وقتی شخصی کاری را که می خواهد انجام می دهد

تصویری: وقتی شخصی کاری را که می خواهد انجام می دهد

تصویری: وقتی شخصی کاری را که می خواهد انجام می دهد
تصویری: ۱۰ چیزی که زنان رو دیوونه میکنه و عاشق شنیدنش هستند 2024, آوریل
وقتی شخصی کاری را که می خواهد انجام می دهد
وقتی شخصی کاری را که می خواهد انجام می دهد
Anonim

وقتی شخصی آنچه را که می خواهد انجام می دهد … چگونه است؟ به نظر می رسد که این شخص فردی جداگانه و بسیار متمایز باشد ، اما در واقع او راه خاصی را در نوعی همجوشی آغاز می کند یا در حال ادامه دارد ، اگر می خواهید ، آن را با دانش علمی صدا کنید ، می خواهید ، تماس بگیرید آن را با آگاهی از حقیقت ، و در واقع او خود به یک راهنمای دانش تبدیل می شود که هم او و هم پیشرفت دیگران را همراهی می کند.

و در نگاه اول ، با یک کار ساده شروع می شود - انجام کاری که شخص می خواهد.

ترس ها ، تردیدها و موانع بر سر راه او برطرف می شوند. برای همه به نظر می رسد که او خالق زندگی خود می شود و این اساساً چنین است. او خالق است و در عین حال ، شیء خلاقیت است. این شبیه به فیزیک کوانتومی است ، در حالی که نمی توان درک کرد که چگونه چیزهای کاملاً متضاد می توانند وجود داشته باشند.

البته ، هر کسی را که می خواهم می توان از زاویه ای متفاوت از درک در نظر گرفت. من می خواهم - این باعث رضایت نفس من می شود و نفس من را به نسبت های جهانی متورم می کند ، و من معتقدم که من جهان هستم ، من خالق هستم ، همه چیز را می دانم ، و دانش من بدون ابهام صحیح است. اما من این را می خواهم ، نابود می کند. درک مرز بین دو خط متفاوت آسان نیست. و از آنجا که جهان ما دوگانه است ، "من می خواهم" - برای شفا ، من "می خواهم" - برای نابودی وجود دارد.

به راحتی می توان با این معانی گیج شد. به ویژه اگر آنچه را که می خواهید انجام دهید ، با عدم تشخیص افراد نزدیک و قابل توجه برای شما روبرو می شوید ، هنگامی که در اتهامات واقعی غوطه ور می شوید: "خانواده خود را فراموش کرده اید" ، "به دستورات والدین گوش نمی دهید ،" برای خانواده ما مهم است که شما سلسله پزشکان را ادامه دهید "،" شما باید ازدواج کنید ، دوست من "،" شما وقت خود را به یک کودک اختصاص نمی دهید. " وقتی من باعث رنج کشیدن کسی می شوم ، معنای جهانی آن کجاست؟ وجدان ما ، به ویژه ، می گوید: "من با این کار پولی به دست نمی آورم ، به خانواده ام غذا نمی دهم ، به یک جامعه شناخته شده تبدیل نمی شوم ، انتظارات والدینم و غیره را برآورده نمی کنم." از نظر شخص مهمی برای ما و اغلب ما از خواسته های دوست داشتنی خود ، از رویاهای خود منحرف می شویم.

بعدش چی شد؟

هیچ نیرویی برای انجام آنچه باید انجام می شود وجود ندارد ، سال ها سلامتی شروع به لنگ شدن می کند ، اما به نوعی شادی وجود ندارد ، زندگی کسل کننده است. کسانی که برای آنها تلاش کرده اید ، فقط یک سانسور کننده هستند که دائماً به شما نشان می دهد چه کاری را درست انجام می دهید و چه چیزی نیست. و شما هنوز معتقدید که کد بهتر خواهد بود ، بنابراین من کمی بیشتر تلاش خواهم کرد و مطمئناً جلوتر می روم ، اما هنوز بهتر کار نمی کند.

و خود را در بن بست روابط نامنظم و "رفاه" خانوادگی می بینید (فیس بوک مملو از عکس های شاد شماست) ، سردرد یا سایر شرایط دردناک شما ، فراز و نشیب های شغلی در محل کار که برای شما جالب نیست. و به نوعی قابل درک نیست ، زیرا همه چیز "طبق وجدان" است. آیا فقط وجدان شماست که این تله ها را برای شما قرار داده است؟

وجدان در واقع چیزی است که ما را به یک زندگی شاد می رساند ، بنابراین وجدان را با چیز دیگری اشتباه نگیرید ، چیزی که شما را مجبور می کند راه خود را بروید ، و اغلب این یک احساس منحصر به فرد است ، یعنی گناه.

اگر بتوانید این توهم را که تحت علامت "زندگی شاد" برای شما ایجاد می کند تشخیص دهید ، و بتوانید از نزدیک نگاه کنید ، این خیال را از بین خواهید برد ، و این فرصت را خواهید داشت که حقیقت ، وجود واقعی را لمس کنید.

یک مثال معروف از عیسی مسیح در مورد استعدادها وجود دارد (در قدیم ، استعدادها واحد پولی بودند ، امروزه استعداد نوعی هدیه است که به طور طبیعی به شخص داده می شود ، اما شباهت اسامی بسیار جالب است اگر کل مثل را با دقت بخوانید)

"زیرا [او] مانند مردی عمل خواهد کرد که با رفتن به یک کشور خارجی ، خدمتگزاران خود را احضار کرده و اموال خود را به آنها سپرده بود: و به یکی پنج استعداد ، به دیگری دو و به یکی دیگر ، هر یک به حسب قدرت خود ، بخشید. و کسی که پنج استعداد دریافت کرد رفت ، از آنها در تجارت استفاده کرد و پنج استعداد دیگر به دست آورد ؛ به همان ترتیب ، هر که دو استعداد دریافت کرد ، دو استعداد دیگر را به دست آورد ؛ یکی که یک استعداد دریافت کرد ، رفت و آن را دفن کرد زمین کرد و نقره استادش را پنهان کرد."

از نظر استعاری ، همه ما به دلیل تمایلات طبیعی خود دارای استعدادهای خاصی هستیم ، اما آیا می توانیم آنها را توسعه داده و افزایش دهیم ، این سوال است. اگر م belمن هستید ، خدا از شما چه می خواهد ، چه از زن و چه از مرد؟ همه دارای استعداد هستند. آیا خالق می خواهد استعدادهای خود را دفن کنید؟

راه آشکار کردن استعدادهای من ، درک آنچه هستم ، دقیقاً آنچه می خواهم ، آنچه می توانم دشوار است. اما به همین دلیل است که این مسیر ارزشمند است ، استعدادها خالص می شوند و مانند استعدادها-سکه ها مانند یک مثل شروع به درخشش ، درخشش و تکثیر می کنند.

جهان به گونه ای چیده شده است که شخص باید به هر قضاوت و اعتقادی و اغلب به عقایدی که به نظر خود او می رسد نزدیک باشد. ارزش یادگیری تمایز بین فریب ، توهم و حقیقت را دارد. و به نوعی کار بسیار سختی است. همه موارد غیر ضروری را تحت الشعاع بینایی درونی قرار دهید و آنچه مورد نیاز است را بردارید. مثل این است که کار بابا یاگا را در افسانه واسیلیسا حکیم به پایان برسانید - یک توده خاک را مرتب کنید و دانه های خشخاش را در آن بچینید و آنها را به دانه های تازه و پوسیده تقسیم کنید. دانه به دانه ، ما راه خود را روشن می کنیم. این که آیا این مسیر به شما بستگی دارد ، انتخاب با شماست. اما در همان داستان ، واسیلیسا سرانجام برای خانواده اش آتش گرفت. آتش نماد نور ، دگرگونی ، تخریب قدیمی است ، اما احساس جدید ، گذار به مرحله جدید. این که آیا می خواهید گذار را انجام دهید انتخاب شما است. این انتقال همچنین ممکن است ترسناک و خطرناک به نظر برسد ، آیا همه می خواهند بابا یاگا را ملاقات کنند ، آیا همه تصمیم می گیرند به جنگلی انبوه بروند ، به خواسته خود اعتماد کنند و نور پیدا کنند. انتخاب کنید …

اما برای من ، با اعتماد به خواسته خود ، "خواسته" من این است که دانش واقعی (از نظر علم) ، خالق (از نظر دین یا اعتقادات فردی شما) را در قلب من بگذارم ، که مشابه است خودم خالق می شوم

توصیه شده: