2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
من می خواهم در مورد شخصیت Don Draper ، قهرمان سریال درام مردان من صحبت کنم.
ما با یک مرد روابط عمومی با استعداد روبرو هستیم که مدام از گذشته خود و آن بخش از شخصیت خود فرار می کند که از پذیرش آن امتناع می کند. به نظر می رسد ایده یک تجارت تبلیغاتی به طور تصادفی انتخاب نشده است. به هر حال ، انجام تبلیغات به کسی این توهم را می فروشد که شما به آن نیاز دارید. این در واقع همان چیزی است که زندگی او را پر می کند. فریب و تظاهر پیچیده در بسته بندی زیبا …
خود سریال و وقایع موجود در آن با موفقیت گرایش عظیم دان را برای فرار به دنیایی واهی به ما نشان می دهد. او از زنان به معشوقه های بی پایان فرار می کند. و به نظر می رسد هیچ چیز تغییر نمی کند. او هنوز به توهمات و راههای جدید برای فرار از داستان و درماندگی خود نیاز دارد. و اکنون ، دوباره ، به نظر می رسد که او رویای خود را پیدا کرده و تصمیم گرفته است تغییر کند. و خیلی سریع بیننده با او به خواسته های واهی می افتد و شروع به فکر می کند که این امکان پذیر است. فقط قبل از اینکه او توسط افراد نامناسب احاطه شده باشد که به او اجازه باز شدن و اعتماد ندادند ، محاصره شد و او فقط قربانی این دنیای بی رحمانه است. یکی از عبارات این مجموعه: "اما خوشبختی چیست. یک لحظه است که به شادی بیشتری احتیاج دارید. " سیری ناپذیری و نارضایتی مداوم او از داشته هایش به این دلیل است که او آن را به عنوان چیزی از خود احساس نمی کند. همه اینها را نمی توان به دست آورد. گرسنگی درونی او به هیچ وجه برطرف نمی شود. و شما نیاز به پیگیری مداوم دوز جدید لذت دارید.
اما دان متوجه نشد. در کوچکترین سرخوردگی می دود تا همه خوبی هایی را که داشت از بین ببرد. و او این کار را به طرز ماهرانه ای انجام می دهد. او معشوقه می یابد ، شرکت را رها می کند ، برای بچه ها وقت نمی یابد. چرا زندگی می کند؟
او هرگز نمی تواند جایی را پیدا کند که از خود و داستان شرم آور تولدش پنهان شود. او سعی می کند همه اینها را فراموش کند ، فقط با تغییر نام خود و نادیده گرفتن اقوام خود. اما راه به جایی نمی برد …
به نظرم می رسد که با موفقیت به ما نشان داده شد که چگونه دان هرگز نتوانست با آن درد و شکست درونی ، که همیشه از آن فرار می کرد ، در تماس باشد. او به روابط جدید ، مشاغل جدید ، سفرهای جدید و مشروبات الکلی پیوسته فرار کرد. در قسمت آخر ، یکی از شرکت کنندگان در گروه درمانی می گوید: "مردم سعی می کنند به شما عشق بدهند ، اما شما حتی نمی دانید این چیست."
در طول 7 فصل ، می بینیم که چگونه دان با قطعات کوچکی از خاطرات سعی می کند زندگی خود ، دنیای درونی خود را جمع آوری کند تا در آن معنا پیدا کند. اما آیا او واقعاً می خواهد چیزی را تغییر دهد. حتی در قسمت آخر ، او به دختر توصیه می کند: "شما باید همه چیز را فراموش کنید و ادامه دهید." و دوباره به دام می افتیم که خیلی دوست داریم دان تغییر کند و با دردش در تماس باشد ، زیرا او در گروه درمانی است ، اما این فقط یک دام دیگر است …
او هرگز نتوانست خود را در یک رابطه غوطه ور کند ، به کسی اعتماد کند و جنبه های تاریک خود را برای خود آشکار کند. و بنابراین ، او علی رغم حضور کودکان و کار موفق خود را کاملاً تنها می یابد و بار دیگر نمی داند با همه اینها چه کار کند. کجا فرار کنم…
آیا می توانید فکر کنید که دون در حال بهبودی از ضربه داخلی خود است؟ من فکر می کنم به ما واضح داده شده است تا نشان دهیم که عملاً برای او غیرممکن است. همسر سابق دان ، در حال مرگ بر اثر سرطان ، از او می خواهد که پس از مرگ فرزندانش را نبرد: "بگذار همه چیز مثل همیشه بماند. و غیبت تو امری عادی است."
و او فقط در توهمات و فریب خود غرق می شود ، در حالی که سعی می کند نقاب موفقیت و بی تفاوتی را حفظ کند.
او زندگی شخص دیگری را انجام می دهد ، تحت نام اشتباه ، و این تصادفی نیست ، زیرا به نظر می رسد که او هیچ چیز از خود ندارد …
و شما فقط باید در پوست کسی پنهان شوید.
توصیه شده:
هیچ چیز جالب در زندگی من وجود ندارد ، من هیچ سرگرمی ندارم
"هیچ چیز جالب در زندگی من وجود ندارد ، من هیچ سرگرمی ندارم … کار-خانه-کار ، هیچ سرگرمی … چگونه در خودم علاقه پیدا کنم ، یا چگونه این علاقه را به اندازه ای قوی کنم که بتوانم کاری را شروع کنم؟ و سپس به نوعی همه چیز کند است … "… یا در اینجا یک سوال مشابه دیگر وجود دارد ، شما نیز اغلب می شنوید:
"هیچ چیز بهتر نشده !!!" - چگونه می دانید که درمان به شما کمک می کند؟
مرد غمگین وارد مغازه می شود: - سلام! مرا به خاطر بسپار؟ من دیروز از شما بادکنک خریدم. - یادم هست. توپ های بیشتری برای شما؟ - نه ، من از شما شکایت می کنم - آنها معیوب هستند. - موضوع چیه؟ نمی توانید هوا را نگه دارید؟ - نه اشکالی نداره - و پس از آن چه؟ - آنها دلگرم کننده نیستند … من به تماسهای احساسی برای پذیرش و عشق تسلیم نمی شوم .
همه چیز درد می کند. هیچ چیز کمک نمی کند! یا چرا کار روی خود نتیجه ای نمی دهد
اغلب ، مشتریانی به من مراجعه می کنند که قبلاً تمام روشهای ممکن برای کار با خود را امتحان کرده اند ، کتابهای زیادی خوانده اند ، تمرینات زیادی انجام داده اند و تعداد زیادی از سمینارها شرکت کرده اند. آنها خیلی چیزها را می دانند ، خودشان می توانند به هر روانشناسی بگویند که مشکل آنها چیست و دلایل مشکلات آنها چیست.
هیچ کس به هیچ کس بدهکار نیست
من واقعاً جمله "هیچ کس به هیچکس بدهکار نیست" را دوست دارم. برای من ، این نقطه اوج روابط کامل بزرگسالان است. برای پرتاب سنگ به من عجله نکنید. الان همه چیز رو توضیح میدم من عبارت "هیچ کس به هیچ کس مدیون هیچکس نیست" را رمزگشایی می کنم "
هیچ کس به هیچ کس بدهکار نیست؟ درباره رابطه بدون تعهد
اوه ، چیزی روی سرم جوشید من می توانم به نحوی سریع پیر شوم و محافظه کار شوم ، یا شاید این تجربه واقعی باشد. من کاملاً از معنا یافتن در یک رابطه بدون تعهد خودداری می کنم. اگر هنوز چنین رابطه ای را می خواهید ، شجاعت داشته باشید که موارد زیر را با صدای بلند برای شریک خود بیان کنید: