2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یکی از مشتریان من ، لنوچکا ، به دلایلی آزادی را فقط به عنوان بی فایده بودن و تنهایی درک می کند. من هر بار آن را پایه گذاری می کنم و بر دیدگاه متفاوتی از این مفهوم تمرکز می کنم. ما استدلال می کنیم و او مرا می شنود. این آزادی ، خودمختاری است ، این آزادی انتخاب است ، این استقلال است ….. اما به محض اینکه خطر تنهایی وجود داشته باشد ، او آرام آرام در اثر مالیخولیا ، اندوه و حتی خجالت و شرمندگی پیچیده می شود. این دو لحظه آخر همیشه برایم جالب به نظر می رسید.
دارای یک زنجیره منطقی است که آن را خاموش می کند.
"اگر من تنها هستم ، پس من متعلق به هیچکس نیستم ، پس من به هیچ کس احتیاج ندارم!" یک ذره منطق در این زنجیره منطقی فوق العاده وجود ندارد. بلافاصله جوک مربوط به "عمه ، از همه پرسیدی؟" ما به طور دوره ای این سازنده ذهنی را جدا می کنیم ، سپس یک طرح جدید از عناصر موجود تجربه و باورهای زندگی جمع آوری می کنیم. مشتری احساس آرامش و اعتماد به نفس بیشتری می کند. اما این روش باید به صورت دوره ای تکرار شود.
من و او علت چنین بحران هایی را می دانیم. آسیب های احساسی در اوایل کودکی رخ داده است. پدر هلن ، مردی بسیار شاد ، فعال و جالب ، روح هر شرکتی - هنگامی که دختر 6 ساله بود مرد. او به هیچ وجه او را به یاد نمی آورد. و این شگفت انگیز است. سن کاملاً آگاهانه است ، معمولاً از این دوره کودکان می توانند چیزهای زیادی را به خاطر بسپارند. لنا به یاد نمی آورد.
مادرش به او گفت که پدرش همیشه سر کار است. و بعد از کار با همکارانش ماند - در محل کار میز بیلیارد وجود داشت ، مردان در همان مکان بازی و مشروب می کردند. سفرهای تجاری نیز مکرر بود. به طور کلی ، پدرش به ندرت در خانه بود. این دختر اغلب در یک گروه شبانه روزی در باغ می ماند ، اگر دوست مادرش او را از مهد کودک برای شب به خانه نبرد. مامان شیفت کار می کرد.
در آنجا ، در کودکی ، مادر لنوچکا اشتباه کرد. برای او سخت بود ، او از مشکلات روزمره و روابط دشوار با همسرش خسته شده بود. و او به دخترش گفت که بابا بد است: "بکشید ، نه بابا! به جای اینکه با عجله به خانه دخترش برود ، بیلیارد بازی می کند و مشروب می نوشد! او به دختر نیاز ندارد! او اهمیتی نمی داد که کجا هستی و چه بلایی سرت آمده است!"
و دختر فهمید که پدرش به او احتیاج ندارد. و اکنون این چنین به نظر می رسد - من برای یک مرد مورد نیاز نیستم و جالب نیست!
بنابراین ، تنها بودن = غیر ضروری بودن! و در اینجا لنا دچار فاجعه است ، او آماده است تا بسیاری از امور را به خاطر حفظ رابطه انجام دهد ، حتی اگر رابطه "کج" باشد !!!
و حالا کمی در مورد مادر! این شوهرش است که مشروب می خورد. شوهرش است که به خانه نمی آید. این شوهرش است که در خانه و دخترش کمک نمی کند. این مشکلش با شوهرشه !!
دختر ربطی نداره! ضرورت / بی فایده بودن برای همه! شما می توانید این کار را به روش خود انجام دهید ، اما دخترتان را دوست داشته باشید! او اینطور می تواند ، و عاشق است! این تفاسیر "اهمیتی نمی دهند و نیازی ندارند" کجا هستند!؟
مامان ، لطفاً از این گونه اظهارات در مورد "واقعی و سابق" خود با کودکان اجتناب کنید! اجازه دهید دختر بداند که بابا او را دوست دارد! احساسات بابا نسبت به دخترش بود و هست! و آنها به حق متعلق به هر دختری در این زمین هستند!
باور کنید ، به این ترتیب شما حداقل در روان درمانی فرزند خود صرفه جویی خواهید کرد))). همه کلمات عواقبی دارند. به کودکان و پدران کمک کنید تا یکدیگر را پیدا کنند). به یاد داشته باشید ، مشکلات بزرگسالان شما فقط به شما و شریک زندگی شما مربوط می شود! کودک و والدین رابطه جداگانه خود را دارند!
توصیه شده:
30 نقل قول اریک فروم در مورد عشق واقعی ، شادی ، آزادی ، اضطراب و تنهایی
ما به شما نقل قول هایی ارائه می دهیم که زندگی می بخشد ، نقل قولی که به ناراحت کننده ترین س questionsالات بشر پاسخ می دهد. فیلسوف و روانشناس برجسته آلمانی اریش فروم اسرار روح و نگرانی های ما را برای ما فاش می کند و به ما در یافتن آزادی و شادی خود کمک می کند.
اعتیاد به قمار یک بیماری مساوی با اعتیاد به الکل و مواد مخدر است
امروزه اعتیاد به قمارهای مختلف یک سرگرمی محسوب می شود. با این حال ، در طبقه بندی بین المللی بیماریها (ICD-10) توسط سازمان بهداشت جهانی ، اشتیاق پاتولوژیک به قمار به عنوان یک بیماری همراه با اعتیاد به الکل و اعتیاد به مواد مخدر گنجانده شده است.
آزادی انتخاب یا انتخاب آزادی؟
یکبار قول دادم که به شما بگویم چرا به نظرم واضح است که موضوعات "زنانگی ودایی" روزی محبوب شده و مورد تقاضا قرار گرفته است. و چه دانه منطقی در آنها وجود دارد. از آن زمان ، من مجبور شدم در سطح خارجی و روزمره کمی به عنوان "همسر ودایی"
مرگ ، آزادی ، تنهایی و بی معنی بودن ، و نحوه زندگی با آن
اگزیستانسیالیست ها چهار مورد از وجود ، چهار اجتناب ناپذیر ، چهار منبع اضطراب را شناسایی می کنند: مرگ ، آزادی ، تنهایی و بی معنی. با مرگ ، همه چیز کم و بیش روشن است: همه ما خواهیم مرد و این نمی تواند ما را نگران نکند. با بی معنی بودن نیز:
عشق در آزادی متولد می شود و وقتی این آزادی مورد تجاوز قرار می گیرد ، از بین می رود
در روابط بالغ ، افراد از یکدیگر مستقل هستند ، حسادت نمی کنند ، از شریک خود برای برآوردن نیازهای خود استفاده نمی کنند. عشق برای آنها احساس رضایت و احساس هماهنگی در زندگی آنها به ارمغان می آورد. او علیرغم این واقعیت که می تواند شما را نگران شخص دیگری کند ، اضطراب و خصومت کمی دارد.