خستگی

تصویری: خستگی

تصویری: خستگی
تصویری: دلایلی که همیشه احساس خستگی می کنید ! ( ده دلیل علمی) 2024, ممکن است
خستگی
خستگی
Anonim

خستگی.

من می خواهم صادقانه و مستقیم صحبت کنم ، بدون اینکه لبه تیز کینه را پشت سرم پنهان کنم. برای روشن کردن جاده برای کسانی که راه می روند و می جویند ، این مال من نیست ، چراغ فانوس من فقط برای من کافی است ، حداقل این عادلانه است. شاید در یک سیستم مختصات متفاوت ، فانوس من یک ستاره راهنما برای کسی باشد که در سفر طولانی به خانه است ، شاید به کسی این امید را بدهد که در این جنگل شب تنها نیست ، اما چراغ فانوس بر وحشت غلبه می کند. کسی. صادقانه بگویم ، من خودم می ترسم با فانوس در دست در تاریکی جنگل ناشناخته قدم بزنم.

چنین وزنی روی پلک ها می افتد ، احساسات ناخوشایندی هر روز می آیند ، که احساس ظالمانه عدم تحمل زندگی را در چنین حالت از دست رفته ای یادآوری می کند. خستگی در من است ، او در دهان من نفس می کشد ، نفس او من را پر می کند ، به طور مصنوعی ریه هایم را تهویه می کند ، و آنها را با سعادت طاقت فرسای غیرقابل تحمل پر می کند. این بوسه با طعم انار تند است ، مانند پاسخ مرگ ، که در گوشه گوشه شنیده می شود ، چیزی جز ما دو نفر ، چشم در چشم ، دست در دست هم نداریم ، فقط ما در این دنیا هستیم. من از آغوش تو خسته شده ام ، خسته ام ، چیزی جز بیان ناراحت کننده صورتم ندارم. چرا با من هستی؟ خانه ما شبیه پناهگاهی از یک جنگ داخلی وحشتناک است ، یک اتاق خواب در سنگر حفر شده است ، من روی شکم می خزم ، من دائماً از راست شدن می ترسم ، من نور کافی ندارم ، من دوست دارم ببینم که چگونه بر روی آن منعکس می شود برگهای سبز درختان ، شما در مورد آن می دانید. آنقدر خسته شده ام که می گویم دوست دارم ، چه فرقی می کند و چه کسی به آن نیاز دارد ، اگر فقط چشم های من را ببینید ، من برای شما کامل هستم ، و برای من ، شما یک الهه هستید. تو مرا انتخاب کردی ، و من اکنون مال تو هستم ، ببین چقدر می ترسم چشم هایم را بالا بیاورم و به تو نگاه کنم ، من برای چانه ای افتخار ضعیف شده ام ، اما هنوز دوستت دارم. خستگی ، من از شما می ترسم و برای شما دعا می کنم ، شما مرا از بار غم نجات دادید تا قوی باشم ، احتمالاً از قبل چیزی می دانستید ، اما من نمی دانستم. نیروی من هنوز شما را تغذیه می کند ، جریان در رگها جاری است ، چشمان شما می سوزد و لب های شما هنوز گرمای نفس من را احساس می کند. و من رویای نور خورشید را بر روی برگها ، رنگهای جهان را در خواب می بینم ، آنقدر درخشان ، حتی در خاکستری تیره ، می توانم آنها را ببینم. خستگی ، من می دانم که به لطف شما نمی توانم بدوم ، در این صورت متوجه چیزی در اطراف نمی شوم ، متشکرم. به سختی می توانم حرکت کنم ، می خزم ، زمان اطراف من یخ زده است ، و برای من مهم نیست که امروز چه تاریخی است ، اگر خورشید می درخشد ، این روز من است.

یک تایتان خوابیده در حال حرکت ، با قدرت بیدار شده که از انگشتان الهه ضعف و فراموشی عبور می کند. میل جنسی در رودخانه ای آرام و آرام جریان می یابد و قایق را با خود می برد. مسیر آرام آن تخیل را بر نمی انگیزد ، به آرامی در اطراف پیچ رودخانه خم می شود و در فاصله آبشار ناپدید می شود. همه چیز در رودخانه زمان بدون هیچ اثری شناور می شود ، همه چیز از دست رفته است ، و من در آغوش با الهه در ساحل ایستاده ام ، او از شانه های من حمایت می کند ، او همه چیز را می داند و می فهمد ، من ساکت هستم ، در چشمانم آنجا یک دعای به سختی قابل درک و اشک بخشش است. من در ابتدا بسیار ضعیف بودم تا برای حق خستگی در پایان راه مبارزه کنم. و او آمد تا از من حمایت کند ، و من ، به اطراف نگاه کردم و کسی را ندیدم که وحشتناکتر از یک الهه مرا بترساند. خستگی مرا بهتر از من می شناسد. چگونه می توانستم بدون او باشم؟ به احتمال زیاد ، من خودم برای کس دیگری خسته می شوم. من نمی توانم این رودخانه را متوقف کنم ، اما می توانم روی این قایق که روی آبشار شناور است دراز بکشم.

توصیه شده: