ چه احساسی نسبت به او دارید؟ آیا احساسات یا افکاری وجود دارد؟

مارینا:

- من با او خوب رفتار می کنم. من وضعیت او را درک می کنم ، اگرچه آن را تأیید نمی کنم. من به هیچ وجه نمی توانم به او کمک کنم و مشخص نیست که آیا او نیاز به کمک دارد؟ مثل سرماخوردگی است. چرا بدن خود را با قرص پر می کنید؟ شما باید کمی استراحت دهید ، چای با لیمو ، بدن آنتی بادی ایجاد می کند و خود بهبود می یابد.

(نکته بسیار مهم درک ناتوانی خود و اجازه دادن به دیگران برای احساسات خود ، حتی اگر منفی باشد ، است. در این مرحله است که خروج از مثلث "قربانی - جلاد - نجات دهنده." عزت نفس آن بسیار مهم است که بیاموزید در شرایط ناتوانی احساس راحتی کنید و سعی نکنید از آن فرار کنید - این راهی است که حملات وحشت و کنترل بیش از حد را خاموش می کنید).

من:

- اگر همه چیز را گفته اید و دیگر چیزی برای افزودن ندارید ، پیشنهاد می کنم جای دیگری در فضا بگیرید (مشتری به بالش دوم تغییر می کند). حالا شما عاشقانه مارینا هستید. اکنون پیشنهاد می کنم چشمان خود را ببندید ، آن رویاها و گفتگوهایی را که از نظر ذهنی با یک مرد انجام می دهید به خاطر بسپارید. سعی کنید تا حد ممکن خود را در این حالت غوطه ور کنید و افکار ، احساسات ، احساسات ، احساسات خود را در بدن با صدای بلند توصیف کنید.

مارینا:

- در بدن ، لرزش ، هیجان. وقتی در اطراف هستید و نمی خواهید حواس شما را پرت کند ، چنین احساسی دارد. پروانه ها را در شکم خود احساس می کنید ، لذت حتی در یک لمس ساده در سراسر بدن شما پخش می شود.

من:

- مارینا ، من متوجه شدم که شما احساسات خود را از شخص دوم یا سوم توصیف می کنید و گاهی از جنسیت مردانه استفاده می کنید. بیایید اکنون در مورد تجربیات خود به صورت اول شخص صحبت کنیم - "احساس می کنم ، می خواهم" و غیره.

(وقتی شخصی در مورد خود و تجربیات خود در شخص دوم یا سوم صحبت می کند ، این نشانه آن است که فرد می خواهد از موقعیت فاصله بگیرد ، تا آنجا که ممکن است جزئیات را به طور دقیق و عینی توصیف کند ، یعنی احساسات را خاموش کرده و منطق را روشن کند برای افزایش اثر و رسیدن به انتها - لازم است به احساسات و احساسات مشتری توجه کنیم و در آنها غوطه ور شویم ، زیرا احساسات علت هستند ، و افکار و اعمال نتیجه هستند. ما رفتار خود را در یک راه بسیار راحت و م effectiveثر. این کار بسیار درونی بر روی خود ماست ، که در حال حاضر مد است که در هر مرحله صحبت کنیم ، اما هنوز برای بسیاری غیرقابل درک است.)

مارینا:

- سعی می کنم. من کمی هیجان و انتظار یک تاریخ جالب را دارم. احساس راحتی می کنم ، دوست دارم و پذیرفته شده ام ، زمین را احساس می کنم ، زیر پایم تکیه زده ، در روحم آرامش دارم و بدنم آرام است. من دوست دارم فقط اینجا و اکنون باشم. من فقط می خواهم در این لحظه بمانم ، نمی خواهم جایی فرار کنم. زمان به آرامی جریان می یابد ، احساس خوب و راحتی دارم.

من:

- مارینا عاشقانه است ، در کنار شما مارینا عملی است. او را می بینی؟ چطور دوست دارید؟

مارینا:

- بله ، خوب می بینم. وضعیت او نوعی لباس فرم است که او می پوشد. در واقع ، او چندان سختگیر نیست.

(من می بینم که در این مرحله بین این دو بخش از شخصیت هیچ تضادی وجود ندارد. هر فرد در روند زندگی نقش های اجتماعی مختلفی را که بسته به زمینه مطرح می شود ، جذب می کند. اما هنگامی که دختری با این موضوع تماس می گیرد احساسات قوی نیز شامل می شود. در فکر شما. بنابراین لازم است یک نکته دیگر را نیز در نظر بگیرید).

من:

- بیایید یک نکته دیگر را در فضا معرفی کنیم - مردی که به او فکر می کنید؟ اسم او چیست؟

مارینا:

- بله ، اجازه دهید این کار را انجام دهیم. اینجا او اینجا خواهد بود. نام او دیما است.

من:

- اکنون دیما در کنار شماست. پیشنهاد می کنم چشمان خود را ببندید و بر احساسات خود در کنار او تمرکز کنید. چه اتفاقی می افتد؟

مارینا:

- احساس می کنم بسیار محدود شده ام. می خوام گریه کنم. احساس می کنم می خواهم چیزی بگویم ، اما نمی توانم ، زیرا آب در دهانم است. می ترسم آنها مرا درک نکنند ، به حرف من گوش ندهند ، مرا رد کنند.احساس می کنم دارم دلتنگ می شوم. خیلی به درد من می خورد. من واقعاً می خواهم گریه کنم. من آخرین وضعیتی را داشتیم که آخرین بار موضوع مادر را لمس کردیم. احساس تنهایی می کنم.

(خوب ، دلیل درگیری درون فردی قابل مشاهده است - این رابطه با مادر است. مادر نزدیکترین فرد است. در اوایل کودکی ، به لطف رابطه با مادر است که سبک و ماهیت تعامل فرد با افراد دیگر و با کل جهان قرار دارند. به دلایلی راضی نبودند ، این روان را دچار آسیب می کند. و سپس ، فرد بالغ ، بارها و بارها همان سناریوی احساسی را با دیگران حل می کند به امید حل وضعیت آسیب زا و نیازهای سرکوب شده را برآورده می کند. اما ، به طور معمول ، این اتفاق نمی افتد زیرا هر فردی موقعیت های حل نشده خود را در دوران کودکی دارد ، هیچ آمادگی روان درمانی برای ارائه حمایت لازم از طرف دیگر و بازنویسی این سناریوی ناخودآگاه وجود ندارد. تغییر می کند ، اما درد ثابت می ماند.)

می بینم که چهره مشتری تغییر می کند ، چشمانش پر از اشک می شود ، بینی اش قرمز می شود ، لب هایش می لرزد ، اما گریه نمی کند. خیلی خوب است که در حال حاضر به این احساسات تخلیه شود. تنش را برطرف می کند.

من:

- آیا در بدن احساساتی وجود دارد؟ احساسات؟

مارینا:

- هیچ حسی وجود ندارد ، فقط ناراحتی به دلیل این واقعیت است که آنها من را درک نمی کنند و نمی پذیرند.

من:

- مارینا عملی از شما دور نیست. حالا او را می بینی؟ شاید چیزی دارید که به او بگویید؟

مارینا:

- آره. کمکم کنید.

(عالی! تنش به اشک تبدیل نشد ، بلکه به انگیزه ای برای عمل تبدیل شد. توانایی درخواست کمک و پشتیبانی ، ابراز نیاز خود به طور مستقیم و آشکار ، بدون دستکاری و راهنمایی ، ساده ترین راه برای به دست آوردن آنچه نیاز دارید است.)

من:

- آیا می خواهید واکنش عملی مارینا و انتقال به نقطه ای دیگر را بدانید؟

مارینا:

- آره. (پیوند). من احساس عشق و مراقبت زیادی نسبت به او دارم و می خواهم به او کمک کنم ، می خواهم او را لمس کرده و از او حمایت کنم.

من:

- اکنون می توانید این کار را انجام دهید - لمس کنید ، به سمت خود حرکت کنید ، در صورت وجود چنین میلی ، بغل کنید.

مارینا بالش را در آغوش می گیرد:

- من چنین جریانی از عشق را در اینجا احساس می کنم ، من خیلی خوب و راحت هستم. این شبیه فرزند من است ، من واقعاً می خواهم از او مراقبت و محافظت کنم. (مشتری لبخند شادی می زند)

من:

- می توانید مدتی در این حالت بمانید. و وقتی احساس می کنید به اندازه کافی دارید ، می توانید مکان خود را عوض کرده و مانند کسی باشید که در آغوش گرفته است. روی 2 نیمه بنشینید ، انگار روی دسته هستید.

مارینا می نشیند و در حال حاضر در موقعیت دیگری احساس می کند:

- من احساس خوب و راحتی دارم ، اکنون جریان انرژی را احساس می کنم که مرا پر می کند. احساس امنیت می کنم. من دوست دارم.

(در آن لحظه ، راه حلی برای درگیری درون فردی رخ داد. در ساختار شخصیتی ، به جای مارینا رمانتیک ، یک کودک درونی وجود داشت که احساس طرد شدن می کرد ، فاقد عشق و پذیرش بود. او این احساسات را بارها و بارها در روابط با مردان تجربه کرد. ، همانطور که از آنها انتظار داشت نه عشق مردانه ، بلکه والدین. او نتوانست آن را بدست آورد ، زیرا مرد هرگز نمی تواند و نباید برای زن خود والد باشد. این باعث ناامیدی شد. اما نیاز به عشق بسیار قوی بود ، بنابراین مارینا بارها و بارها در افکار خود به تصویر دلخواه بازگشت و نتوانست او را رها کند. بهترین راه برای اشباع گرسنگی درونی این است که در روند درمان از خود حمایت کند. مارینا عملی - ساختار شخصیتی متفاوت - معلوم شد دقیقاً والدین داخلی لازم و مورد نظر که برای کودک درونی بسیار ضروری بود. ارتباطات این دو ساختار - نشانه بسیار خوبی در درمان است ، زیرا مشتری تجربه اشباع عاطفی را دارد نیازهای ارضا شده و پشتیبانی از اشیاء خارجی به خود منتقل می شود.ممکن است یک بار برای اشباع کامل کودک درونی کافی نباشد ، اما گام بزرگی در این زمینه برداشته شده است. با آموختن حمایت و پشتیبانی لازم از خود ، فرد خودکفا می شود و شروع به دیدن افراد واقعی می کند ، و نه پیش بینی آنها ، که برای روابط بسیار خوب است).

- اکنون من یک مارینا واقعی با بلوز آبی هستم که اکنون نشسته است و در اسکایپ با شما صحبت می کند. من دیگر یک بچه کوچک نیستم و یک عمه بزرگ نیستم.

من:

- الان شما چه احساسی دارید؟

مارینا:

- خوب. برای من آسان است ، آرام باش. احساس اعتماد به نفس ، انرژی می کنم ، می خواهم کاری انجام دهم. این دیما دیگر برای من اصلا جالب نیست. من به او احترام می گذارم ، هیچ بیزاری از او ندارم ، اما دیگر نیازی به او ندارم. اگر خودش بخواهد با من صحبت کند ، من صحبت می کنم ، اما این جذابیت دیگر وجود ندارد.

(اشباع نیازهای عاطفی این امکان را فراهم می آورد که از حلقه معیوب روابط ناراضی خارج شوید و در اینجا و اکنون احساس خوبی و راحتی کنید ، حتی اگر شریک مورد نظر در اطراف شما نباشد).

من:

- ما هنوز وقت داریم. آیا می خواهید یک نکته دیگر - یک شریک شایسته برای شما - اضافه کنید و واکنش های خود را ببینید؟

(اگر از رابطه خود راضی نیستید ، واکنش های شما همان چیزی است که برای شروع رابطه لازم دارید)).

مارینا:

- می خواهم.

من:

- سپس مورد دیگری را انتخاب کرده و در فضا قرار دهید. حالا چشمان خود را کمی ببندید و تصور کنید که این مرد جدید زندگی شما است. اتفاق افتاده؟ شرایط خود را شرح دهید.

مارینا:

- من هیجان ، شادی دوباره پروانه ها را در معده ام احساس می کنم ، انتظار یک تاریخ جالب.

من:

- می خواهید واکنش مرد را بدانید؟ تغییر دهید.

مارینا:

- من آرام هستم. من به مارینا علاقه دارم.

من:

- به صندلی خود تغییر دهید. الان حالت چطوره؟

مارینا:

- احساس ناراحتی می کنم. اجازه دهید با یکدیگر صریح باشیم و درباره نگرانی های خود صحبت کنیم. من نمی خواهم رابطه ام را به خاطر برخی حذف ها به خطر بیندازم.

من:

- چگونه شریک زندگی شما می تواند این را بشنود؟

مارینا در محل شریک:

- بیا دیگه. اگر برای شما مهم است سعی می کنم.

مارینا به نقطه خود پیوند زد و با گیجی از من می پرسد:

- البته این همه خوب است. اما 5 ، 10 تاریخ می گذرد ، و سپس؟ برام مهمه بعدش چی میشه؟ من قبلاً این را در زندگی ام داشتم. پس چی؟ همه چیز با درد و ناامیدی به پایان رسید.

من:

- اکنون ما یک تمرین داریم که در آن می توانیم گزینه های مختلف را امتحان کنیم و واکنش های خود و واکنش اجسام دیگر را مشاهده کنیم. پیشنهاد می کنم شیوه جدیدی از رفتار را امتحان کنید - شک و تردید خود را به یک مرد ایمو بیان کنید و واکنش او را ببینید.

(فروید گفت که ما فقط با افرادی که در ناخودآگاه ما وجود دارند ملاقات می کنیم ، بنابراین چنین تمریناتی هم در تشخیص و هم در درمان بسیار مثر است).

مارینا:

می دانید ، من نگران آینده هستم. برای من مهم است که بفهمم چیزی خواهیم داشت یا نه. نمی خواهم نیروی ذهنی ام را در انتظارات بیهوده هدر دهم. من قبلاً این تجربه را در زندگی ام داشتم ، درد دارد.

من:

- الان شما چه احساسی دارید؟

مارینا:

- اضطراب ، هیجان.

من:

- بیایید واکنش شریک را دریابیم؟

مارینا:

- بله میفهممت.

(حالات چهره نشان می دهد که طیف وسیعی از احساسات وجود دارد که مارینا سعی دارد در زیر این عبارت پنهان کند ، و برای ما مهم است که دقیقاً احساسات را درک کرده و درک کنیم)

من:

- یک شریک شایسته ، وقتی این را می شنوید چه احساسی دارید؟

مارینا در نقطه یک شریک شایسته:

- من کمی اذیت می شوم. من او را درک می کنم ، می فهمم کجا می تواند ترس وجود داشته باشد. اما من شخص دیگری هستم و نمی توانم چیزی را اثبات کنم یا قول دهم که دقیقاً آنطور که من می خواهم باشد. این زندگی است و گاهی اوقات غیرقابل پیش بینی است.

(این درست است. هیچ جا 100٪ تضمین وجود ندارد. ناتوانی در تحمل عدم قطعیت یکی از مشخصه های روان رنجوری است.)

من:

- آیا چیز دیگری وجود دارد که اکنون باید بیان شود؟ اگر نه ، پس تغییر دهید. مارینا ، شریک شایسته شما می گوید که کمی اذیت می شود. این را چگونه دوست دارید؟

مارینا:

- من ناراحت هستم ، من یک نگرانی قوی دارم که می توانم چیزی را خراب کنم. من می خواهم یک قدم به عقب بردارم.دو عبارت آخر را طوری پاک کنید که انگار نبوده اند.

(در این مرحله ، احساس "آب در دهان" بوجود می آید ، در نهایت باعث ناراحتی و آن تجربیات قوی می شود که مشتری کمی قبل توضیح داد) من می ترسم که ممکن است دوباره اشتباه شود ، یا من اشتباه گفتم ، می توانم توهین کنم او با چیزی (در اینجا مجموعه یک دختر خوب خود را نشان داد - "من آنقدر از ناراحت کردن یا ناراحت کردن شما می ترسیدم که چشم هایم را روی احساساتم بستم و قبول کردم که در واقع من دوست ندارم یا متناسب نیستم." معلوم می شود که بنابراین ، دختر به احساسات دیگری اهمیت می دهد. بسیاری از سوء استفاده های روانی و جسمانی زمانی اتفاق می افتد که قربانی داوطلبانه برای سوء استفاده از خود رضایت می دهد تا باعث ناراحتی فرد متجاوز نشود یا از درگیری اجتناب کند. این زمانی اتفاق می افتد که خوب بودن برای دیگری مهمتر از او باشد راحتی یا علایق شخصی. بنابراین ، فرد محدودیت های خود را نادیده می گیرد و به دیگران فرصت می دهد تا آنها را تعریف کند. و دیگران نمی دانند چگونه ذهن بخوانند ، حساسیت بیش از حد ندارند و بر اساس راحتی خود عمل می کنند. در نتیجه ، این رفتار بر رابطه تأثیر منفی می گذارد ، زیرا نقض مرزها همیشه با عصبانیت و نارضایتی از شریک همراه است. ممکن است خود را نشان ندهد ، به ناخودآگاه مجبور شوید ، اما شما نمی توانید یک گودال را در یک گونی پنهان کنید. راه حل این است که یاد بگیرید مسئولیت راحتی و خوشبختی خود را بپذیرید ، یاد بگیرید که خودتان ، نیازهای خود را بشناسید و آشکارا با شریک خود در مورد آنچه مناسب است و چه چیزی نیست ، چه چیزی لذت می برد و چه چیزی نیست ، چه نگرانی دارد و چی تو رو خوشحال میکنه. مشکل این است که دختران از دوران کودکی هنجارها و قواعدی را در مورد نحوه خوب بودن یاد می گیرند و اغلب مرزهای خود را درک نمی کنند و احساس نمی کنند. در طول درمان ، روانشناس سیگنال های نوری را کنترل می کند ، وضعیت مراجعه کننده را احساس می کند و توجه او را به احساساتی که از طریق عادت بر او غلبه می کند ، معطوف می کند. با درک این موضوع ، شخص به تدریج شروع به احساس مرزهای خود می کند و آنها را نشان می دهد.)

من:

- بیایید دریابیم که شریک شما در این مورد چگونه واکنش نشان داده است؟

مارینا (پیوند به نقطه شریک):

- اشکالی ندارد ، خودت باش … خودت را نشان بده که کیستی … و بگذار اگر دوست دارم تو را همانطور که هستی دوست داشته باشم.

من:

- زمان ما به پایان رسیده است.

. مارینا ، نقطه دیگری را در فضا اشغال کنید. چه احساسی داری؟ …

مارینا:

- سردرگم.

(احساس خوب در درمان به این معنی است که الگوریتم های رفتاری قدیمی دیگر کار نمی کنند ، به این معنی که الگوریتم های جدید شکل می گیرند)

من:

- مارینا ، شما به شریک خود پیشنهاد دادید که صادقانه صحبت کند و در مورد نگرانی ها صحبت کند تا رابطه را به خطر نیندازد ، اما خودتان از تحریک او می ترسیدید و می خواستید به عقب برگردید - این اجتناب از صداقت و میل است تا همه چیز در رابطه درست باشد در یک رابطه صادقانه واقعی ، طیف وسیعی از احساسات و احساسات منفی نیز وجود دارد. همانطور که در طبیعت خطوط مستقیم وجود ندارد ، بنابراین در روابط واقعی همه چیز نمی تواند کامل ، "سفید و کرکی" باشد. شما باید بیاموزید که از آنها نترسید ، بلکه باید با آنها سازنده برخورد کنید. جلسه امروز تموم شد اما با ترس از تحریک شریک و تمایل به عقب برگشتن برای خوب بودن ، اگر پس از پیام امروز یک شریک شایسته کار را ترک نکند ، می توانید به کار خود ادامه دهید.))

توصیه شده: