باورهای غلط درباره روان درمانی 2.0 [نسخه کامل]

فهرست مطالب:

تصویری: باورهای غلط درباره روان درمانی 2.0 [نسخه کامل]

تصویری: باورهای غلط درباره روان درمانی 2.0 [نسخه کامل]
تصویری: اختلال‌های روانی چگونه درمان می‌شود؟ آشنایی با ۳ جریان اصلی روان ‌درمانی 2024, ممکن است
باورهای غلط درباره روان درمانی 2.0 [نسخه کامل]
باورهای غلط درباره روان درمانی 2.0 [نسخه کامل]
Anonim

یافتن فردی عاری از مشکلات احساسی ، رفتاری یا شخصیتی دشوار است. روان درمانی روش خوبی برای مقابله با آنها است. من متقاعد شده ام که روان درمانی تقریباً برای همه افراد توصیه می شود. طبق برآوردهای ذهنی من ، از بین بیست نفری که روان درمانی برای آنها در دسترس است و به وضوح می تواند به آنها کمک کند ، فقط یک نفر به روانشناس یا روان درمانگر مراجعه می کند. من متوجه می شوم که تصورات غلط در مورد روان درمانی اغلب افراد را از کمک گرفتن باز می دارد. قصد من در این مقاله ارائه اطلاعات دقیق و مفید در مورد روان درمانی برای از بین بردن تصورات غلط است که افراد را از جستجوی حمایت و یافتن متخصص خود باز می دارد. شما قادر خواهید بود مزایای بالقوه مشاوره و روان درمانی را بهتر درک کنید. امیدوارم روزی اطلاعات غلط ، ترس و شرمندگی دیگر مانعی برای کسانی که به دنبال روان درمانی هستند ، نباشد.

بیایید در مورد توهم صحبت کنیم …

طبیعی است که شخص از آنچه نمی فهمد بترسد. برای بسیاری ، روان درمانی نیز چنین "وحشی وحشتناک" به نظر می رسد. اما نه تنها این ترس عادی اجازه نمی دهد افراد وارد مطب روانشناس شوند. در تجربه خود ، من می توانم دلایل متداولی را توضیح دهم که چرا مردم درمان را رد می کنند یا از آن اجتناب می کنند. دلایلی که در زیر توضیح داده می شود اغلب بر اساس تصورات غلط یا حتی اطلاعات غلط آشکار است.

تصور غلط شماره 1: "رفتن به روان درمانی به این معنی است که من ضعیف ، خراب یا حتی دیوانه هستم."

واقعیت

به نظر می رسد این تصور غلط شایع ترین دلیلی است که افراد به دنبال کمک روانشناختی نیستند. آیا فکر می کنید مراجعه به درمانگر نشان دهنده ضعف شما ، ناتوانی شما در حل مشکلات به تنهایی یا نشانه دیوانه بودن شما خواهد بود؟ آیا می ترسید خود را در نظر دیگران بی ارزش ، ناکافی یا غیرجذاب بدانید؟

واقعیت این است که اکثر استفاده کنندگان از درمان افراد عادی هستند که مشکلات معمول و روزمره را حل می کنند. سازگاری با تغییرات عمده زندگی ، تجربه اندوه ، عصبانیت ، بهبود روابط ، کار بر روی عزت نفس ، نارضایتی از ظاهر آنها رایج ترین مطالبی است که با یک روانشناس مورد بحث قرار گرفته است.

البته افراد دارای معلولیت شدید روانی نیز تحت درمان روان درمانی قرار می گیرند. مشخص است که اگر بیماران علاوه بر درمان دارویی ، روان درمانی نیز دریافت کنند ، تعداد عود اختلالات روانی به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. اما حقیقت این است که اکثر کاربران روان درمانی از نظر بالینی سالم هستند ، آنها در مطب روانشناس جایی پیدا می کنند که در آن مشکلات مشترک انسانی خود را حل کنند. در عمل شخصی من ، دو سوم مراجعه کنندگان من هیچ تشخیص روانی ندارند. بیشتر خواهم گفت. روان درمانی ذاتاً نشان دهنده بلوغ عاطفی است ، نشانه ای که فرد می تواند تشخیص دهد که به کمک نیاز دارد و مایل است از خود مراقبت کند.

ریشه های توهم مورد بحث کجاست؟ به نظر من تأثیر فرهنگی اصلی ترین تأثیر است. فرهنگ اروپایی از زمان رنسانس ، فرهنگ دستاورد ، موفقیت و قدرت بوده است. از سنین کودکی ، بسیاری از نسل ها افراد پیامدهای دردناک خود را از خود نشان می دهند و رفتارها را نشان می دهند ، که دیگران می توانند آن را ضعف تلقی کنند: عدم تأیید ، شرم ، نق زدن ، نق زدن ، قلدری ، گوشه گیری از والدین ، خواهر و برادر یا همسالان. در نتیجه ، بسیاری از مردم تمایل دارند تجربیات و رنج خود را با ترس از رد شدن جرات نکرده اند که درد خود را به اشتراک بگذارند. روان درمانی اجازه می دهد درد بدون ترس بیان شود. در فرصتی که می توانید مراقبت ، رنج ، ضعف و اشک خود را در مقابل یک شاهد دلسوز نشان دهید ، پتانسیل یک قدرت بزرگ نهفته است. به دلایلی ، بسیاری خود را از دسترسی به این قدرت محروم می کنند.اگر نسبت به نظرات دیگران تا حدی حساس هستید که از آسیب دیدن می ترسید ، حریم خصوصی و امنیت ارائه شده توسط درمانگر در جلسه روان درمانی شما می تواند به شما کمک کند از محدوده راحتی خود خارج شوید. درمان خوب جایی است که از همه افکار و احساسات استقبال می شود.

دومین عامل م theید این باور است که توسل به روان درمانی ضعف است ، نشانه عدم کفایت یا معلولیت های روانی قابل توجه رسانه ها است. بیشتر اوقات ، افرادی که از روان درمانی استفاده می کنند در تلویزیون و فیلم ها به طور اغراق آمیز ناکافی نشان داده می شوند و اختلالی جدی در روح آنها وجود دارد. فکر می کنم می توانید بفهمید که چرا اینطور است. در واقع ، در رسانه ها ، رتبه بندی و دریافت گیشه اغلب مهم است. هرچه نمایش و آسیب شناسی بیشتر باشد ، بهتر است. و همانطور که می دانید ، بخشی از حقیقت در این مورد وجود دارد: افراد مبتلا به اختلالات روانی شدید نیز روان درمانی دریافت می کنند. و حقیقت کامل این است که چنین افرادی در روان درمانی در اقلیت هستند.

تصور غلط شماره 2: "روان درمانی فقط برای درمان اختلالات روانی است ، نه برای رشد شخصی."

واقعیت

این ایده که افراد سالم در بین مردم وجود ندارد ، اما افرادی که به اندازه کافی مورد معاینه قرار نگرفته اند ، مدتهاست که به گوش می رسد. من فکر می کنم این شوخی مظهر یک رویکرد بالینی آسیب شناختی به شرایط انسان است. در واقع ، اگر به طبقه بندی کننده های شناخته شده اختلالات روانی (طبقه بندی بین المللی بیماریها-ICD-10 ، در اروپا و روسیه ، یا DSM-V ، در ایالات متحده استفاده می شود) نگاه کنید ، در کمال تعجب ، جایی وجود دارد برای هر یک از ما خواننده مشکوک می تواند این را برای خودش بررسی کند.

پزشکی عمدتا بر درمان شرایط دردناک متمرکز است ، در حالی که پیشگیری اغلب در پس زمینه است. علاوه بر این ، اغلب علائم در کلینیک به عنوان نوعی عامل دشمن تصور می شود که باید از بین برود. اما ، آنچه در رابطه با عفونت ها توجیه می شود در رابطه با ، به عنوان مثال ، علائم هشدار دهنده عجیب است. اجازه دهید آخرین نکته را توضیح دهم.

زنی که با شکایت از اضطراب بیش از حد در مورد سلامت و ایمنی فرزندش به درمانگاه اعصاب و روان مراجعه می کند ، در معرض خطر تشخیص اختلال اضطرابی قرار دارد. اما "علائم" اضطراب می تواند بسیار واضح باشد: هر کودک عطسه ای مادر را با عرق سرد با انکولوژی می ترساند و انتظار بچه ای از مدرسه به دلیل تصاویر مزاحم برخورد کودک بومی با دیوانه وار غیرقابل تحمل است. شما خودتان می توانید در مورد این که چگونه این رفتار در مادر ظاهر می شود و بر کیفیت روابط والدین و فرزندان تأثیر می گذارد ، رویاپردازی کنید. در صورت تجویز داروها ، میزان اضطراب به عنوان حالت احساسی کاهش می یابد. اما من به شدت شک دارم که نوع پاسخ مادر تغییر کند.

از طرف دیگر ، روان درمانی به "علائم" به عنوان سرنخ نگاه می کند. در مثال مورد بحث ، به عنوان یک گزینه ، اضطراب مادر ممکن است نتیجه عدم تشخیص احساسات منفی مادر نسبت به کودک باشد. اگر خشم ، ناامیدی ، رنجش به طور کلی وجود داشته باشد ، اما تجلی چنین احساساتی ممنوع است یا کمی درک شده است ، احساسات هنوز راهکاری برای خروج پیدا می کنند ، به عنوان مثال ، از طریق مکانیسم نمایش. در واقع ، برای هر والد سالم ، این تصور که خودش می تواند تهدیدی برای فرزندش باشد ، غیرقابل تحمل است. و منفی سرکوب شده آن به جهان خارج نسبت داده می شود. اگر مادر در روان درمانی احساسات خود را بپذیرد و راهی سالم برای بیان آن بیابد ، می توان انتظار داشت که اضطراب او به میزان طبیعی کاهش یابد. علاوه بر این ، مادر شخصاً پیشرفت می کند. این در تجربه حرفه ای من بیش از یک بار اتفاق افتاده است. (مهم است که بگوییم مکانیسم شرح داده شده در اینجا مورد خاصی است که چگونه علائم اضطراب می تواند معنا پیدا کند.)

استدلال مشابه در مورد روان درمانی برای افراد دارای ناتوانی های ذهنی جدی مناسب است.موارد زیادی شرح داده شده است که چگونه افراد ضمن تقویت شخصیت خود در روان درمانی ، بسیار بیشتر از وضعیت بیمارگونه آنها شده اند. روان درمانی همیشه به دنبال توسعه فردی است.

تصور غلط شماره 3 "روان درمانی مرا بدتر / بدتر می کند."

واقعیت

اگر در کودکی تجربه های آسیب زا داشته اید ، مانند سوء استفاده جنسی ، جسمی ، عاطفی یا غفلت ، تصور این که مجبور شوید دوباره در روان درمانی با احساسات دشوار روبرو شوید می تواند اضطراب شدیدی ایجاد کند. "بازماندگان" اغلب می توانند خواسته های متضادی را احساس کنند: از یک سو ، مهم است که به نحوی زخم ها بهبود یابند ، و از سوی دیگر ، شدت تجربه آنها را از ایده صحبت در مورد آنچه اتفاق افتاده است ، باز می گرداند. به یک تجربه وحشتناک در تجربیات. بسیاری از افرادی که به همین دلیل از روان درمانی اجتناب کرده اند ، پس از تلاش های ناموفق برای فراموش کردن ، همچنان به عنوان آخرین راه حل به متخصص مراجعه می کنند.

حتی اگر صدمات شدید را تجربه نکرده اید ، باز هم این یا آن مقدار درد را در روح خود حمل می کنید. به هر حال ، گند رخ می دهد. بنابراین ، من مطمئن هستم که هر کس با وجود ترس از درد "دوخته شده" در فرهنگ ما ، چیزی برای آوردن به روان درمانی دارد. تجربه انسانی من به من می گوید که اکثر مردم نمی دانند چگونه با درد خود کنار بیایند. و هر ترسی دلیلی دارد. شما احساسات سنگینی را در خود حمل می کنید ، تصمیم می گیرید آنها را در روان درمانی نشان دهید. اما ، اگر متخصص برای کمک به شما در مراقبت از درد واجد شرایط نباشد ، در واقع ممکن است بدتر شوید. من فکر می کنم همه می دانند وقتی درد ما از طریق خاطراتی که به شعور ما نفوذ کرده است به ما باز می گردد ، چقدر آسان است که دچار یاس ، ناامیدی و سرخوردگی شویم. و این یک دام است: ترس از درد اجازه نمی دهد زخم های روحی التیام یابد.

برای خروج از این دام ، دو چیز لازم است. قاطعیت شما برای صحبت در مورد آنچه اتفاق افتاده است و یک حامی حمایتی ، دلسوز و آرامش بخش. در روان درمانی خوب ، این شرایط را می توان برآورده کرد. یک درمانگر دقیق شما را مجبور نمی کند خود را در مواد دردناک غوطه ور کنید ، بلکه محیطی را ایجاد می کند که در آن با سرعت دلخواه خود پیشرفت می کنید. درد زمانی بهبود می یابد که در فضایی دلسوزانه قرار گیرد.

تصور غلط شماره 4 "روان درمانی تنها بر خرد روان درمانگر متکی است."

واقعیت

این ایده که درمانگر نوعی حکیم است که پاسخ همه سوالات را می داند نیز بسیار رایج است. مانند سایر دلایل ، دلایل واقعی این مغالطه وجود دارد. به نظر من در هر یک از ما امید زنده ای وجود دارد که "یک جادوگر ناگهان می آید" و می گوید که در یک موقعیت معین چه کاری می توان انجام داد. علاوه بر این ، نمونه هایی از نحوه اجرای روان درمانی با تقریباً یک عبارت واحد از متخصصان در رسانه ها بسیار رایج است.

بسیاری از "سربازان" که به روان درمانی مراجعه می کنند انتظار مشاوره از روانشناس را دارند ، برخی از آنها پاسخ صحیح به س questionsالات خاص را می دهند. انتظاراتی از روان درمانگران وجود دارد که از برخی موجودات افسانه ای برخوردار از بینش و حکمت است ، که آنها واقعاً ندارند. در روان درمانی ، جستجویی برای پاسخ های خودشان وجود دارد که اصلی ترین آنها پاسخ به این سال است: "این من کیستم که چیزی می پرسم؟" وظیفه من به عنوان یک روان درمانگر این است که به چنین جستجویی کمک کنم. اگر راه حل های آماده ارائه کنم ، کمکی نمی کنم. و پارادوکس اصلی روان درمانی این است که درمان با بیمار است ، نه متخصص.

آن دسته از روانشناسانی که به مردم راه حل های آماده ارائه می دهند ، به جای کمک به بیماران برای دسترسی به منابع خود ، اغلب نیازهای شخصی خود را بر حسب اهمیت ، نیاز و ارزش آنها برآورده می کنند. متخصص با ارائه مشاوره ، بیمار را به سمت اعتیاد و وابستگی سوق می دهد. و این یک صدمه است. از این گذشته ، وظیفه عمومی روان درمانی را می توان به عنوان کمک به یک فرد طوری تنظیم کرد که بتواند به خود تکیه کند.

من متقاعد شده ام که هر فردی در خودش همه چیز دارد تا بتواند زندگی اش را شادتر کند. روان درمانی به طور موجهی ادعا می کند که دسترسی به منابع پایان ناپذیر خرد را باز می کند. و تکیه بر حکمت شخص دیگر به معنای رویگردانی از این منابع است. یک روانشناس خوب را می توان برای درک ، همدلی ، شفقت ، چاشنی برخورد و تفسیرهای ایمن جستجو کرد.

تصور غلط شماره 5 "روان درمانی بدترین ترس های من را در مورد خود تأیید می کند."

واقعیت

آیا می ترسید که چیزی در شما وجود داشته باشد که اساساً اشتباه است؟ (اگر به این س noال پاسخ منفی می دهید ، می توانید از این قسمت مقاله صرف نظر کنید.)

و نکته اینجاست. شما خراب نیستید. همه ما عاری از نقص به جهان آمدیم. مشکل اینجاست که زندگی پر از درد و مشکل است. همه ما رنج می بریم ، آسیب می بینیم ، احساس تنهایی می کنیم ، با فقدان ، غم ، خیانت و طرد شدن روبرو می شویم و احساس شرم ، گناه ، اضطراب و سایر احساسات دردناک را احساس می کنیم. هیچ کس نمی تواند در زندگی بدون آسیب زندگی کند. هيچ كس.

فرد با تجربه یک بار درد روانی ، استراتژی های محافظتی مانند افسردگی ، اضطراب ، عصبانیت ، انتقاد از خود ، ترجیح گرایی ، اعتیاد به کار ، اعتیاد ، رفتار خوردن و سایر اعتیادات ظریف را ایجاد می کند. این مکانیسم های دفاعی به افراد کمک می کند احساس کنترل کنند ، اما اغلب دلیل درخواست کمک حرفه ای هستند. غالباً دفاع ، از درد محافظت می کند ، به خود آسیب می رساند.

به عنوان مثال ، دختری نوجوان را در نظر بگیرید که برای کنترل وزن خود استفراغ می کند. در یک زمان ، همسالان او را به دلیل اضافه وزن مورد تمسخر قرار دادند و او را نپذیرفتند ، و اکنون استفراغ به او کمک می کند تا از شرم و انزوا جلوگیری کند. قصد ، که از طریق یک روش مشکل ساز محقق می شود ، مثبت است و از این نظر ، حفاظت خوب است. خوب و در عین حال دردناک ، زیرا علاوه بر جدی ترین تهدیدات فیزیکی ، چنین حفاظتی به دختر اجازه نمی دهد با خود با پذیرش و عشق رفتار کند. دفاع ها نیت منفی ندارند ، به این معنی که فساد وجود ندارد ، اما روش های غیر سازنده ای برای پاسخ به مشکلات وجود دارد.

در این جای استدلال من ، مبنایی برای بحث بوجود می آید ، که نمی خواهم در اینجا به طور کامل بیان شود. مانند ، کسانی هستند که "شر مطلق" هستند. من موافقم که ما در مورد افراد بسیار کمیابی صحبت می کنیم که به هر دلیلی از توانایی ذاتی انسان برای همدلی محروم هستند. فقط اضافه می کنم که کسانی که به خشونت متوسل می شوند پر از درد هستند و خودشان در یک زمان قربانی شده اند. البته این بهانه نیست ، اما دلیل خوبی است برای اینکه فکر کنیم روان درمانی می تواند به بسیاری کمک کند.

بر اساس استعاره رایانه ، می توان گفت که اکثر ما با نرم افزار مشکل داریم و هیچ نقصی در سخت افزار نداریم. روان درمانی با تکیه بر سخت افزارهایی که عملکرد مثبتی دارند ، با نرم افزار سروکار دارد. من ادعا نمی کنم که آسیب شناسی وجود ندارد ، اما من بر اساس این اعتقاد هستم که افرادی که آسیب شناسی واقعی دارند اقلیت هستند و اکثر افرادی که به درمان مراجعه می کنند خراب نیستند و مشکلات زیست محیطی دارند.

بنابراین ، روان درمانی بدترین ترس شما را از خود تأیید نمی کند. نه تنها این ، یک درمانگر خوب می تواند به شما کمک کند در مورد قسمت هایی از روح خود که شما را به درمان کشانده است ، کنجکاو و دلسوز باشید. در بیشتر موارد ، با علاقه بی طرفانه به خود نگاه می کنید ، با هدف درک عمیق نحوه تلاش مکانیسم های روح برای کمک به شما ، روند بهبود را آغاز می کند. بیشتر اوقات ، افسردگی ، اضطراب ، ناراحتی ، عصبانیت ، انتقاد از خود نیاز به درک عملکرد محافظتی دارند. به هر حال ، اژدها از گنجینه ها محافظت می کند.

شما بدون فساد به دنیا آمده اید. شما در حال حاضر خراب نیستید. شما فقط یک انسان هستید.

آنچه را که در مورد خود نمی پسندید نباید قطع کرد ، فقط به کنجکاوی و دلسوزی شما نیاز دارد. لازم نیست نگران "نقص" هایی باشید که در نتیجه درمان به سطح می آیند.نیت های مثبت ظاهر می شود و به مراقبت و اجرای سالم شما نیاز دارد.

تصور غلط شماره 6 "روان درمانگران افراد خاصی هستند."

واقعیت

روان درمانگران ، روانشناسان نیز مردم هستند. کسی متخصصان در زمینه کمک به مشاغل را افرادی می داند که به نوعی با استعداد ، باهوش و دارای بصیرت فوق العاده هستند. بسیاری از روان درمانگران دارای خرد و توانایی حل همه مشکلات هستند. چنین برداشت هایی منجر به این واقعیت می شود که روانشناسان می ترسند. اما حقیقت این است که روان درمانگران اغلب مشکلات بیشتری را در زندگی خود نسبت به بیماران خود تجربه کرده اند. فقط متخصصان علاوه بر آموزش های ویژه ، روان درمانی خاص خود را نیز انجام می دهند.

روان درمانگران ، مانند همه افراد ، آسیب ، سختی را تجربه کرده اند و زخم های روانی خود را حمل می کنند. یک درمانگر خوب هنگام تصمیم به انجام کار خود ، گستاخی را تشخیص می دهد. به همین دلیل است که روان درمانی خود متخصص بسیار مهم است. در روان درمانی ، هریک از ما به قول همینگوی "در مکان های شکسته قوی تر می شویم". شفا دهنده زخمی بهترین شفا دهنده است. درمانگر که به مردم کمک می کند ، تقریباً همیشه با چیزی شبیه به درام خود روبرو می شود و تجربه کنار آمدن با درد خود او را ماهرتر می کند.

دلایل احتمالی ایده آل سازی مکرر روان درمانگران چیست؟ حدس من این است که حتی قبل از اینکه بیمار به اتاق روان درمانی بیاید ، به عنوان متخصص والدین به متخصص انتقال می دهد. مانند این است که کودکی با احساس حقارت به کسی نگاه کند که بزرگتر ، قوی تر و باهوش تر است. موافقم ، اکثر ما بخش عمده ای از زندگی خود را با اتکا به "جادوگر در هلیکوپتر آبی" که قبلاً در مقاله ذکر شده است ، در جستجوی پاسخ های مهم خارج از خود می گذرانیم. جای تعجب نیست که افراد با اعتماد به نفس مشابهی به روان درمانی مراجعه کنند. و برای پنهان نگه داشتن حقیقت ، برخی از درمانگران خودشیفته به تداوم توهم مورد بحث کمک می کنند.

تصور غلط شماره 7 "روان درمانی بی پایان است و هزینه زیادی برای من خواهد داشت."

واقعیت

روان درمانی معمولاً بی پایان نیست. البته کسانی هستند که دهه ها در روان درمانی بوده اند. بله ، گاهی اوقات این نتیجه درمانگر برای تشویق یا تحریک اعتیاد است و گاهی چنین دوره های طولانی به طور عینی ضروری است. مطالعه ای در سال 2010 توسط مجله روانپزشکی آمریکا نشان داد که نیمی از کاربران روان درمانی از 3 تا 10 جلسه در آن بودند ، فقط در یک سوم موارد این فرایند از 20 جلسه فراتر رفت. این داده ها با عمل من تأیید می شود - اکثر مردم برای مدت طولانی در روان درمانی نمی مانند.

برخی هنگامی که احساس می کنند بیش از حد آسیب پذیر هستند از روان درمانی فرار می کنند. پیش می آید که قبل از انجام کار عمیق ، روان درمانی به تشخیص یک متخصص خاتمه می یابد. رویکردهای روان درمانی وجود دارد که ایده کوتاه مدت را اجرا می کند. به هر حال ، کوتاه مدت به دلایل مالی برای بسیاری جذاب است.

بدون شک ، روان درمانی گران است. اما من ، مانند بسیاری از همکارانم ، این را اتلاف نمی دانم. من هزینه های روان درمانی را یک سرمایه گذاری می دانم. من به طور کلی پنج سال روی خودم سرمایه گذاری کرده ام. و من شهادت می دهم که چنین سرمایه گذاری ، در مورد من ، از جمله مالی ، نتیجه می دهد. من شخصاً حقیقت سخنان آلبرت شوایتزر را تجربه کردم. "موفقیت کلید شادی نیست. شادی کلید موفقیت است. " شروع روان درمانی یک تصمیم کاملا شخصی است. من معتقدم که روان درمانی خوب زمان و هزینه دارد. و باید تا زمانی که طول می کشد دوام داشته باشد. من مطمئن هستم که دست کشیدن از کار درونی برای بهبود کیفیت زندگی در نهایت گرانتر از روان درمانی است. به این فکر کنید که چگونه رفاه یا فقدان آن بر روابط ، سلامتی ، موفقیت شغلی و رضایت کلی از زندگی شما تأثیر می گذارد. روان درمانی سرمایه گذاری است که ارزش انجام آن را دارد.

تصور غلط شماره 8: "درمانگر از من س questionال می کند ، سرزنش می کند ، شرمنده است و سرزنش می کند."

واقعیت

من معتقدم که دو منبع برای این تصور غلط وجود دارد. اولین تجربه روزمره تعامل و ارتباط بین مردم است. آیا می دانستید که در پاسخ به نگرانی ابراز شده ، س questionsالاتی را از طرف مصاحبه کننده می شنوید و احساس می کنید گویی با بازپرس صحبت می کنید؟ هر چند وقت یکبار با دیگران ارتباط برقرار می کنید: با انتقاد یا حمایت؟ طبیعی است که فرد به طور کلی تعمیم دهد و معمول در زندگی روزمره در مطب روان درمانگر انتظار می رود. دومین منبع توهم ، تمرین متخصصان بی دقت یا ناموفق در روان درمانی آنهاست.

یک روان درمانگر ماهر و تحت درمان ، از شرمندگی اتهام به عنوان ابزاری در کار خود استفاده نمی کند. صرف نظر از ایدئولوژی ، صرف نظر از نوع درمان ، روان درمانی سالم هرگز شامل گناه ، شرم و تحقیر نمی شود. در واقع ، مردم گاهی کارهای وحشتناک و مخربی را برای خود و دیگران انجام می دهند. اما اگر من واقعاً ، بدون تعصب ، بدون قضاوت به کسانی که به دیدن من می آیند گوش دهم ، هر بار با یک درام انسانی روبرو می شوم. هر یک درام خاص خود را دارد ، هر یک از ما در سطحی ، به اندازه روز متولد شدن آسیب پذیر هستیم. همه ما سابقه دردناکی پشت پرده حفاظت داریم. تنها شفقت می تواند به رفع این رنج کمک کند.

به عنوان خلاصه ، من یک چیز را می گویم: مردم ، از درخواست کمک نترسید.

توصیه شده: