چگونه آزمایشات ما را برای ایمان به خود می آزماید

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه آزمایشات ما را برای ایمان به خود می آزماید

تصویری: چگونه آزمایشات ما را برای ایمان به خود می آزماید
تصویری: چگونه انرژی منفی‌ را از خانه خود دور کنیم؟ 💚 2024, آوریل
چگونه آزمایشات ما را برای ایمان به خود می آزماید
چگونه آزمایشات ما را برای ایمان به خود می آزماید
Anonim

وقتی درک روشنی برای من پیدا شد که لازم است به کار پزشکی بروم ، با یک در بسته برخورد کردم.

من یک فانتزی کلیشه ای داشتم - اینکه راه من مملو از میلیون ها گل رز قرمز باشد ، همه جا با شامپاین به استقبالم می آمد و بدون نفس می گفت "چقدر خوشحالیم که با حضور خود به ما افتخار کردی!"

راه پزشکی برای من به چالشی بزرگ تبدیل شد: صدها موانع ، کمبود شغل ، ماه ها انتظار ، مصاحبه های بی پایان که در آن تحسین برانگیختم ، اما پس از آن هیچکس با من تماس نگرفت. علاوه بر این ، قانونی که توسط کابینه یوشچنکو تصویب شد ، مبنی بر اینکه یک روانشناس عملی حق کار در پزشکی را ندارد ، حتی با وجود اصلاحیه ای که بنا به صلاحدید سرپرست پزشک ، این موضوع می تواند به نحوی باشد از طریق منطقه حل شود سالم.

من ناامید بودم ، بیش از یک بار فکر کردم ، و شاید این کار را رها کنم! اما با لمس ته ناامیدی ، من دوباره دفع شدم و پر از ایمان شدم - و چرخ فلک خود را تکرار کرد - هیچ جایی وجود ندارد - جایی وجود دارد - مصاحبه - شما به ما علاقه دارید - ما با بخش بهداشت منطقه ای موافقیم - و سکوت.

به یاد دارم که چگونه از سر کسالت به وب سایت شورای منطقه ای رفتم ، با فهرستی از موسسات پزشکی روبرو شدم و از همان کسالت با تلفن تماس گرفتم که "هزار سال پیش" به دنبال یک روانشناس بود. سر پزشک تلفن را پاسخ داد و بلافاصله گفت که آنها هنوز نگاه می کنند و منتظر هستند.

حالا می دانم که PLACE مال من بود.

درب قبلی که بسته شده بود به راحتی باز شد و من به مسیری قدم گذاشتم که جهان بینی ، تفکر ، ارزشها را به طور اساسی تغییر داد و تحولی عمیق شخصی را آغاز کرد.

سپس من نمی دانستم که این آزمایش قدرت ایمان در خود است ، اما به محض گذراندن آن - تمام درهایی که قبلاً راه خود را نداده بودند - فوراً باز شد.

بدون هیچ گونه تلاش و رشوه ، بدون هیچ گونه عشق و یا روابط خانوادگی - من در انواع توانبخشی پزشکی ، در زایشگاه های شهر ، در بیمارستانهای بالینی منطقه ای و فقط خصوصی - در همان زمان بیماران را به روحیه - در سه موسسه تجربه کردم.

شما خواهید خندید - اما با چنین احساس شادی طولانی مدت ، من با یک کت سفید کار می کردم ، با چنین عشقی از او مراقبت می کردم ، به طوری که نه یک ذره ، نه یک نقطه ، با چنین افتخاری در راهروهای بیمارستان قدم می زدم …

سپس شگفت زده شدم که چگونه اعتماد به نفس قادر است بر همه موانع غلبه کند ، حتی اگر این قوانین احمقانه باشند و همه درهای پزشکی را در کشوری باز کنند که مشکلات آنها منحصراً از طریق رشوه و ارتباط حل می شود. در یکی از بیمارستانها ، همکاران قاطعانه از این باور که من نیز همینطور استخدام شده ام ، گفتند که آنها با تصمیم منطقه واحد کارکنان سازماندهی کرده اند. درست مثل آن ، زیرا هر یک از آنها از طریق ارتباطات یا بدخواهی شغلی پیدا کردند.

باور خود را با چیزی کوچک و کوچک مبادله نکنید ، با چیزی که در آن خفه می شوید و رنج می برید ، که شما را عذاب می دهد و نابود می کند.

و هرچه آزمایشات بیشتر باشد ، اعتقاد به خود گران تر است.

نظر شما در مورد اعتقاد به خود چیست؟ چه نسبتی با او دارید؟ نظر خود را به اشتراک بگذارید

راهنمایان چگونه ما را در راه راست راهنمایی می کنند

در یکی از ماژول های آموزشی در مورد درمان گشتالت ، من جرات کردم که درخواست خود را در مورد سردرد در یک حلقه مطرح کنم. این زمانی است که شما مشکل خود را به رهبر گروه می گویید و او شما را درمان می کند ، و 20 نفر گوش می دهند و سپس بازخورد می دهند.

تا حد وحشتناکی ترسناک بود ، نه اینکه دست ها ، پاها تنگ شده باشد. بازکردن زخم به صورت عمومی بحث دیگری است!

اولگا S. روان درمانگر من بود. همه چیز در آن زمان شکل گرفت ، درک جدیدی باز شد و آگاهی آمد ، زخم بهبود یافت ، به هر حال ، سردردهای مکرر از بین رفته بودند.

سپس به رواندرمانگر رفتم و با تعجب صادقانه پرسیدم:

- اولگا ، چگونه همه چیز را به خوبی درک می کنی ، درباره من ، درباره دیگران؟ درباره آنچه مردم درون دارند؟ چگونه می توانم این را یاد بگیرم؟

اولگا به من نگاه کرد و شانه بالا انداخت.

- بله ، من نمی دانم ، آنها این را آموزش نمی دهند …

- اما شما مردم را به وضوح و به وضوح می بینید.چگونه این را یاد گرفتید؟ به من بیاموز!

او به آرامی پاسخ داد: "آموزش غیرممکن است …"

- چرا؟

- این تمرین است. دارو. تجربه بالینی گسترده. بسیاری از بیماران گذشته اند ، من 15 ، 15 سال را در بخش اعصاب دیده ام.

و بعد کلیک کردم.

دارو!

باید برم پزشکی! این تجربه منحصر به فرد ، دانش ، توانایی مشاهده و درک واضح مردم ، آنچه در مورد آن هستند ، زخم آنها چیست ، در کجا واقعاً درد می کند.

آن موقع حتی به ذهنم خطور نمی کرد ، اگر این دانش برای من فاش نمی شد ، چطور؟

آنقدر ایمان و درک واضح وجود داشت که به آنجا رفتم - در پزشکی ، در جریان زندگی ، جایی که همه چیز در آن فراوان است - درد ، مرگ ، شادی ، منحصر به فرد ، ضربه و عرفان.

من هنوز شگفت زده هستم که چگونه به راحتی و فوراً چنین تصمیمی شدید گرفتم ، سپس در اوکراین قانونی وجود داشت (که توسط کابینه یوشچنکو تصویب شد) ، بر اساس آن روانشناسان عملی به سادگی نمی توانند در این زمینه کار کنند.

ورود به پزشکی یک چالش بزرگ برای من بود: صدها موانع ، کمبود شغل ، ماه ها انتظار ، مصاحبه های بی پایان و وعده های تأییدیه از سوی اداره بهداشت منطقه. اما ده سال بعد ، من می فهمم که آن زمان در حال آزمایش قدرت ایمان و خواسته واقعی خود بودم.

من از اولگا اس برای این گفتگوی زودگذر بسیار سپاسگزارم. سه دقیقه طول کشید و ده سال مسیر زندگی من را تعیین کرد.

آنچه پزشکی به من داد ، آنچه من خودم از آن برداشتم - این یک صندوقچه پر از گنج است ، این دقیقاً همان چیزی است که من دنبال کردم و می خواستم یاد بگیرم.

آیا در زندگی شما جلساتی برگزار شده است که مسیر زندگی را مشخص کرده باشد؟

توصیه شده: