همه چیز را اشتباه بگیرید ، گیج کنید

تصویری: همه چیز را اشتباه بگیرید ، گیج کنید

تصویری: همه چیز را اشتباه بگیرید ، گیج کنید
تصویری: همه چیز درباره رابطه جنسی در بارداری 2024, ممکن است
همه چیز را اشتباه بگیرید ، گیج کنید
همه چیز را اشتباه بگیرید ، گیج کنید
Anonim

هر یک از ما چیزی می خواهیم. به عنوان مثال ، برخی عشق بزرگ و خالص می خواهند. و برخی می خواهند عصرها به تالاب بروند. و برای افرادی که به درستی درک می کنند ، به درستی متوجه می شوند که چه می خواهند خوب است.

و برای افرادی که در واقع می خواهند عصرها به تالار بروند بد است. و به نظر می رسد که آنها عشق بزرگ و خالص می خواهند. یا برعکس: به نظر می رسد که آنها چیزی جز دیدار از تالاب نمی خواهند ، اما در حقیقت تالار تسلیم آنها نشد.

در این مورد است که حکایت معروف و درخشان در مورد اسباب بازی های درخت کریسمس وضع شد. که کاملاً شبیه موارد واقعی هستند ، تنها یک تفاوت وجود دارد: آنها دلگرم کننده نیستند.

مردی با خود فکر می کند که به یک ماشین زیبا و بسیار گران قیمت نیاز دارد و چند سال از عمر خود را برای این کار می کشد. و سپس او یکی می گیرد ، سرانجام ، و کشف می کند: او خوشحال نیست.

زیرا ، در واقع ، او می خواست ستایش شود و بگوید "آفرین!" و او واقعاً به ماشین نیاز ندارد.

یا به عنوان مثال ، شخصی می نشیند و با موفقیت در اینترنت بحث می کند. بحث های طولانی را هدایت می کند. آنها را در زنجیرهای پیچیده می بافد. عدالت دیدگاه خود را به حریف نشان می دهد.

اما در واقع ، او می خواهد به حریف خود بگوید: "بله ، من شما را دوست ندارم! از اینجا بروید و مزاحم نشوید!" و به طوری که حریف می برد و می رفت. و در را پشت سرش بکوبید.

تعداد زیادی از این نمونه ها از زمینه های مختلف وجود دارد. آنها با این واقعیت متحد می شوند که به نظر می رسد شخص به دنبال چیزی است. اما در حقیقت ، او چیز دیگری می خواهد.

چگونه این اتفاق می افتد؟

در اولین مرحله هنگامی که نیاز به فردی ایجاد می شود ، هنگامی که فقط شروع به تحریک او می کند - فرد هنوز نمی داند دقیقاً چه می خواهد.

در این مرحله ، یک فرد هنوز فقط این هیجان را احساس می کند. با کیفیتی بسیار مبهم ، بسیار نامحدود … که کاملاً توسط قصه عامیانه جوک منتقل می شود: "من چیزی می خواهم ، اما نمی دانم چه کسی." و جمله ای دیگر: "من نشستم - می خواهم دراز بکشم ، می خواهم بخوابم - می خواهم بلند شوم."

البته این باعث ناراحتی فرد می شود. و فرد شروع می کند ، به اصطلاح ، سر خود را به هر طرف بچرخاند. در جستجوی چیزی که چنین دستی را برای از بین بردن این تنش بالا بیاورد.

و کسی که جستجو می کند همیشه خواهد یافت. و دیر یا زود شخصی چیزی را در اطراف خود پیدا می کند که می تواند برای زندگی مسالمت آمیز مورد استفاده قرار گیرد.

و در این لحظه است ، وقتی شخصی چنین چیزی را کشف می کند ، درک می کند که چه چیزی را می خواهد. یعنی ، چنین کلیک باید در اینجا رخ دهد - هیجان عمومی باید چیز مفیدی پیدا کند - و شخص می فهمد: "اوه ، من آبجو می نوشم!"

ساده ترین راه برای ردیابی این مکانیک ، نوزادان است. یک کودک وقتی گرسنه است فوراً شروع به داد و فریاد می کند. یا حتی دقیق تر می توان گفت: او فریاد نمی زند. و سرشان داد می زند. همانطور که ما بزرگسالان فکر می کنیم نوزاد نیازی به سینه ندارد. او اصلاً نمی فهمد چه می خواهد. او فقط احساس می کند که او بالا نیست ، و آن را با هر چیزی که می تواند تخلیه می کند - فریاد می زند. اما در اینجا مادر با سینه به او ضربه زد - او زیباتر بود. بار دوم. سومین. و با گذشت زمان ، او در حال حاضر می فهمد: یک زن خوب به من کمک می کند! من یه تیکه میخوام !! اینجا را سریع ارسال کنید تا احساس خوبی داشته باشم !!

و به تدریج ، سال به سال ، ما زندگی اطراف خود را درک می کنیم و شروع به درک آنچه در اینجا است و چگونه می تواند نیازهای ما را برآورده کند ، می شویم.

و می شود و خدا را شکر. اما ، بیایید از کلمه برنامه نویس استفاده کنیم ، اشکالات جمع می شوند. و هر چه بیشتر ، بیشتر.

هنگامی که نتیجه گیری می شود ، هنگامی که راه هایی برای برآوردن نیازهای آنها پیدا می شود ، دیگر مرتبط نیست. یک فرد تغییر می کند ، زندگی در اطراف او تغییر می کند. و شخص روشهای معمول خود ، درک معمول خود را از این سوال تجدید نظر نمی کند. و او در همان نقطه چکش و چکش می کند - اغلب در نقطه ای که 20 سال پیش در آن چکش زد. در اینجا من 20 سال پیش نتیجه گیری کردم. آیا این نتیجه گیری خوبی بود؟ و سپس ، بسیار عالی ، بسیار خوشحالم! خوب ، او از سر عادت استفاده می کند. و در حال حاضر وضعیت کاملاً متفاوت است ، و شخص یکسان نیست و زندگی در اطراف تغییر کرده است …

به عنوان مثال ، یک فرد 16 ساله ، مانند هر نوجوانی ، می خواست در یک تیم ، ترجیحاً در بالای سلسله مراتب ، پذیرفته شود. و او می دانست که تیم بلوغ را تأیید می کند: اگر بانوی جوان فوق العاده ای را روشن کنید و اگر 10 خانم جوان را فعال کنید ، تیم از حسادت کم رنگ و خوشحال خواهد شد!

و اکنون این فرد در حال حاضر 40 ساله است ، و او همان روش مطمئن را برای تأیید تیم می داند ، او فراموش کرد که فکر کند و به نوعی نگاهی دقیق تر به به روز رسانی های زندگی و خودش داشته باشد. خوب ، او دنبال دامن می رود ، اگرچه بلوغ او دیگر یکسان نیست ، بلوغ در طول این سالها از بین رفته است. و به نظر می رسد این شغل حتی تا حدی عجیب است. بنابراین ، برای جامعه اطراف.

و به همین دلیل است که یک چیز جالب به دست می آید: هرچه او از راه درست یکبار صحیح برای جلب همدردی جامعه استفاده کند ، بیشتر جامعه با سرگردانی به او نگاه می کند.

و از آنجا که آن شخص ننشست ، و فکر نکرد ، و نفهمید که در واقع او 25 زن نمی خواهد ، بلکه برای این است که جامعه شاد باشد و به او نگاه کند. و روشی که او قبلاً استفاده می کرد برای این کار مناسب بود - نیاز از نظر کیفی مشخص شد - اما در حال حاضر این روش اغلب منجر به نتیجه معکوس می شود. و خوب است که راه دیگری پیدا کنیم.

و نمونه های زیادی از این گونه اشکالات وجود دارد. اما می توان یک نتیجه گیری مفید را هم اکنون به دست آورد: گاهی اوقات ما خیلی خوب از آنچه واقعاً می خواهیم آگاه نیستیم. ما از روشهای قدیمی برای بدست آوردن آنچه که به دنبال آن هستیم استفاده می کنیم. و ما نتیجه ای داریم که به نظر می رسد و باید خوشایند باشد. اما این خوشحال نیست.

و منطقی است که بیشتر فکر کنید و در نهایت ، به اصطلاح همه این زباله های قدیمی را در اتاق زیر شیروانی جدا کنید.

توصیه شده: