چرا من اینقدر مضطرب هستم ، یا دلایل اضطراب

فهرست مطالب:

تصویری: چرا من اینقدر مضطرب هستم ، یا دلایل اضطراب

تصویری: چرا من اینقدر مضطرب هستم ، یا دلایل اضطراب
تصویری: درمان استرس و اضطراب شدید - Techniques to reduce Stress and Anxiety - EN RU Sub 4K 2024, ممکن است
چرا من اینقدر مضطرب هستم ، یا دلایل اضطراب
چرا من اینقدر مضطرب هستم ، یا دلایل اضطراب
Anonim

دلایل افزایش اضطراب (به عنوان مثال ، اضطراب هر روز) چه چیزهایی می تواند باشد؟ شش حالت اصلی و متداول وجود دارد که زمینه ساز این مشکل هستند.

1. اضطراب کودک توسط مادر آرام نمی شد

ریشه های بالاترین اضطراب در دوران کودکی (نوزادی) است. وقتی فردی متولد می شود ، بسیار می ترسد. در روانشناسی ، مرسوم است که اعتقاد داشته باشیم که ضربه هنگام تولد اولین و قوی ترین برای همه است. بر این اساس ، با فشار دادن به سینه مادر ، اضطراب کمتر می شود. یک مثال از اضطراب مربوط به ترس از تولد این است که نوزادان ممکن است فقط در تختخواب یا کالسکه گریه کنند و توجه مادر را جلب کنند.

طبق مطالعات انجام شده ، یک کودک کوچک ، به طور متوسط ، تا 2 ماهگی حس من و نفس را ندارد ، به ترتیب ، نوزاد نمی فهمد که آیا او اصلاً وجود دارد یا خیر. آگاهی از وجود خود او تنها در زمانی ظاهر می شود که چشم های مادرش را می بیند ، دستان او و بوی خودش را احساس می کند. بنابراین ، درک خود و من شکل می گیرد ، من فردی جدا از همه هستم.

اگر مادر به اندازه کافی این اضطراب را برطرف نمی کرد ، کودک را آرام نمی کرد و او را آرام نمی کرد ، تماس عاطفی و جسمی ناچیز بود (به عنوان مثال ، کودک گریه می کرد و به مدت 5-10 دقیقه به مادرش می گفت ، اما او واکنشی نشان نمی داد) ، این می تواند به عنوان یک ضربه در ذهن او نقش ببندد. چنین شرایطی می تواند اغلب اتفاق بیفتد و با یکدیگر تداخل داشته باشد. مثال دیگر افزایش اضطراب مادر است که نمی تواند با آن کنار بیاید و بر همین اساس به فرزندش آرامش می بخشد.

2. تعداد زیادی از آسیب ها در روان انباشته شده است.

در روانشناسی ، مانند فیزیک ، هیچ چیز از هیچ جا بیرون نمی آید و در هیچ جا ناپدید نمی شود. همه موقعیت های تجربه شده ، احساسات و احساسات انباشته شده (از جمله تجربیات و آسیب های دوران کودکی) به تدریج در بدن تجمع می یابد. در این مورد ، اضطراب تلاشی است که توسط روان انجام می شود تا به آگاهی منتقل شود که انرژی روانی خاصی در بدن حفظ می شود ، مقدار زیادی از آن وجود دارد و به خروجی نیاز است. این نوعی فریاد بدن برای کمک است - "به من توجه کن ، به من گوش کن ، زیرا چیزی اشتباه است!"

3. شخصی در اینجا و نه در حال حاضر زندگی نمی کند ، او بیشتر در مورد آینده زندگی می کند ، و نه در حال حاضر.

در حال حاضر ، همه چیز برای او خوب است ، هیچ اضطرابی او را آزار نمی دهد ، او فقط احساسات و عواطف خود را تجربه می کند ، در آنها احساس حمایت می کند. با این حال ، هر گونه (حتی بی اهمیت ترین) افکار در مورد آینده نگران کننده است (در یک ساعت چه اتفاقی می افتد؟ و اگر مهلت را از دست بدهم؟ اگر وقتی از محل کار به خانه می آیم باران شروع می شود؟)

یک مشکل خاص در این مورد در این واقعیت نهفته است که فرد دارای "سیستم آرامش بخش" نیست ، ریشه های مشکل - مادر به او آموزش نداد که خود را آرام کند. با این حال ، تمرینات مختلفی وجود دارد که می تواند به شما کمک کند.

4. اهمیت ویژه به برخی از رویدادها ، افراد ، چیزها ، احساسات و غیره. این یعنی چی؟ به عنوان مثال ، تجربه و تصور اینکه برای یک فرد باران می بارد بسیار مهم است (یعنی اتفاق بدی می افتد ، متناسب با موقعیت او ، کنترل وضعیت کاملاً از بین می رود).

5. عدم اعتماد به محیط ، جهان ، خود و سایر افراد (من به هیچکس (حتی به خودم) اعتماد ندارم ، نمی توانم از این وضعیت خارج شوم و با همه عواقب آن کنار بیایم). این دلیل پیامد بحران های تجربه شده در زندگی است. همه مردم دارای بحران هستند ، اما مهمترین و مهمترین آنها بحرانهای زیر 7 سال است. اگر فردی از آنها جان سالم به در ببرد و با همه چیز کنار بیاید ، می تواند از تمام نقاط عطف بعدی زندگی جان سالم به در ببرد. در این صورت ، او از این فکر که ممکن است اتفاقی بیفتد وحشت نخواهد کرد.

6. ظرف کوچک برای تجربیات.اغلب ، تحت اضطراب ، تجربیات مختلف بدون تمایز می توانند پنهان شوند (به عنوان مثال ، عصبانیت ، کینه ، ناامیدی یا سرخوردگی - هر احساسی ، اگر فردی نمی خواهد آنها را درک کند ، می تواند به عنوان اضطراب تجربه شود). در این مورد ، افزایش اضطراب نتیجه این واقعیت است که فرد دارای یک ظرف بسیار کوچک برای تجربیات ، اما در عین حال حجم عظیمی از احساسات است. کدام خروجی؟ لازم است هر احساس را نامگذاری و درک کنید ، سپس ظرف بزرگ می شود.

توصیه شده: