وجود شما را با زندگی پر می کند؟

تصویری: وجود شما را با زندگی پر می کند؟

تصویری: وجود شما را با زندگی پر می کند؟
تصویری: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود 2024, ممکن است
وجود شما را با زندگی پر می کند؟
وجود شما را با زندگی پر می کند؟
Anonim

پاسخ به این س easyال آسان نیست و پاسخ دهندگان ، پس از تفکر مجدد ، شروع به شمارش می کنند: ارزشهای زندگی ، خلاقیت ، حمایت ، تحقق خود ، روابط ، رویاها ، دستاوردها … اما چیزی در این فهرستهای فوق العاده کم است. چیزی بسیار ساده ، زمینی. بی دلیل نیست که این س notال نه "آنچه زندگی شما را با معنا پر می کند" ، بلکه "چه چیزی وجود شما را پر از زندگی می کند" فرموله شده است. ما در مورد سرزندگی صحبت می کنیم - انرژی کلی بدن ، که عدم وجود آن در بیماران افسرده بسیار احساس می شود.

به یاد دارم که چگونه ناظران تجلی حیات در حیوانات را توصیف کردند.

"من یک جن گوزن جوان را دیدم که با عجله از زمینی پوشیده از برف می پرید ، بالا می پرید ، در تمام پرواز پیچ می خورد ، برای نفس کشیدن متوقف می شود و سپس دوباره شروع می کند. ما همچنین گوزن هایی را دیدیم که با بازی کردن ، روی یخ پریدند و با صدای جیغی راضی روی آن رفتند …"

"پاندا از خوشحالی سرازیر شد. او با خوشحالی بالا می آمد ، به سرعت از شیب بالا رفت و ساقه های بامبو را در طول راه هل داد ، و سپس چرخید و سرش را به سمت پایین چرخاند ، مانند یک توپ سیاه و سفید شاد. من دویدم و دوباره غلتیدم …"

"من یک گوریل کوهی جوان را دیدم که برای برداشتن میوه ای شبیه کدو از درخت انگور بالا رفت. در اینجا چیزی است که من در مورد آن نوشتم: "او با میوه بازی می کند ، آن را جلو و عقب می اندازد ، آن را با دستانش می گیرد ، سپس ساقه را با دندان هایش می گیرد ، به طوری که میوه از دهان او بیرون می آید ، روی دو پا بلند می شود و شروع به غلت زدن می کند سپس بلند می شود و هنوز دم اسبی را در دهان خود می چسباند و با هر دو دست روی میوه می چسبد و صداهای کسل کننده بلندی از آن خارج می کند. روز بعد ، گوریل دوباره به همان لیانا می آید و قصد دارد یک اسباب بازی فوق العاده دیگر برای خود تهیه کند."

بدون ارزشهای خاص ، ارتباطات ، خودشناسی. شادی ساده حیوانات از چیزهای بسیار ساده ، از تماس بدن با این چیزها … و من آنچه را که گاهی در پاسخ ها کم است درک می کنم … پر کردن زندگی در خارج از بدن غیرممکن است. فراتر از حواس ساده ما احساس وجود خود یکی از وظایف اصلی آگاهی ما است.

نفس می کشم بوی برگ های پاییزی بوی یک کتاب جدید ، به تازگی خریداری شده است ، و این بو به من قول تازه ای از کتاب می دهد. بوی گرد و غبار تابستانی که بر اثر باران به زمین میخکوب شده است. هوایی که بوی اوزون را بعد از رعد و برق یا در یخبندان می دهد. بوی قهوه در آشپزخانه در یک روز سرد و خنک پاییزی. بوی دسته سیب ها در اتاق انباشته شده بود. بوی مرطوب زیرزمین. بوی چسب PVA. بوی عطر دختری که از آنجا می گذشت. باد شور دریا. بوی آتش ، چوب های رزینی را می سوزاند. نان تازه پخته … بوی خاک نمناک. نشانگرهای جدید در دوران کودکی …

زندگی را احساس می کنم. ترکیدن حباب های سلفون تحت فشار انگشتان دست. لثه های سفت دختر کوچکم که با آنها بینی یا انگشت من را قلقلک می دهد. شن و ماسه داغ در ساحل ، گرم کردن پای سرد. سنگهای آفتابی روی صورتم نقش بست. بدن نرم زنانه که می تواند فشرده شود و لطافت و استحکام بدن را احساس کند. گربه انعطاف پذیر است. پتو گرم در یک اتاق خنک بعد از دوش گرفتن. و دوش آب گرم در پاییز ، زمانی که گرمایش در خانه وجود ندارد. لمس شاخ و برگ و چمن با کف دست باد در موهای شما کف دست کوچک دختر ، که انگشت اشاره را می پوشاند. پدال های دوچرخه زیر پا می چرخند. پلاستیکین در دست.

زندگی را می شنوم صدایی از موج سواری بسیار آرام و ملایم در آرامشی تقریباً کامل. تراکم برف زیر پا. آواز خواندن یک دختر یا همسر ، وقتی از اتاق بعدی می آیید ، وقتی به کار خود می پردازید و می فهمید که این آواز درست مثل آن است. صدای برگها در تندی از باد ، آرامش بخش و یادآور ابدیت است. هواپیمای بدون سرنشین هواپیما در جایی دور در آسمان. صدای چرخ در قطار. صدای جیر جیر گنجشک ها در شاخ و برگ. در انتظار یک "فاخته" در یک جنگل آرام. آهنگ مورد علاقه ای که در جایی شنیده می شود که هرگز انتظار شنیدن آن را نداشتید. تپش آتش و غرغر آب در دیگ روی آتش. غرش نزدیک شدن رعد و برق. صدای خش خش بسته بندی هدیه باز شده. سر و صدای ماشینهایی که در جاده های خیس حرکت می کنند.صدای اعزام کننده در فرودگاه که سوار شدن پرواز شما را اعلام می کند.

من زندگی را می بینم. برگهای زرد و سبز ظریف روی آسفالت مرطوب. رنگین کمان پس از طوفان طوفانی. دختر زیبایی که با نگاه من برخورد کرد و لبخند زد. قطره های آب روی گلها و برگها ، روی سایبان چادر. ستاره های درخشان و راه شیری در آسمان شب. جرقه های براق یخ در یک روز آفتابی یخ زده. آسمان عمیق پاییزی و نور شفاف در مه پراکنده شده است. کت قرمز روشن در میان سایه های خاکستری و مشکی. غروب در سایه ابرهای رعد و برق. برگهای سبز و تازه شکوفا شده که با اشعه روشن می شوند. قارچ نارنجی روشن بر روی درخت قهوه ای. اسباب بازی های کریسمس در یک جعبه. چراغ های شهر شب.

طعم زندگی را می چشم طعم کبریت. هلو شیرین با گوشت لطیف. سوزن و رزین … مغز کاج … آب باران. گل رز در قابلمه کمپینگ دم می شود. آخرین آب نبات باقی مانده در پیاده روی طولانی. یخبندان. رنده فلزی در سرما … طعم یک مداد ساده …

همه اینها و بسیاری دیگر از احساسات ساده مشابه ، اساس و اساس زندگی من هستند. اگر به طور ناگهانی طعم و مزه خود را نسبت به آنها از دست بدهم ، این فرصت را از دست بدهم ، مانند آن حیوانات ، برای جشن گرفتن زندگی - همه چیزهایی که بر روی آنها ساخته شده است معنای خود را از دست می دهد. بنابراین ، من قطعاً زمانی را پیدا می کنم که برای چند ثانیه در روند زندگی خود کند کنم و زندگی را ببینم ، بشنوم ، سعی کنم احساس کنم. بدون این شما پر نمی شوید …

چه چیزی باعث می شود زندگی کنید؟

توصیه شده: