تله پاتی و همدلی

تصویری: تله پاتی و همدلی

تصویری: تله پاتی و همدلی
تصویری: جذب عشق از طریق تله پاتی||📱 برای هر فردی با تله پاتی میتوانید پیغام بفرستید 2024, ممکن است
تله پاتی و همدلی
تله پاتی و همدلی
Anonim

من می خواستم قوانین معاشقه را بنویسم ، اما یک چیز وجود دارد که بدون آن ایجاد رابطه خطرناک است. یکدلی … همدلی اشتباه است و با شناسایی اشتباه گرفته می شود. و اینها فقط متفاوت نیستند ، بلکه از جهات مختلف چیزهایی هستند که متقابلاً منحصر به فرد هستند. به دلیل سوء تفاهم ، آنها اغلب چیزی شبیه به این می گویند: او او را خیلی دوست داشت ، به او همدلی زیادی داد و او از آن استفاده کرد. یا: من با او همدلی زیادی نشان دادم ، و او با دوست من به من خیانت کرد. درباره چیز دیگری است. همدلی واقعی ذاتاً به تله پاتی نزدیکتر است. همدلان برجسته چنین معجزاتی را به نمایش می گذارند که به راحتی می توانند با تله پات اشتباه گرفته شوند. پمپ کردن همدلی به این معناست که بتوانید کلیدهای هر شخصی را پیدا کنید و راهی برای خروج از هرگونه درگیری پیدا کنید. و به طور کلی ، پمپاژ کامل همدلی بالاترین سطح از پمپاژ منابع عشق است. اگرچه برای منابع دیگر یکدلی همچنین مفید است و در آنجا نیز لزوما پمپ می شود. بدون همدلی توسعه یافته ، منیت بالغی وجود نخواهد داشت. البته ، من به شما نمی گویم چگونه در پست همدل در سطح telepathic شوید ، حداکثر این است که چگونه کمی همدلی را افزایش دهید. اما بیایید ابتدا دریابیم که چیست. اولین تعریف واضح از همدلی توسط زیگموند فروید ارائه شد و گفت: برای تأثیر بر بیمار ، لازم است وضعیت روحی او را در نظر بگیریم و برای در نظر گرفتن آن ، باید بتوانید خود را در موقعیت قرار دهید. جای او ، با در نظر گرفتن همه تفاوت های ظریف وضعیت او ، احساس آنچه او احساس می کند ، با وضعیت خود مقایسه کنید و تنها پس از آن یک ایده واقعی دریافت کنید. توجه کنید ، کافی نیست خودتان را به جای یک فرد و احساس قرار دهید ، مهم این است که با وضعیت خود مقایسه کنید ، فقط در این صورت ارزیابی و درک امکان پذیر است ، در غیر این صورت هیچگونه همدلی وجود ندارد ، بلکه فقط شناسایی … با همدلی ، وضعیت فرد ثابت می ماند ، تغییر نمی کند ، در غیر این صورت هیچ چیزی برای مقایسه وجود نخواهد داشت.

wkTXyjutGpo
wkTXyjutGpo

شناسایی - این همان شناسایی خود با دیگری است که در آن وضعیت سلامتی قبلی از بین می رود. یکدلی غیر ممکن است زیرا جایی برای بازگشت وجود ندارد و چیزی برای مقایسه وجود ندارد. گویی غواصی تصمیم به مطالعه ته دریا گرفت ، در آنجا غرق شد و غرق شد. آیا مهارت او یک ویژگی مفید و ارزشمند است؟ همذات پنداری با دیگری و فراموش کردن خود ، همدلی نیست ، زیرا در نتیجه و معنا تفاوت اساسی دارد. یکدلی این فرصت را می دهد تا بر دیگری تأثیر بگذارد و شناسایی - به دیگری فرصت می دهد تا بر شما تأثیر بگذارد. گاهی اوقات شناسایی به عنوان یک هدیه ارزشمند تلقی می شود ، یعنی نه تنها با همدلی اشتباه گرفته می شود ، بلکه در نظر گرفته می شود که این بالاترین سطح همدلی است - ادغام کامل و نفی خود. و برای این فداکاری غیر ضروری ، آنها می خواهند پاداش هایی در قالب عشق و قدردانی دریافت کنند. این موضوع آنقدر کودکانه خود محوری است که نمی توان در برابر استعاره مقاومت کرد و باز هم به یاد نیاورد که کودک با افتخار دیگش را به مادرش برده باشد. برای جلوگیری از اشتباه گرفتن هدیه خدا با املت یا حتی بدتر ، بیایید ببینیم هنگام شناسایی چه اتفاقی می افتد. در سطح فیزیکی ، در سطح مادی ، هیچ ادغامی اتفاق نمی افتد ، شخصی که معشوق خود را با او می شناسد به تنهایی باقی می ماند و حتی ممکن است از او اطلاع نداشته باشد. ادغام در زمینه روانی خود معشوق اتفاق می افتد ، در این زمینه شخصی ایجاد می شود ، تصویری که به نظر می رسد شبیه به معشوق است ، اما در واقع می تواند بسیار متفاوت از او باشد. از آنجا که خودخواه بر خود متمرکز شده است ، زمینه او فقط با مشکلات و خواسته های او پر شده است ، او شخصی را مجسمه می کند که تقریباً همیشه شبیه خود ایده آل خود و شخصیت ایده آل والدین است. به نظر می رسد که این شخص فقط در ظاهر شبیه به یک شخص واقعی است ، و حتی در آن زمان نه چندان زیاد ، زیرا خودخواه به شدت بی توجه است. و این چیزی است که برای این شخص اتفاق می افتد شناسایی شخص بله ، این شخص با یک فرد فیزیکی در ارتباط است ، بنابراین عاشق می خواهد دائماً با او تماس بگیرد ، او واقعاً به بازخورد نیاز دارد. فرد چنان جایگاه مهمی را در زمینه خود اشغال می کند که کل تنش این زمینه فقط به او بستگی دارد.(من در مورد تنش میدان در مفهوم کورت لوین صحبت می کنم). یک فرد صمیمیت می خواهد ، یک فرد نیاز به تأیید آنچه اختراع کرده است ، رقابت توهمات او با واقعیت دشوار است ، بنابراین می تواند رنج ببرد و دائماً مکان شخص را جستجو کند. او حتی می تواند روی سطح فیزیکی سرمایه گذاری کند ، یعنی برای کسی که دوستش دارد کار کند و ارزش های مادی به او بدهد. این دقیقاً همان چیزی است که گیگولوها ، شکارچیان و افرادی که خود را در موقعیت نامطلوب قرار می دهند و از عدم تعادل استفاده می کنند ، و نمی فهمند چرا نمی توان این کار را انجام داد (وسوسه مزایا بسیار عالی است ، من قبلاً در این مورد نوشتم ، زیرا منفی دائماً سعی می کند احساسات مثبت را جلب کند ، و شما برای جلوگیری از سوء استفاده از منفی نباید فقط اخلاق داشته باشید ، بلکه باید درک کنید که چه اتفاقی می افتد). ارزشهای مادی که منهای به علاوه (اگر بدهد) می دهد قطعاً قربانی است ، اما آیا خود قربانی است؟ شناسایی ؟ چرا او برای کسی است که ، در یک تصادف ناگوار ، هدف ایجاد یک فرد عاشق در این زمینه شد؟ معشوقه خود را شناسایی کرد و با شخص ادغام شد ، و فرد ناشی از این تنها یک مشکل است ، اگر او یک کلاهبردار آگاهانه نباشد ، چه کسی می داند چگونه می توان از آن به صورت مادی استفاده کرد. جز از نظر مادی (گرفتن پول) نمی توان از آن استفاده کرد. به همین دلیل است که من همیشه از gigolo به عنوان مثال استفاده می کنم. مزایای معمول ، که پول را از منفی ها حذف نمی کند ، اغلب در ضرر باقی می مانند ، حتی اگر از بیرون به نظر برسد که آنها به نوعی از منفی ها برای تأیید خود استفاده می کنند. نه ، آنها اغلب بیشتر ضرر می کنند.

QPsvPU3y6o0
QPsvPU3y6o0

خودمحوری (و خودشیفتگی به عنوان درجه آسیب شناختی خودمحوری) با توسعه یکدلی زیرا خودمحور قادر است یا دیگری را از خود بیگانه سازد ، یا با او تصاحب و هویت پیدا کند. به همین دلیل ، خودشیفته نمی تواند یک دستکاری کننده ظریف باشد و به طور کلی ، یک خود محوری طبق تعریف قادر به این کار نیست. خودخواه بر خود متمرکز است و تنها در صورتی می تواند به دیگران علاقه مند شود که بتواند خود را با او شناسایی کند. او به هیچ چیز در جهان به جز خودش علاقه ندارد ، بنابراین از نظر جسمی نمی تواند کسی را بفهمد ، زیرا درک شامل آنچه فروید توصیف کرد "برای قرار دادن خود به جای یک مرد ، برای بازگشت به خودش ، برای مقایسه او و وضعیت خود ، برای ترسیم نتیجه گیری " برای توضیح ، یک مثال. فرض کنید یکی از دوستان از شما می خواهد به مقاله او امتیاز دهید. شما این ترکیب را می گیرید و از اولین سطرها با اشتیاق شروع به تصحیح آن می کنید. او می نویسد "من در اومسک متولد شدم" ، شما با یکدیگر کنار بیایید و "در کالینینگراد" بنویسید زیرا در آنجا متولد شده اید. او می نویسد "مادربزرگم معلم بود" ، شما خط می کشید و می نویسید که مادربزرگ شما کی بود. سپس نحوه رفتار او با مادربزرگ را بازنویسی می کنید ، زیرا با مادربزرگ شما همه چیز کمی متفاوت بود. به س theال شگفت زده یکی از دوستان ، چرا ، شما می گویید که از همان خطوط اول بسیار مجذوب شده اید. و در پاسخ به جرم او می گویید که باید از شما سپاسگزار باشد ، زیرا شما وحدت روح خود را احساس کردید. عاشقان اغلب اینگونه رفتار می کنند. خودخواه می تواند فقط خود را دوست داشته باشد ، و اگر دیگری را دوست دارد ، خود را نیز در او دوست دارد. یکدلی - این چیزی کاملاً متفاوت است ، این تفکیک مرزها و توانایی نه تنها احساس در محل شخص دیگر در همه تفاوت های ظریف وضعیت او است ، بلکه همچنین برای بازتاب به محل خود باز می گردد. غواص باید به عمق برسد ، در غیر این صورت مرواریدهایی که در کف دریا پیدا کرده است همان جا می ماند و ماهی آنها را می خورد. توانایی به یکدلی از نظر فیزیولوژیکی در هر فرد (نورون های آینه ای و سایر قابلیت های مغز برای دقیق ترین بازتاب فرآیندهای رخ داده در سایر افراد) ذاتی است ، با این حال ، این فقط یک توانایی بالقوه است و توانایی واقعی فقط در روند فعالیت ایجاد می شود. فعالیتهای توسعه ای یکدلی - این تجلی علاقه روشن و عاطفی به دیگران است در حالی که موقعیت خود را به عنوان یک ناظر حفظ می کند. این توانایی وجود همزمان در دو فضا است.این همان چیزی است که گورجیف آموزش داد وقتی که شما را درگیر عمیق و عاطفی کرد ، و سپس خود را به خاطر بسپارید و سریع به خودتان بازگردید. به عنوان مثال ، برای این منظور ، گورجیف به شانه یک دانش آموز مشتاق ضربه می زد و می گفت "به یاد داشته باشید!" بسیاری از تکنیک های گورجیف مخفی یا تحریف شده توسط راویان باقی مانده است ، بنابراین نمی توانم آنها را به کسی توصیه کنم. علاوه بر این ، اگر هیچ تکنیکی را در فعالیت واقعی ادغام نکنم ، جدی نمی گیرم ، زیرا در این حالت خودجوش و اراده از هم جدا می شوند و هیچ چیز خوبی از آن به دست نمی آید. این کار نه زمانی که شخص منطقی عمل می کند و نه هنگامی که سر خود را به طور کلی خاموش می کند ، خوب عمل می کند ، بلکه هنگامی که موفق می شود به حالت "ذهن با هماهنگی قلب" دست یابد ، یعنی به صورت خودجوش عمل کند ، اما در زمان در همان زمان آگاهانه و این توانایی تنها با پمپاژ تدریجی منابع مختلف ، هنگامی که انرژی به اندازه کافی شروع می شود ، ایجاد می شود.

اما در اینجا نکاتی برای کسانی است که به دنبال افزایش همدلی هستند. 1. با افراد ، به ویژه گفتگوهای مهم ، گفتگوهای ذهنی انجام ندهید. این باعث افزایش شخصی سازی و کاهش می شود یکدلی … شما با آنها صحبت نمی کنید بلکه با خودتان صحبت می کنید. هیچ احساس لمسی و روشنایی احساسات نشانه این نیست که تصویر به طور دقیق ایجاد شده است ، شما آن را با انرژی خود اشباع می کنید و از درک واقعی دور می شوید. 2. هنگام صحبت با شخص دیگر ، اغلب به موضوع گفتگو از طریق چشم او نگاه کنید. دائماً به احساسات و احساسات خود فکر نکنید ، گاهی عصبانیت خود را از دست داده و از بیرون به خود و آنچه در حال رخ دادن است نگاه کنید. از شخصی سازی نترسید ، مادامی که این کار را آگاهانه انجام دهید ، این عضله را توسعه داده و روند را کنترل می کنید. 3. بیشتر اوقات به چیزی علاقه مند شوید و خود را فراموش کنید ، یعنی بدون این که خود را شخصاً وارد حوزه این علاقه کنید. نیازی به آزمایش همه چیزهایی نیست که می بینید ، می شنوید ، می خوانید. بیاموزید از چیزهایی که مستقیماً به شما مربوط نمی شود لذت ببرید ، از افراد غریبه و داستانهایی که به شما مربوط نمی شود. 4. نکته قبلی را با شخصی سازی اشتباه نگیرید. گاهی اوقات افراد در سطح فیزیکی مرزها را جدا می کنند ، و برعکس ، برعکس ، آنها ادغام می شوند. به عنوان مثال ، شوالیه های عاشقانه این کار را انجام دادند ، شخصیت بانو را در زمینه خود حل و فصل کردند ، با او ارتباط برقرار کردند ، او را دوست داشتند و حتی با او رابطه جنسی داشتند (در اواخر رمانتیسم). در زندگی واقعی جدا کردن خود از یک فرد کافی نیست ، بلکه باید یاد بگیرید که او را در زمینه روانی جدا کنید ، اما در عین حال او را دوست داشته باشید و مانند گذشته به او علاقه مند شوید. 5. با انجام تمام این آزمایشات با روان خود ، غیرت نداشته باشید و از بیگانگی بترسید. بیگانگی و استهلاک به هیچ وجه کمک نمی کند یکدلی … اگر موفق شدید مرزها را تقسیم کنید ، اما آن شخص دیگر علاقه ای به شما نداشته باشد ، پس کاهش ارزش او رخ داده است. به یاد داشته باشید ، خودمحورها فقط می توانند ادغام یا جدا شوند ، شیء را بیگانه و بی ارزش می کنند ، و همدردان قادرند احساسات قوی ، عشق ، علاقه ، لذت ، حتی اشتیاق برای کسی (و چیزی) را تجربه کنند ، اما در عین حال احساس جدایی می کنند و سوبژکتیویته شخص دیگر ، و از این رو تفکیک و ذهنیت خود او.

(ج) مارینا کمیسارووا

توصیه شده: