بهبود توانایی شادی

فهرست مطالب:

تصویری: بهبود توانایی شادی

تصویری: بهبود توانایی شادی
تصویری: چگونه هر روز شاد باشیم: دنیا را تغییر خواهد داد | ژاکلین وی | TEDxStanley Park 2024, ممکن است
بهبود توانایی شادی
بهبود توانایی شادی
Anonim

"بله ، زندگی نمی تواند ایده آل باشد ، اما آنقدر من را فرسوده کرده است که همه چیز معنای خود را از دست می دهد"

شما می توانید به طرق مختلف با این مشکل مقابله کنید.

رویکرد رفتاری شناختی

اعتقاد بر این است که در آگاهی و در ناخودآگاه نگرش (ایده) وجود دارد که مورد انتقاد قرار نمی گیرد و بنابراین بسیار قوی است. آنها به معنای واقعی کلمه شخصیت را کنترل می کنند. آنها چیزی شبیه به این هستند:

- خوشبختی فقدان ناراحتی است ؛

- من مشکلات را می سوزانم (می سوزانم ، پاک می کنم) و بنابراین از آنها خلاص می شوم.

- وقتی مشکلات را حل می کنم ، از زندگی لذت خواهم برد ؛

- من چیزی را در خودم (در زندگی روزمره) بهبود خواهم داد و سپس خوشحال خواهم شد.

- وقتی از برآوردن نیازهای خود اطمینان حاصل کنم ، احساس خوبی خواهم داشت.

- احساس بدی دارم زیرا به دیگران وابسته هستم.

- تا زمانی که دلایل 1 ، 2 ، 3 و غیره وجود داشته باشد ، نمی توانم از زندگی لذت ببرم.

- یک ضربه کودکانه (محیط وحشتناک) وجود دارد که شاد بودن را غیرممکن می کند. اما در حقیقت ، ما قدرت آسیب را بیش از حد ارزیابی می کنیم و توانایی های خود را - که پیامدهای ضربه هستند - دست کم می گیریم.

این تاسیسات و موارد مشابه درست نیستند یا کاملاً صحیح نیستند. آنها فقط برای ما منطقی به نظر می رسند. چنین ایده هایی جواب نمی دهد. اما متضاد آنها کار می کند:

- با وجود شرایط می توانم از زندگی لذت ببرم.

- من حق دارم در جایی که هستم شاد باشم.

- من می توانم شرایطم را بهبود دهم و باید این کار را انجام دهم.

- من به ایده هایی در ذهنم وابسته هستم.

- من می توانم بدن و ذهن خود را برای لذت بردن از زندگی تربیت کنم.

و کار می کند. ولی، نه همه مردم

رویکرد دیگری نیز وجود دارد. روانگردان

تا حد زیادی به زندگی ناخودآگاه مربوط می شود. در اینجا ، در وهله اول - احساسات ، تجربیات ، احساسات و عواطف ، که به طور طبیعی و تربیت معمولاً درک نمی شوند.

اگر با درک کامل ، هنوز در تنگنا هستید ، احتمالاً به درمان متفاوتی نیاز دارید. تفکر با موانع برخورد می کند. احساسات و تخیلات قوی تر از اراده و عقل است.

چه باید کرد؟

1. توجه به بدن

1.1 در اینجا و اکنون چه سیگنال هایی را می توانید از بدن خود دریافت کنید؟ وقتی عصبانی هستید ، آیا می توانید از آن آگاه باشید؟ اگر می ترسید یا مضطرب هستید - در چه مرحله ای به شما می رسد؟ اگر تنش دارید ، چقدر می توانید بدون توجه به آن زندگی کنید؟ آیا می توانید بدن خود را بشنوید؟

شما باید کتابخانه ای از احساسات و احساسات قفسه سینه ، گردن ، پاها و کمر خود را جمع آوری کنید که شامل پوست ، کف دست ، زانو ، سر و سایر اعضای بدن شما می شود.

بدن باید بخشی از فرایند فکر شود.

1.2 تمرین فیزیکی.

اگر لاغر هستید ، احتمالاً لذتهای جسمی مورد علاقه خود را (یا داشته اید) داشته اید. شاید شما یک بار از آنها محروم شده اید ، یا اتفاقی افتاده است که آنها علاقه یا دسترسی را برای شما از دست داده اند. باید آنها را برگردانید برای چی؟ بگذارید در زیر توضیح دهم.

اگر شما دارای ساختار متوسط یا بزرگ هستید (حتی اگر باریک هستید ، اما از گردی تشکیل شده است) ، ورزش ممکن است یک سیاره ناشناخته و چیزی برای شما بیگانه باشد. با یوگا ، مدیتیشن ، تمرینات تنفسی ، راه رفتن ، راه رفتن با سگ ، تکان دادن دست ها و سایر موارد ساده شروع کنید. حتی ابتدایی را تخفیف ندهید. چرا؟ بگذار توضیح بدهم.

وقتی واکنش های بیوشیمیایی در مغز ما رخ می دهد ، لذت و شادی را تجربه می کنیم. یک واکنش بیوشیمیایی وجود دارد - احساس شادی وجود دارد. اگر این واکنش وجود نداشته باشد ، شادی وجود ندارد. این واکنش ها هم از نظر ذهنی و هم از نظر بیولوژیکی برانگیخته می شوند. از نظر ذهنی ، اینها افکار ، احساسات ، تجربیات و انگیزه های ذهنی هستند (بسیاری از آنها برای ما ناشناخته است یا فکر می کنیم آنها وجود ندارند). از نظر بیولوژیکی ، اینها حرکات ، غذا ، هورمون ها ، مواد شیمیایی هستند (و ما همیشه از این موضوع آگاه نیستیم).

ساده ترین راه برای ایجاد واکنش شیمیایی شادی این است که کاری را انجام دهید که لذت را به ارمغان می آورد (ما معتقدیم وقتی بیماری بدون دارو غیرممکن است هیچ بیماری نداریم)

آموخته ترین روش هایی که انسان می تواند شیمی شادی را در مغز فعال کند عبارتند از:

سیگار کشیدن ، مشروبات الکلی ، مواد مخدر ، رابطه جنسی ، غذا ، رقص ، موسیقی ، ورزش ، هنگامی که همه با هم هستیم ، خلاقیت و انجام کار دلپذیر ، مسابقات ، مسابقات ، نمایش ، تعطیلات ، مذهب ، مناسک ، مسافرت ، جوایز ، تحسین ، احساس عشق ، جامعه ، درک و رابطه دلپذیر

همچنین ، مشکل این است که ما بسیاری از کارهای خوب را بدون هیچ شادی انجام می دهیم. ما همانطور که مفید است می دویم 6 و سپس نمی فهمیم که کمردرد از کجا ناشی می شود. و بسیاری از موارد ممنوعه و مضر - با شادی ، دریافت اتهام ، تبعید یا تخریب خود.

اگر چیزی از این لیست مناسب نیست ، متنفر است یا در دسترس نیست ، باید آنچه مناسب و در دسترس است را بردارید. برای برخی از افراد ، دویدن باعث افزایش انرژی می شود ، برای برخی دیگر پوسیدگی است. ملاقات با خانواده امروز باعث افسردگی می شود و فردا - میل به زندگی. آیا فعالیت و ایمان مانند وسواس و سرخوردگی است یا خلاقیت و موفقیت است؟ کسی در حال استراحت استراحت می کند و کسی رنج می برد.

اگر می بینید که فردی با موفقیت نامزد شده است ، تضمینی نیست که او خوب کار می کند. آیا او پس از 20 سال کار موفق و بدون شادی با این سوال که "عدم تمایل من به زندگی از کجا آمده است؟"

نکته مهم این است که احساسات خوشایند با موضوعات بحث برانگیز همراه است. به عنوان مثال ، روانگردان ها. اما همچنین اعتیاد به کار و محدودیت می تواند پاسخ خوشایندی در مغز ایجاد کند. استفاده از خود و دیگران می تواند لذت بخش باشد. موقعیت تابع یا مسلط ، رقابت شدید و خطر برای زندگی. پرخوری ، انزوا ، خطر و تعارض. اینها همچنین منابع پاسخهای لذت بخش در مغز هستند.

من نمونه هایی برای رهایی از افسردگی طولانی مدت از طریق یوگا و راه اندازی یک کسب و کار می دانم. من می دانم که پس از بسته شدن تجارت ، افسردگی متوقف شد. و وحشت - پس از قطع ورزش. وقتی معنای زندگی از رفتن به جنگ ظاهر شد. من می دانم که چگونه تغییر حرفه زندگی من را در 50 سالگی تغییر داد. چگونه توجه به بدن هرج و مرج درونی را به یک سیستم تبدیل کرد. من می دانم که چگونه روابط خوب خوب یک فرد ترسناک را به فردی تبدیل می کند که قادر به تحمل مشکلات است. اما من همچنین می دانم که چگونه تنها شادی می تواند خرید چیزهای جدید باشد. یا اجرای در مقابل تماشاگران. و تنها راه احساس اهمیت حملات پانیک است. و احساس امنیت فوبیا است.

نظر من این است که شاید همه روشهای لذت بردن مفید نباشند ، اما اگر برای شخص خاصی مفید باشد ، اولین کاری که باید انجام دهید این است که با آن احترام بگذارید.

2. توجه به تجربیات

تجربه تنها بودن یک چیز است. تجربیات زمانی که ما در یک جفت یا در یک تیم هستیم چیز دیگری و سوم است.

تجربه خود در شیوه های مختلف زندگی عزت نفس ماست ، به زبان ساده.

مشکلات مربوط به بهزیستی ماهیت زیر را دارند:

2.1.

وقتی نمی دانیم که قبلاً چیزی را احساس کرده ایم. علاوه بر این ، ما نمی توانیم چنین چیزی را به تنهایی تجربه کنیم ، اما در کنار دیگری - بله. یا برعکس.

سوسیس ، به فعالیت می پردازد ، افسردگی را در بر می گیرد ، باعث صدمه و رنج می شود ، اما ما کاملاً بی خبر هستیم که چه چیزی باعث این امر از گذشته می شود و در حال حاضر چیست؟

نمونه هایی از آنچه ممکن است باشد.

از گذشته:

- از دست دادن طولانی مدت (اما به نظر می رسد که سوخته ایم و آن را به کل فراموش کرده ایم)

- یک نزاع قدیمی (اما دیگر کسی آن را به خاطر نمی آورد)

شکست طولانی مدت (دیگر کسی به آن فکر نمی کند)

-ضربه طولانی مدت به عزت نفس (همه چیز مدتها پیش حل شده است)

از زمان حال:

- کسی نظر داد

- چیزی نامطلوب اتفاق افتاده است ؛

- چیزی به نظر می رسید یا واقعاً اتفاق افتاده است ؛

- یک خیال یا ایده در ذهن من ایجاد شده است.

- حسی در بدن ظاهر شد ؛

- ناگهان برخی افکار به وجود آمد.

و همه چیز در اینجا مهم است. و وضعیت در ناسازگاری آن (وقتی آن را می بینم و نمی بینم ؛ آن را می خواهم و نمی خواهم) ؛ و ارتباط با گذشته و ارتباط با زمان حال.

2. 2.

وقتی چیزی را از قبل احساس می کنیم ، اما هنوز نمی دانیم آن چیست و چگونه نامیده می شود.

"من کسی را سرزنش نمی کنم ، اما گاهی احساس تنهایی و نفرت انگیز می کنم. من سعی می کنم این مسائل را حل کنم ، اما احساس غم و سنگینی می کنم ، خسته هستم یا وحشت می کنم "- این نام چیست؟

این می تواند عصبانیت ، حسادت و گناه باشد. شاید ترس. یا شاید شرمنده. یا اندوه و درد.یا شاید همه با هم هنوز مطالعه نشده است - هیچ کاری نمی توان در مورد آن انجام داد.

"من خودم را به سمت مردم پرت می کنم ، نمی توانم خودم را مهار کنم. مردم از من می ترسند. از خودم خسته شده ام ، اما همه چیز مرا عصبانی می کند "- چه چیزی می تواند باشد؟

می تواند حسادت باشد. شاید گناه و شرم. شاید ترس. یا شاید اندوه. یا شاید از دست دادن و درد. یا شاید همه با هم و در حالی که قابل درک نیست ، هیچ کاری نمی توان انجام داد.

و هنگامی که هر تحقیقی دردناک و ناراحت کننده است ، یک مشکل وجود دارد. به هر چیزی که دست بزنید - همه جا انکار است ، اجتناب. این بدان معنا نیست که فرد "بد" است - او به سادگی تا حدی آسیب پذیر است که هیچگونه انتقاد و تحلیل امکان پذیر نیست. اما شاید مهمترین چیز درک واقعیت باشد.

2.3.

وقتی از خود می ترسیم.

آنچه در زیر فهرست می کنم به این معنا نیست که این واقعیت ندارد. فقط همه حقیقت نیست

"عصبانیت مرا نابود می کند" "من یک شخص خوب هستم" "من یک شخص وحشتناک هستم" "من یک فرد بدشانس هستم" "من یک کارگروه هستم" "من چنین شخصیتی دارم" "من هرگز ناراحت نمی شوم" "در این مورد من هرگز نگران باش "" این اصلا به من مربوط نیست "" من نمی دانم چگونه دروغ بگویم "" من نظم را دوست دارم "" این برای من اتفاق نمی افتد "" من نمی خواهم ضعیف شوم "" من قوی هستم "" من یک شخص بیهوده هستم "" من پارانوئید هستم "" من حق ندارم این کار را انجام دهم "" من خودم می توانم از عهده این کار برآیم "" من یک فرد مستقل هستم "" من خیلی نیاز ندارم "" من یک فعال هستم شخص "" من اجازه نخواهم داد که همه چیز به هم بریزد "" من می ترسم از این دیوانه شوم "" هنوز زمان آن فرا نرسیده است "روی این موضوع قضاوت کنید" من به خودم اطمینان دارم "" خودم را دوست دارم "" من همیشه هستم توجه به خودم "" خودم را دوست دارم "" من فقط می دانم چگونه دوست داشته باشم "" من یک فرد مسئول هستم ".

این اظهارات مطمئن و مشابه ، از آشنایی سطحی با خود صحبت می کند. وقتی ایده های بدون ابهام برای مدت طولانی تغییر نمی کند ، به این معنی است که فرد از نظر ذهنی رشد نمی کند. اما زمان در حال اجرا است. و توقف رشد ذهنی (در هر سنی) منجر به راه رفتن در همان دایره ها و چنگک ها می شود و زندگی را از لذت و معنا محروم می کند.

بنابراین. بیایید خلاصه کنیم. شادی درمانی شامل زمینه های زیر است:

1. بدن ، ارتباط بین بدن و ذهن

2. حرکت و فعالیت بر اساس اصول لذت (شامل انفعال و بیکاری)

3. افکار در ذهن من ، ایده ها ، نگرش ها (همه چیز باید چگونه باشد و درباره خودم چه فکر می کنم)

4. ناخودآگاه (همه چیز ممنوع ، نامطلوب ، مستهلک ، شناخته نشده ، هرگز نامگذاری نشده و توسط هیچ کس تأیید نشده است)

ما می توانیم با دیدن رویاها ناخودآگاه را تشخیص دهیم. سرودن داستانها و افسانه ها درباره خود و دیگران ؛ برقراری ارتباط با دیگران (هنگامی که ما شروع به درک چیزهای وحشی در مورد خود یا کاملاً بیگانه می کنیم).

توصیه شده: