10 سوال برای درک بهتر خود و مشکل خود. برای کمک به مراجعه کننده و روانشناس

10 سوال برای درک بهتر خود و مشکل خود. برای کمک به مراجعه کننده و روانشناس
10 سوال برای درک بهتر خود و مشکل خود. برای کمک به مراجعه کننده و روانشناس
Anonim

همه ما حالت سردرگمی داریم. کسی در افکار گیج می شود ، کسی در احساسات ، کسی به طور کلی احساس می کند مثل یک خارپشت در مه (به هر حال ، کارتون درمانی مورد علاقه من):)

هنگام کار با مشتریان ، من هرگز به یک استراتژی خطی پایبند نیستم. شما یک فرد کاملاً جدید با سابقه منحصر به فرد هستید. و حتی اگر 30 سال است که همدیگر را می شناسیم ، در مدتی که شما را ندیده ایم ، اتفاقی افتاده است ، با برخی افراد ملاقات کرده اید ، به چیزی فکر کرده اید و احساساتی را تجربه کرده اید. شما همان کسی نیستید که دیروز بودید. بنابراین ، بخش بزرگی از کار تحقیق درباره تاریخ شما است. اغلب اوقات این امر برای تغییر چیزی کافی است. اما حتی یک مرحله اولیه نیز وجود دارد. این شکل گیری درخواست است.

"من احساس بدی دارم" یک درخواست نیست. این دولت است. و وضعیت بسیار نامشخص است. منظورت بد چیه؟ بد نیست؟ چقدر خوبه؟ سوالات زیادی وجود دارد و آنها بسیار مهم هستند. وقتی برای زمستان برای خرید چکمه به فروشگاه می روید - تصور می کنید چه چیزی باید در چکمه های زمستانی وجود داشته باشد ، درست است؟ در روان درمانی هم همینطور است. برای "درمان" این "من احساس بدی دارم" ، درمانگر باید بداند که بد بودن به چه معناست ، بد بودن به چه معناست و خوب بودن دقیقاً برای شما به چه معناست.

من یک تکنیک خانگی را به شما پیشنهاد می کنم. با پاسخ به چند س questionsال ، می توانید خود و مشکل خود را بهتر ، عمیق تر و جامع تر درک کنید. و با این کار بسیار سریعتر و کارآمدتر کار می شود. به عنوان مثال ، در اینجا تعدادی رونویسی از جلسات با مشتری است. همه داده ها تغییر کرده و اجازه از مشتری گرفته شده است. از تجربه سلامتی فردی که به تدریج بر افسردگی غلبه می کند ، بهره مند شوید. ما دو سال است که با این مشتری کار می کنیم. س Theالات شرح داده شده نوعی پرسشنامه مبتدی است که در جلسه اول به صورت شفاهی برای مشتری مطرح کردم. اطلاعات بسیار به من کمک کرد ، سپس می دانم چه اتفاقی برای مشتری می افتد ، چگونه در سطوح مختلف فعالیت ذهنی خود واکنش نشان می دهد ، چگونه کنار می آید و در همان زمان چه اتفاقی می افتد. بخش بزرگی از کار به این دلیل قابل درک تر و م effectiveثرتر شده است.

بیایید شروع کنیم؟

  1. هم اکنون چه احساسی دارید؟ چه چیزی به عنوان یک مشکل غالب است - فکر؟ هیجانی؟ رفتار - اخلاق؟ احساس جسمی؟ تا آنجا که ممکن است وضعیت ناراحت کننده ای را که شما را آزار می دهد احساس کنید. و تا حد امکان آن را در پاسخ خود گسترش دهید.

    به عنوان مثال ، فردی که در حالت نزدیک به افسردگی قرار دارد ، در عمل من ، این سال را به شرح زیر پاسخ داد: در حال حاضر برای من سخت است. این سنگینی به عنوان یک احساس فیزیکی در قفسه سینه و شکم احساس می شود. مانند یک سنگ بزرگ سنگین است و هیچ کس نمی تواند بیاید و آن را بردارد.

  2. این اولین باری بود که چنین احساسی داشتید یا قبلاً بود؟ (شاید مدتی طول بکشد ، سعی کنید به یاد داشته باشید که از چه سنی آن را به خاطر می آورید)

    همان مشتری به این شکل ادامه داد: تا زمانی که یادم می آید با من بوده است. گاهی قوی تر و سنگین تر می شود ، گاهی در پس زمینه می ماند. من خودم را بدون او به یاد نمی آورم.

  3. وقتی فکر می کنید / احساس می کنید / این کار را انجام می دهید (مشکل) - دیگر چه اتفاقی در داخل می افتد؟ آیا افکاری دارید؟ آیا احساسات و احساسات ظاهر می شوند؟ مشغول کاری هستید؟

    مراجعه کننده اینگونه پاسخ داد: هنگامی که احساس سنگینی در قفسه سینه در شکم وجود دارد ، شروع به فکر می کنم که چقدر بدشانس هستم ، چقدر در این دنیا ناراضی و تنها هستم. من دائماً عجله دارم … در این زندگی وجود ندارد. اما من نمی توانم کمک کنم.

  4. چه موقع این احساسات / افکار / احساسات / رفتار ایجاد می شود یا بوجود می آید؟ آیا معمولاً به دلیل وجود یا عدم حضور افراد است؟ با هر گونه رویداد در اطراف؟ چه احساسی داری؟ (همچنین سعی کنید این مشکل را به طور کامل برای خود فاش کنید)

    CL: من آن را به خصوص زمانی احساس می کنم که تنها هستم و هیچ کاری انجام نمی دهم. وقتی وقت می گذارم ، همانطور که می گویند ، برای خودم (خنده تلخ) ، این بزرگترین شکنجه برای من است. من در حال شروع به چیزی شبیه وحشت هستم.

  5. آیا تا به حال متفاوت بوده است؟ آن زمان چه فرقی داشت؟

    مشتری: گاهی اوقات ، به ندرت ، وقتی این حالت به پس زمینه تبدیل می شود ، می توانم با مادرم تماس بگیرم. وقتی او مرا می شنود ، با او گفتگوی بسیار دلپذیری داریم و من این را درک می کنم. بعد احساس خوبی دارم. اما بعدش هم به همان اندازه احساس بدی دارم.

  6. چگونه به برخورد با این موضوع عادت می کنید؟

    معمولاً وارد فعالیت می شوم ، خیلی سخت شروع به کار می کنم. در واقع ، من تمام وقت که دارم کار می کنم. گاهی اوقات شروع به فعالیت جدی برای ورزش می کنم یا سرگرمی جدیدی برای خودم پیدا می کنم. در ابتدا من انرژی زیادی دارم. اما انگار بدون احساس.

  7. و در پایان این مسیر چه اتفاقی می افتد؟ (تلاش های اجتناب چگونه پایان می یابد؟)

    بیشتر اوقات مریض می شوم ، یا نمی توانم صبح برای فعالیت جدیدی از خواب بیدار شوم. سپس خلأ به وجود می آید. (چندین مداخله من در رابطه با پیشرفت بیماری وجود داشت) … در برخی از مواقع احساس می کنم دیگر نمی خواهم اینقدر سریع باشم ، اما نمی توانم متوقف شوم. این یک مبارزه داخلی قوی است و فعالیت پیروز می شود ، معمولاً روز بعد دما افزایش می یابد یا فشار کاهش می یابد.

  8. اگر این کار را نمی کردید چه اتفاقی می افتاد؟ چه احساسی دارید؟ شما در مورد چه چیزی فکر می کنید؟ شما چکار انجام خواهید داد؟ (حداقل یکی از این س questionsالات پاسخ خواهد داشت)

    نمی دانم … احتمالاً فقط آنجا دراز کشیده بودم و به سقف خیره شده بودم. بله ، من فقط سبزی می شدم. (…) فکر می کنم به این فکر کنم که چه الاغ تنبلی هستم. من از خودم عصبانی می شدم. و سپس خالی خواهد بود.

  9. اگر بتوانید در این حالت برای خودتان کاری انجام دهید ، آن چه خواهد بود؟ (این برای خودم در این حالت است و نه به گونه ای که آنجا نباشد). معمولاً یک س veryال بسیار دشوار است. نیاز به مشورت دارد. بنابراین ، من معمولاً آن را به مجموعه ای از مباحث کوچک تقسیم می کنم: آیا زمانی چنین وضعیتی داشتید ، آن زمان چه چیزی مهم بود ، آن زمان چگونه مدیریت می کردید؟ اگر نه ، چه چیزی می تواند برای فردی در چنین وضعیتی مهم باشد؟

    یک بار آنقدر احساس بدی نداشتم که در خانه بمانم ، اما به نوعی سر کار نرفتم. سپس من "پوشیده" بودم و فکر می کردم که دیوانه می شوم. افکار غرق شد. سپس فقط دراز کشیدم و به سقف خیره شدم. (…) من تنها بودم و به کسی احتیاج نداشتم. اگرچه نه ، اما دوست دارم مادرم را در کنار او با آن نگاه ببینم. (…) احتمالاً مهم است که کسی نزدیک باشد. اما نه چندان نزدیک. من شکست خوردم ، در داخل هنوز به سقف نگاه می کنم. حتی اگر انجام دهم.

  10. در عوض دوست دارید چه احساسی داشته باشید؟ چه افکاری با این امر همراه خواهد بود؟ در آن صورت چه کاری می توانید متفاوت انجام دهید؟

    دوست دارم بس کنم. مدام در حال دویدن و یخ زدن همزمان هستم. (…) اگر من این کار را متوقف کنم ، دوست دارم نترسم و از خودم عصبانی نشوم. احساس اعتماد به نفس و آرامش کنید.

به طور طبیعی ، در قالب گفتگو ، یک یا حتی پنج جلسه نبود. ما طولانی و عمیقاً در مورد آنچه در اینجا در ده نکته بیان کرده ام صحبت کردیم. و در ارتباطات زنده متفاوت به نظر می رسید. اما ماهیت یکسان است و واقعاً به من و مشتری برای ایجاد یک تماس و قرارداد کمک کرد. این دو جزء مهم در درمان تجزیه و تحلیل تراکنش ها هستند. تماس فضایی از اعتماد و ایمنی است ، جایی که مشتری می تواند صحبت کند و خودش باشد ، یک قرارداد توافقی در مورد نحوه انجام کار و مکان حرکت ما است. از طریق این پرسش ، من چیزهای زیادی در مورد نحوه برخورد و برخورد مشتری ، آنچه از آن اجتناب می کند و چگونه این کار را انجام داد ، آموختم. و این یک کار بزرگ است.

به طور طبیعی ، هر پاسخ بارها مورد بررسی مجدد قرار گرفت و در طول درمان تصمیم گیری شده در آن تغییر کرد. اما از همان ابتدا (شخصاً به نظر من) وظیفه درمانگر این است که "تا جای ممکن به جای مشتری وارد شود" و درک کند که او بودن یعنی چه.

مربی من یکبار یک عبارت مهم گفت - "فراموش نکنید که شما هیچ چیز در مورد مشتری نمی دانید."

خوشحال می شوم اگر این تکنیک "کوچک" به شما ، همکاران و شما مشتریان عزیز کمک کند تا خود و روند کار را بهتر بشناسید.

اگر مقاله برای شما مفید به نظر می رسید - آن را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید) اگر فکر می کنید که من شخصاً می توانم مفید باشم - لطفاً با من تماس بگیرید!

توصیه شده: