علم نحوه تبدیل شدن به یک شخصیت قوی

فهرست مطالب:

علم نحوه تبدیل شدن به یک شخصیت قوی
علم نحوه تبدیل شدن به یک شخصیت قوی
Anonim

ضعیف بودن به معنای هدایت توسط دیگران ، تبدیل شدن به یک هدف دستکاری است.

ضعیف بودن یعنی ناتوانی در مقابله با متخلف و دفاع از منافع خود

ضعیف بودن به این معناست که برده عادت ها ، احساسات و نگرش های ناخودآگاه خود باشید.

ضعف هیچ فایده جدی و بلند مدتی ندارد. پس چرا اینقدر افراد ضعیف با شانه های افتاده وجود دارند؟ دلیلش این است که شما نمی دانید یک فرد قوی چگونه است.

وظیفه شماره 1 - برای یافتن هسته داخلی

بیماری تمدن مدرن اروپا اینفانتیلیسم است ، یعنی ناتوانی در تشخیص خود به عنوان منبع تغییرات و رویدادهایی که برای شما اتفاق می افتد. پیامد طبیعی این امر ناتوانی (و عدم تمایل) در حل مشکلات آنها است. عدم پیش بینی آینده خود. ناتوانی در کنار آمدن با مشکلات. سقوط نشاط و کاهش انرژی درونی. عدم دفاع از خود و تمایل به تسلیم منافع خود حتی با فشار اندک خارجی.

در محیط طبیعی ، شخصی با چنین رویکردی در زندگی فوراً قربانی شکارچیان می شود. به عنوان نامناسب برای مبارزه و بقا. اما در تمدن شهری او دارای یک "سقف" قدرتمند است - دولت و شرکتهای مختلف (از جمله شرکتهای مذهبی) ، که از چنین موجودی در ازای کوچکترین چیزی مراقبت می کنند - برای آزادی خود و نقش یک " پیچ "در یک مکانیسم غول پیکر. با مالک ، زندگی آرام تر ، امن تر ، تا حدودی راحت تر می شود ، اما شخص را از مهمترین چیز - فرصت خود بودن ، محروم می کند.

مردم نمی فهمند که بسیار راحت تر ، دلپذیرتر و جالب تر است که خودتان باشید ، فردی آزاد و قوی باشید تا برده ، بسته به نظرات دیگران ، اخلاق دیگران ، ارزیابی های دیگران. این چشم اندازهای غول پیکر و فرصت های باشکوه را باز می کند. تنها س isال این است که برای حرکت از یک حالت به حالت دیگر ، شما باید یک کار را انجام دهید ، یعنی پیدا کردن یک هسته داخلی.

صحبت درباره اینکه چیست صحبت از طعم انبه است. اگر آن را امتحان نکرده اید ، کلمات بی فایده خواهند بود. این یک احساس درونی خاص از خود و جایگاه خود در جهان است. فقط باید آن را طی کنید. و برای این کار باید بتوانید به خود و قدرت خود اعتماد کنید.

چگونه می توان نیروی درونی را پیدا کرد

هر فرد با پتانسیل بیولوژیکی عظیم به دنیا می آید. بسته به سطح تستوسترون ، برخی بیشتر ، برخی کمتر است. اما ، در هر صورت ، برای دستیابی به اهداف واقع بینانه و تغییر فعال محیط اطراف کافی است.

مشکل این است که اینطور نیست.

چرا؟

زیرا انرژی درونی فرد توسط مجتمع های عصبی مسدود می شود. بلکه 99 درصد آن صرف حفظ تعارضات عصبی داخلی می شود. برخی 99.9، و برخی دیگر 99.1 have دارند. واضح است که دومی مزیت رقابتی متعددی نسبت به سابق دارند. از این گذشته ، حتی آزادسازی پتانسیل انرژی شخصی (نیروی درونی فرد) تا یک دهم درصد ، قدرت فرد را حداقل دو برابر افزایش می دهد. دو برابر! این رقم را به خاطر بسپارید.

یک س naturalال طبیعی مطرح می شود: چگونه می توان حداقل 0.1 درصد از انرژی خود را آزاد کرد و حداقل بخشی از نیروی درونی خود را به دست آورد؟ در واقع ، راه حل بدیهی است - برای از بین بردن تنش عصبی ، برای از بین بردن تعارض عصبی در روان ، که این انرژی را جذب می کند. زیرا انرژی ای که می توانید برای انجام آن استفاده کنید در حال حاضر در حفظ این انسداد داخلی هدر می رود. مشکل این است که تنها یک راه م effectiveثر برای این کار وجود دارد - حقیقت را به خود بگویید.

ملاقات با خود

یک فرد عادی به طور فعال از خود در برابر برخی از حقایق زندگی نامه خود (که اصلی ترین آنها خیانت است) با کمک چیزی مانند محافظت روانی دفاع می کند. اینها انواع مختلفی از عدم صداقت هستند.به خودم دروغ می گوید. این به شما امکان می دهد شدت تجربیات ناخوشایند را کاهش دهید ("حقیقت به چشم شما آسیب می رساند") ، یا حتی به طور کامل - از شر آنها خلاص شوید.

اما این به دلیلی محقق می شود. و با قیمت بالا. به قیمت ایجاد و حفظ مصرف انرژی از یک واقعیت ناکافی ، تصویری اساطیری از جهان. شما همیشه یک انتخاب دارید - یا این که بدیهیات را بپذیرید ، یعنی واقعاً چه کسی هستید ، چه کسانی هستند که شما را احاطه کرده اند ، جهان چیست یا تصور خود را از واقعیت مخدوش کنید تا در این تصویر تغییر یافته جدید جهان شما خود را همان کسی که واقعاً هستید نمی بینید.

و شما کسی هستید که از او متنفرید یا از بیزاری غیرمنطقی غیرقابل توضیح و شبه شناسی بیزارید. این خصومت می تواند آشکار یا سرکوب شده ، پنهان ، از خود پنهان باشد. یونگ یکبار در این باره گفت: "هر چیزی که دیگران را آزار دهد می تواند منجر به درک خود شود." بنابراین ، وقتی متهم می شوید که چیزی هیستریک دارد و دهان را کف می کند ، باید درک کنید - "این یکی چنین است".

حقیقت آزاد می کند

با تشخیص خود همانطور که هستید ، صادق بودن با خود واقعیت جدیدی را پیش روی شما می گشاید. واقعیت ، که باعث تغییر شما می شود ، باعث می شود روی خودتان کار کنید.

و این یک منبع عظیم انرژی مسدود شده را آزاد می کند ، که قبلاً برای حفظ دروغ هدر رفته بود. این انرژی پایه و اساس شکل گیری و تقویت اجزای کلیدی قدرت شخصی است: توانایی خود بودن و اتکا به خود ، بدون توجه به نظرات و ارزیابی های دیگران ، تمرکز بر پیروزی ، حفاظت و ارتقاء علایق خود ، توانایی نظم و انضباط درونی و مهمتر از همه ، توانایی این که دلیل همه تغییرات در زندگی خود باشید.

چگونه می خواهید حقیقت را به خود بگویید؟

شروع به ردیابی واکنش های احساسی خود کنید - اینها بهترین نشانگر این هستند که کجا هستید ، اگر بخواهید به طور ملایم ، با شما ناصادق باشید. به بیان فروید ، "دروغها را در لغزشها جستجو کنید و دروغهای خود را در واکنشهای احساسی خود جستجو کنید."

سپس ، پس از اینکه واکنش های کلیدی خود را پیگیری کردید - در تجزیه و تحلیل آنها مشارکت کنید ، حقیقتی را که از خود پنهان کرده اید دریافت کنید. مهم نیست چقدر دردناک است. ابزارهای مدرسه توسعه سیستم در این مورد بسیار مفید است.

یک راه سریعتر نیز وجود دارد - کار با یک رهبر خارجی. این به شما امکان می دهد از شدت احساسات بکاهید و شما را سخت اما صادقانه به واقعیتی که از آن فرار می کنید و دائماً آن را تحریف می کنید ، برساند. و او را قبول کن پس از آن ، زندگی برای همیشه تغییر خواهد کرد!

اگر به چنین شغلی علاقه دارید ، پس برای مشاوره رایگان ثبت نام کنید.

توصیه شده: