من باید و حتی می خواهم ، اما نمی توانم تکان بخورم

فهرست مطالب:

تصویری: من باید و حتی می خواهم ، اما نمی توانم تکان بخورم

تصویری: من باید و حتی می خواهم ، اما نمی توانم تکان بخورم
تصویری: Домовой или призраки в старом доме. ОНИ МНЕ ОТВЕТИЛИ. 2024, ممکن است
من باید و حتی می خواهم ، اما نمی توانم تکان بخورم
من باید و حتی می خواهم ، اما نمی توانم تکان بخورم
Anonim

نویسنده: ایرینا دیبووا

وقتی شخصی می خواهد کاری را انجام دهد ، نمی توان جلوی او را گرفت.

همانطور که ری بردبری ، نویسنده کتاب قاصدک شراب گفت: "اگر نمی توانید بنویسید ، ننویسید."

اگر شخصی کاری را انجام ندهد ، منابع لازم برای آن را ندارد. از نظر جسمی ، هیچ قدرتی وجود ندارد یا اصلاً نیرویی وجود ندارد. آنها مسدود می شوند ، صرف چیز دیگری می شوند و برای انجام آنچه "نیاز" دارد ، باید "با لبه های پایینی حرکت کند" ، با آخرین قدرت "برای فرسودگی".

هرکسی منبع انرژی مخصوص به خود را دارد و مردم از نظر میزان انرژی که طبیعت به آنها می دهد واقعاً متفاوت هستند.

اما اگر زمانی بود که انرژی را بیرون می کشیدید ، "دستان خود را در ابرها می انداختید" ، پروژه های بزرگ را انجام می دادید ، کارهای زیادی انجام می دادید و کار خوبی انجام می دادید ، و اکنون نمی توانید کنار بروید ، باید از خود بپرسید - انرژی شما کجاست ؟ کجا رفت؟ و الان برای چه چیزی هزینه می کنید؟

نیاز به رقابت

چیزی وجود دارد که اکنون بسیار مهمتر است.

شما سعی می کنید بر کار تمرکز کنید و کودکی در خانه بیمار است. افکار شما کجا خواهند رفت؟

به شما پیشنهاد ارتقاء داده می شود و به دفتر مرکزی در مارسی دعوت می شوید و مرد شما ، که همه چیز با او در ارتباط است و می ترسید این شادی هنوز شکننده ، تازه متولد شده و امید به زندگی خانوادگی را بترسانید ، در مسکو باقی می ماند..

شما باید افکار خود را جمع آوری کرده و گام بعدی پروژه خود را بردارید ، اما تمام افکار شما با دخترتان است که در مرحله ورود به دانشگاه و مهاجرت به شهر دیگری است.

مقاومت در برابر توسعه

واضح است که در چنین مواردی ، مقاومت را روشن می کنید. و کار ناموفق و نزاع با رئیس و یک پروژه شخصی که به هیچ وجه شروع نمی شود - همه اینها نتیجه غم انگیز عدم درک نیاز دوم ، رقابتی خواهد بود. تمایل برای ماندن یک مادر خوب ، یک زن شاد و تنها ماندن در چرخ حرفه و پیشرفت حرفه ای شما باقی می ماند.

تضاد نیازها ، ce la vie. چنین درگیری هایی انرژی زیادی می گیرد ، باعث می شود پاره شوید ، عجله کنید ، احساس گناه و شرم کنید.

برای بیرون آمدن از چنگال ، مهم است که همه طرف های درگیری را ببینیم و هر یک نیاز به "دادن حرف" دارند. روانشناسان و مربیان معمولاً در کمک به مقابله با این امر موفق هستند. هنگام سازماندهی چنین "گفتگوی نیازها" ، این خطر وجود دارد که متوجه "نقطه کور" نشوید. (در واقع ، هنگام کار با خود ، همیشه چنین خطری وجود دارد ، مهم است که این را به خاطر بسپارید. بنابراین ، روانشناسان روانشناسان خود را دارند)).

وقتی گذشته بر زمان حال پیش بینی می شود

این تنها نیاز رقابتی نیست که می تواند حرکت به سمت هدف را مسدود کند.

شما باید بروید تا مدارک را به سفارت تحویل دهید ، به ضابطان دادگستری بروید و از دستگیری حسابها مطلع شوید ، خصوصی سازی داچا را شروع کنید ، در پایان با این مرکز خلأ در مورد این خال های عجیب قرار ملاقات بگذارید -

"من نمی توانم تکان بخورم ، من می ترسم!"

"فقط این است که پاهایم خم شده ، عرق سرد بیرون می آید ، همه چیز داخل منقبض می شود ، و من نمی توانم به خودم کمک کنم. پای من به آنجا نمی رود و بس."

یک فرد بزرگسال قوی ، قوی و بزرگسال فوراً به یک کودک کوچک ، ضعیف و ترسیده تبدیل می شود. و او آماده است تا آنجا که می تواند در جهت مقابل سفارتخانه ها ، وکالت ، شرکت های حقوقی و بیمارستان های سرطان بدود. یا برای مبارزه با نمایندگان همه موارد فوق آماده شوید. و شخصی به سادگی یخ زد ، "وانمود کرد که مرده است" و تکان نمی خورد ، مگر اینکه با زور کشیده شود یا "فراتر رفته".

چه خبر است؟ چگونه یک فرد بالغ ، باهوش و قادر به انجام کارهای جدی ناگهان به یک کودک درمانده تبدیل می شود که قادر به برداشتن مراحل اولیه نیست؟

چرا اینطور است؟

یک تجربه قوی وجود دارد که تا حدودی شبیه به این تجربه است. وحشت ، درد ، تحقیر ، احساس درماندگی و شرمندگی زیادی می تواند وجود داشته باشد. چه نوع فردی با ذهن درست و حافظه هوشیار خود دوباره به این موضوع صعود می کند؟

اگر چنین تجربه ای را پوشش دهد ، و مرز بین آنچه در حال حاضر واقعاً اتفاق می افتد و آنچه یک بار در حال رخ دادن است پاک شود.علاوه بر این ، ممکن است این تجربه به یاد نیاید ، اما بدن و روان یک واکنش طبیعی نشان می دهند - دویدن ، نجات ، مبارزه یا یخ زدن.

چه نوع حرکت به سوی هدف وجود دارد.

مردم نه تنها می توانند تسلیم سفارتخانه ها و بیمارستان ها شوند ، بلکه می توانند قبل از عروسی خود نیز تسلیم شوند.

در همه این موارد ، ایده ای وجود دارد که چگونه "آنجا" وجود خواهد داشت ، با کلمات شروع می شود:

"من می دانم که.."

"به هر حال می دانم که چیزی را ثابت نخواهم کرد. من می دانم که زمان زیادی را تلف خواهم کرد و فقط خود را رسوا خواهم کرد. " "من می دانم که آنها می گویند من سرطان دارم. و من دیگر بیمارستان را ترک نمی کنم. " "من می دانم که در عروسی در نظر خانواده اش شبیه یک احمق کامل به نظر می رسم."

این نمایش در زبان حرفه ای "طرح ریزی" نامیده می شود. یک پدیده شگفت انگیز ، می خواهم به شما بگویم! شما می توانید ایده خود را بر روی هر چیزی که می خواهید ، شکست پروژه ، فاجعه ، نگرش های خصمانه اطرافیان خود قرار دهید. و جهان مطابقت خواهد داشت! به این ترتیب واقعیت خود آنها ایجاد می شود ، جایی که همان تجربه منفی بارها و بارها تکرار می شود.

یک فرد راههای دیگری برای کند کردن رشد و حرکت خود به سوی اهداف خود دارد:

مانند نگرش هایی که در دوران کودکی در مورد آنچه مجاز است و آنچه برای "دختران خوب" و "مردان واقعی" مجاز نیست ، پیام هایی از طایفه در مورد نحوه زندگی. من در این زمینه مطالب زیادی نوشتم: "مامان به من نمی گوید زیبا باش" ، "پیام والدین" ، "زندگی طبق فیلمنامه" "وقتی انتخابی ظاهر می شود" ، "زندگی که برای من منظور نبود".

می توانید به جای مراقبت از خود ، سعی کنید کارهای خوب انجام دهید و زندگی دیگران را انجام دهید. وقتی نیازهای خود را بر روی دیگران نشان می دهید. نتیجه یک زندگی شخصی رها شده ، عدم درک کامل از نیازهای آنها ، "قهرمانی" در محل کار و زندگی روزمره ، عصبانیت و خستگی است. در عین حال ، اهداف خود محقق نمی شود ، همیشه از دیگران انتظار کمک می رود. یک شخص از دیگران انتظار می رود "alaverdi" و ، به عنوان یک قاعده ، منتظر نمانید. "مبارک" به ندرت از لطف تحمیل شده قدردانی می کند. در مورد این: "نه قهرمان شدن ، بلکه زندگی هماهنگ با خودت" ، "من به هیچکس بدهکار نیستم!" ،

کسانی هستند که دوست دارند خود را با بیماری از تصمیمات مهم ، جابجایی و تغییرات در زندگی باز دارند. هنگامی که زنی به جای پرواز با پسرش در سفری که مدتها منتظرش بود به پاریس پرواز می کند ، بیمار می شود و در بیمارستان به سر می برد. و سالهاست که برای هر یک از سفرهای او یک عمل جراحی انجام شده است. فقط پس از "پرداخت" امکان رفتن وجود دارد. در مورد مزایای بیماری در مقالات: "من از ابتلا به سرطان می ترسم. بیماری جذاب "،" چرا به بیماری نیاز است"

چیزی که مردم برای اینکه اجازه تغییر به خودشان را ندهند ، به آن نمی رسند.

مهم است که به یاد داشته باشید که هرچه نیاز قوی تر باشد ، مقاومت قوی تر است. با قدرت مقاومت خود ، می توانید حدس بزنید که برای شما چقدر مهم است که قصد انجام آن را دارید

توصیه شده: