2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در دوران دانشجویی ، کنجکاوی مرا به یک جلسه باطنی سوق داد. اواخر دهه نود بود. سالنی با پرده های مخمل مخملی ، شمع های زیادی در دیوارها ، دود ناشی از بخورهای نامناسب وجود داشت. فرش خاکستری کف پارکت را پوشانده بود. مردم روی پارکت به زبان ترکی نشسته بودند. قرار بود موضع نیلوفر آبی و مدیتیشن باشد. اوممم! هزینه ای هم داشت.
در اشرام (دقیقاً یادم نیست اسمش چیه) یه گورو خاصی بود. او گذشته را دید و بر اساس آن از آینده الگو گرفت. او زمان "اینجا و اکنون" را انکار کرد و خواستار جایگزینی آن با مدیتیشن شد. اوممم!
او بابت مبلغی که بابت حقوق ماهانه من دریافت می کرد ، بلافاصله در یک خلسه قرار گرفت و بدون خروج از خلسه ، قهوه را نوشید ، به اصطلاح گذشته را بخواند. سپس خانواده با جدیت "تاج تجرد" و "آقایان نامناسب" را از من برداشتند ، گورو متعهد شد که کمک کند و قیمت را دو برابر کرد. خانم چشم هایش را چرخاند و توضیح داد که همه عذاب های من مربوط به یک زندگی گذشته است. دانشجوی سال دوم روانشناسی در من خواستار جزئیات شد. جزئیات ناامید کننده بود: من دختر صاحب زمینی در نزدیکی کیف بودم و درست در مقر نزدیک کلبه پدرم در عشق غرق شدم. به من دستور داده شد که پدر بی رحمم را ببخشم ، که اجازه نداد خانم (من) با یک آهنگر ازدواج قانونی کند. فیلولوژیست درون من با طعنه پرسید چرا استاد راهنما آثار گوگول را با هم مخلوط کرده است و من چه ربطی به آن دارم. خانم قهوه را خفه کرد ، اهم اتفاق نیفتاد. در عوض ، او دوباره به درون خود نگاه کرد و گفت که من قبل از آن صاحب زمین بودم و بسیاری از دهقانان را شکنجه کرده بودم و باید می بخشیدم و توبه می کردم. بنابراین ما به Nero رسیدیم. (که خیلی به من علاقه داشت).
در آن زمان چیزی وجود داشت که مرا مجروح کرد. من فهرستی از افرادی (از این زندگی و زندگی گذشته) تهیه کردم که باید بخشیده شوند. بعد از بخشش ، بهشت باید در روح من می آمد و افراد مناسب جدیدی دسته دسته به سراغم می آمدند … آن زمان بسیار ناراحت بودم که نتوانستم اینطور فراموش کنم. "اوممم و همه چیزهای بد از بین رفت."
در طول زندگی ، گاه گاه به موضوع چنین بخشش های خشونت آمیزی برخورد کرده ام. برای من ، این زمانی است که آنها می خواهند "رها کنید و همین الان فراموش کنید" ، "لبخند بزنید و بدی ها را فراموش کنید" ، "شر را نگه ندارید" ، "ویسکی بنوشید و به آن فکر نکنید". بخشش ، با اجبار و متکبرانه طلب می شود. مثالهایی ارائه می شود که چقدر کسانی که بخشیده اند خوشحال هستند و چقدر بد زندگی می کنند کسانی که به ذن بخشش نرسیده اند. پشت خواسته مشاور ، انگیزه های شخصی او ، از تمایل به "نجات با زور" گرفته تا خودشیفته "من خودم را روشن کردم ، اما تو نیستی" و موارد دیگر ، از جمله تمایل به فروش مدیتیشن به شما.
نمی توان چنین الزاماتی را در مورد نقض مرزها با دستور بخشید. همچنین احساس گناه و شرم بسیار آسان است - "همه قبلاً بخشیده و روشن شده اند ، من به تنهایی کارمای بد را به یک قارچ وزغ جذب می کنم."
سخت است کسی را که به دستور دیگری مجروح شده است ببخشید. این یک موضوع ظریف است و دستور "فوراً ببخشید" بیشتر از آنکه کمک کند به درد شما می خورد.
بخشش ، من کلمه "آگاهی" را جایگزین می کنم. به من نزدیکتر است که دلایل اقدامات شخص را درک کنم و دریابم که چرا این کار را انجام داده است ، انگیزه های فرد آزرده چیست. این روند سریع نیست: برای زندگی و درک ، منتظر درد باشید و شروع به فروکش کنید. هنگامی که بی اعتمادی کاهش می یابد ، و منابع کافی در روح وجود دارد تا بیشتر پیش برویم و شخص آزاردهنده را درک کنیم. هر کس سرعت خود را در این فرایند دارد ، غیرممکن است که آگاهی را از شخص بکشید و افکار او را تسریع کنید. درک در زمان منحصر به فرد خود مانند یک سیب می رسد و ارزش عجله ندارد. یک روز ، کسی سالها.
توصیه شده:
چرا بخشیدن توهین سخت است؟
کینه وقتی به نظر می رسد که با ما ناعادلانه رفتار شده است. مفهوم عدالت منحصراً به صورت ذهنی درک می شود. و ، به عنوان یک قاعده ، عدالت اغلب از این اصل نشأت می گیرد: اگر احساس خوبی دارم ، عادلانه است ، اگر بد است ، پس ناعادلانه است. گاهی اوقات یک جزء دیگر اضافه می شود.
تفاوت بین خشونت و عدم خشونت
خشونت برای من زمانی است که کاری را انجام می دهم یا به خودم اجازه می دهم که نمی خواهم انجام دهم ، اما من آن را انتخاب نمی کنم. اراده من را می توان به طرق مختلف سرکوب کرد - با فریب (با استفاده از ساختارهای فکری گمراه کننده) ، ارعاب یا نفوذ غیرمنتظره به منطقه صمیمی ، که منجر به حماقت می شود.
"نامه های بخشش کمکی نمی کند " چرا و چگونه این را تغییر دهیم؟
در کار با آسیب شناسی روانی ، علائم ما اغلب با تجربه برخی از خاطرات منفی همراه است که نمی توانیم آنها را رها کنیم. زمانی که قبلاً در مورد نوروفیزیولوژی این فرآیند نوشتم ، امروز می خواهم مقاله ای بنویسم که نه منطق و الگوریتم ها ، بلکه تجزیه و تحلیل تجربیات ذهنی من است.
سکته نکرده؟ چرا من اینقدر زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ دلایل اندیشه برای مردان و زنان در ازدواج
راه نرفتی بالا؟ چرا من زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ داستانهای واقعی (حروف): پیتر ، 30 ساله ، سن پترزبورگ. من پنج سال است ازدواج کرده ام. همسرم از من کاملاً راضی است ، من حتی روابط بسیار خوبی با والدینش دارم. من فکر می کنم مشکل من این است که در دو سال گذشته درآمد زیادی را شروع کرده ام.
چرا بیدار شدن و زود خوابیدن مهم است؟
اولین باری که 5 ساعت پیش در مورد اهمیت به خواب رفتن توضیحاتی دریافت کردم. به س myال من "چرا" ، پاسخ این بود: "از ساعت 21:00 تا 2:00 روان بازیابی شده است. و از آنجا که بر بسیاری از فرایندهای بدن تأثیر می گذارد ، توصیه می شود رژیم را رعایت کنید.