نسخه راد

تصویری: نسخه راد

تصویری: نسخه راد
تصویری: فیلم قدیمی الکلی | ۱۳۵۰ | سعید راد و زری خوشکام | نسخه کامل و با کیفیت 2024, ممکن است
نسخه راد
نسخه راد
Anonim

آنا با دقت به والدین خود گوش می داد ، زیرا تصمیم او برای ازدواج با اولگ را اشتباه می دانستند ، زیرا او به حرفه آنها تعلق نداشت. در خانواده او ، همه پزشکان ارثی بودند و او برنامه نویس بود.

در چنین لحظاتی ، وقتی والدینش به کارها اشاره می کردند و در مورد پزشکان ارثی به او می گفتند ، او از آنها عصبانی می شد. خانواده او را به یاد مورچه ای انداختند که در آن هر کدام نقش یا کارکرد خاصی داشتند. به ویژه ، او مجبور شد به عنوان متخصص زنان به تحصیل بپردازد زیرا پدر و مادرش این تصمیم را داشتند. زنان در نسب خود پزشکانی در این راستا بودند. و این واقعیت که او می خواست بازیگر شود اهمیتی نداشت.

از یک طرف ، این امن بود: همه می دانستند چه می کنند یا چه خواهند کرد. همه چیز توسط خویشاوندان بزرگتر تصمیم گرفته شد و هیچ کس از کوچکترها نظر آنها را نپرسید. موضوع مسلم بود.

آنا نمی خواست با چنین نگرشی نسبت به او موافقت کند. وقتی زمان انتخاب حرفه فرا رسید ، او تصمیم گرفت که هنرمند شود. او صحنه را دوست داشت و روی آن اجرا کرد. از کودکی ، او در تولیدات و اجراهای مختلف شرکت کرده است. او نظر رهبرانی را شنید که می گفتند او استعداد دارد و باید توسعه یابد. رویای او بود. آنا اصرار داشت و والدین قبول کردند. او وارد موسسه تئاتر شد.

بنابراین ، بدون توجه به خود ، او تهدیدی برای سنت های مستقر خانواده ایجاد کرد و او را از ثبات محروم کرد. آخرین قطره برای والدینش این بود که او با ازدواج با یک برنامه نویس موافقت کرد. آنها قبلاً همسر مناسبی برای او پیدا کرده اند که شرایط خانواده را برآورده می کند. یک جراح جوان و امیدوار - چرا برای او زن و شوهر نیست؟ و اشکالی ندارد که او او را دوست نداشته باشد ، به نام خانواده و قبیله او تحمل می کند و عاشق می شود.

برای آنا وحشی بود. او این احساس را داشت که در قرون وسطی زندگی می کند ، جایی که از دخترش نمی پرسند با چه کسی ازدواج کند ، چه کار کند و چگونه زندگی کند. او عصبانی بود و علیه خودسری والدین قیام کرد. آنها می خواستند در شخص او یک سلسله پزشکان موروثی را حفظ کنند. برای او مهم این بود که زمانی را که به او داده می شود آنطور که می خواهد زندگی کند. بازی در اجراها ، و شاید در فیلم ها ؛ دوست داشتن یک مرد ، نه حرفه او ؛ به دنیا آوردن بچه ها و کمک به آنها ، تبدیل شدن به کسی که می خواهند باشند - او فقط می خواست متفاوت باشد.

من نمی فهمم چرا باید زندگی کنم آنطور که والدینم فکر می کنند؟ آنا با عصبانیت فکر کرد. - چرا نسخه من بد است؟ خوب ، هیچ هنرمندی در خانواده ما وجود نداشت. پس چی؟ من دوست دارم روی صحنه بازی کنم. من تعجب می کنم که اگر این حرفه را دوست نداشته باشم چه نوع پزشک خواهم بود؟ چگونه به زنان توصیه و رفتار کنم؟ نه ، ترجیح می دهم کاری را که دوست دارم انجام دهم. و چگونه می توانم با برگزیده آنها زندگی کنم؟ و او چگونه با من خواهد بود؟ یک خانواده فوق العاده به وجود می آید! بدون عشق ، بلکه یک معامله است.

حیف است. من انتظار حمایت از والدینم را دارم و آنها از من انتقاد می کنند ، آرزوها و برنامه های من را بی ارزش می کنند و فکر می کنند گزینه های آنها بهتر است. به سراغ چه کسی بروید ، اگر نه به آنها ، با رویای خود بروید ، به ایده های خود افتخار کنید و برای اجرای آنها نعمت و حمایت دریافت کنید؟ اگر خانواده ام آرزوی من را برای تبدیل شدن به کسی که می خواهم باشم رد کنند ، در مورد افراد خارجی چه می توانیم بگوییم؟ آیا اعتماد به دیگران بی خطر است؟

دشواری پذیرفتن من به عنوان یک دختر ، و نه به عنوان یک جزئیات برای باروری ، چیست؟ این ترسناک است که فکر کنم من برای طولانی شدن سلسله پزشکان متولد شده ام. چیزی مرا بیمار می کند …”- آنا بلند شد و سریع به توالت رفت و در آنجا استفراغ کرد.

والدینش با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و فکر کردند آنا با چیزی مسموم شده است. اما آنها می توانند تنها در یک مورد اشتباه کنند ، زیرا مسمومیت غذایی است.

با دیمیتری لنگرن ، درمانگر گشتالت UV

توصیه شده: