نمونه هایی از رویارویی احتمالی ̆؛ روانشناس با مراجعه کنندگان بر اساس رادیکال ها

تصویری: نمونه هایی از رویارویی احتمالی &#774؛ روانشناس با مراجعه کنندگان بر اساس رادیکال ها

تصویری: نمونه هایی از رویارویی احتمالی &#774؛ روانشناس با مراجعه کنندگان بر اساس رادیکال ها
تصویری: برترین تانک های جهان و رتبه عالی تانک کرار ایران 2024, ممکن است
نمونه هایی از رویارویی احتمالی ̆؛ روانشناس با مراجعه کنندگان بر اساس رادیکال ها
نمونه هایی از رویارویی احتمالی ̆؛ روانشناس با مراجعه کنندگان بر اساس رادیکال ها
Anonim

من نمونه هایی از رویارویی های احتمالی بر اساس رادیکال ها را بیان می کنم. امیدوارم عرف این مثالها را درک کرده باشید ، زیرا نه من و نه شما با رادیکالهای "خالص" ملاقات نخواهیم کرد. خوشبختانه ، افراد واقعی بسیار متنوع تر از هر مدل دیگری هستند. اما مدلها ، با ساده سازی ، گاهی اوقات به ساختار و درک چیزی کمک می کنند.

بیمار روانی

او معتقد است که اگر بر کسی قدرت باشد ، امنیت ، عشق و لذت وجود دارد. او در برابر اختلاف نظرها با عصبانیت ، تمایل به تحمیل دیدگاه خود ، تسلیم ، سرکوب ، ارعاب واکنش نشان می دهد. اختلافات شما با او تهدیدی برای خروج از نافرمانی است (به نظر می رسید که شما کاملاً اطاعت می کنید). در پاسخ - سرکوب ، ارعاب. انتقال مسئولیت همیشه به شخص دیگری است.

  • مقابله: با تمایل به مجازات ، مهار ، تحقیر ، کنترل همه ؛ با ایده خارجی و با توهم خود: وقتی قدرت و اطاعت نامحدود وجود داشته باشد ، او در امان خواهد بود.
  • آموزش می دهیم: احساس نیازهای آنها (دیگران ، نه تنها امپراتوری) ، مقابله با ترس آنها ، تشخیص آن ، حمایت و محافظت از خود ، احترام از جمله مرزها ، استفاده از زور و تجاوز برای ایجاد و پیشرفت و نه سرکوب دیگران. ما همچنان به شما اعتماد و اعتماد را آموزش می دهیم.
  • پخش می کنیم (منظور من از پخش ، واژه های دقیقی نیست که در پاسخ به اظهارات مشتری ارائه می دهم ، بلکه پیامهایی است که می تواند بر اساس تماس منحصر به فرد شما ، با کلمات جداگانه پوشیده شود):

    • لعنتی از چی حرف میزنی؟ (شما عصبانی هستید که من آنچه را که دوست دارید بشنوید نمی گویم ، اما به من آمدید و به عنوان متخصص در یک زمینه خاص به من پول پرداخت کردید و نظر کارشناسی من این است …)
    • همه مردم (کارمندان من ، همسرم و شما) احمق هستند و هر کاری دلشان می خواهد می کنند! (همه ، از جمله من ، بر اساس ملاحظات خود عمل می کنند ، اما وقتی آن چیزی را که شما می خواهید انجام نمی دهید ، دوست ندارید.)
    • فقط من می دانم چه چیزی بهتر است ، آنها هیچ ایده ای ندارند! (این می تواند ترسناک باشد که جهان از کنترل شما خارج است ، و کسی می تواند از شما قوی تر شود ، و آنچه در خانواده شما بود دوباره بازتولید می شود ، بنابراین شما دوست دارید از همه آنها قوی تر و قوی تر باشید ، من می خواهم مانند آنها اطاعت می کنند.)
    • من به شما پول می دهم و از شما می خواهم همانطور که گفتم عمل کنید. (در اینجا من صاحب دفتر هستم و قوانین من در اینجا آمده است. شما باید آنها را بپذیرید و به من اعتماد کنید. اگر به نظر شما اعتماد به من مشکل است ، بیایید در مورد آن نیز صحبت کنیم.)
    • چرا باید از قوانین شما اطاعت کنم؟ (شما آزاد هستید و همیشه می توانید آنجا را ترک کنید اگر قوانین من برای شما مناسب نیست. شما مجبور نیستید آنها را با شادی بپذیرید. در دوران کودکی ، جایی برای رفتن نداشتید ، نمی توانید ترک کنید ، اکنون می توانید.)
    • تقریباً یک نفرت انگیز و سوءتفاهم دائمی … (شما آنچه را که در اطراف شما اتفاق می افتد را دوست ندارید. نمی توانید بلافاصله کل جهان را تغییر دهید ، اما می توانید بر آنچه پیرامون شما را تحت تأثیر قرار داده است تأثیر بگذارید ، آنچه را که فکر می کنید ضروری است انجام دهید.)
    • اگر می توانستم ، این جایی است که من آنها را از قبل دارم ، و شما با آنها. (من با شما مخالف نیستم ، من برای خودم هستم ، برای روند ما ، برای مفید و مثر بودن شما ، و من قدرت ، اعتقاد و مهارت کافی برای انجام این کار را دارم).

نرگس

می خواهد ما را متقاعد کند که به دنبال خود "کامل" و دیگری باشیم. او متقاعد شده است که ایده آل وجود دارد و برای یافتن آن ارزش سرمایه گذاری دارد. او به تفاوت با مواد سمی واکنش نشان می دهد و در مقایسه با خودش یا اطرافیان خود را مسموم می کند. کاهش ارزش هنوز نجات مورد علاقه برای ارزشمند شناخته شدن است.

در این مرحله ، ما در حال حاضر در حال رویارویی هستیم: با تمایل او برای کاهش ارزش خود و شما ، با ایده "فقط نتیجه مهم است" (ما بیشتر و بیشتر زیبایی روند را نشان می دهیم) ، با ایده "وقتی به موفقیت رسیدم" همه چیز ، من خوشحال خواهم شد "(بعید است ، اگر یاد نگیرم آنچه را که او بدست آورده است درک کنم) که چیزهای کوچک مهم نیستند (که شامل احساسات ، بدن ، رویدادها و غیره است) ، با این جمله که او خالی است داخل.در حقیقت ، او هنوز همه چیز را که در درون خود می یابد بی ارزش می کند. و او سادگی و مشترکی را می یابد ، که هنوز نمی تواند آن را بپذیرد ، اما می خواهد چیزی منحصر به فرد و عالی پیدا کند. اما حتی اگر منحصر به فرد باشد ، اگر کوچک باشد ، ارزش آن کاهش می یابد.

  • آموزش می دهیم: روی خود تمرکز کنید ، خود و دیگران را بشناسید ، خواسته ها و نیازهای کوچک و به سختی قابل شنیدن را بی ارزش ننمایید ، دستاوردهای کوچک و بزرگ مناسب را انتخاب کنید ، در زمان حال باشید ، به خود و افراد توجه کنید.
  • پخش می کنیم:

    • شما یا کل روانشناسی شما چه کاری می توانید انجام دهید؟ بنابراین من آن را از یک مرد سخت گیر خواندم … (من می فهمم که شما عادت دارید همه را مقایسه و ارزش گذاری کنید ، اما من به اندازه کافی خوب هستم ، حتی اگر برای شما ایده آل نباشم.)
    • دفعه قبل اصلا متوجه من نشدی! اصلا اینطور نیست! (من به خودم اجازه می دهم اشتباه کنم ، و این از حرفه ای بودن من کم نمی کند ، زیرا من اشتباهات را بخشی از هر فرآیند زندگی می دانم و می دانم چگونه با آنها برخورد کنم.)
    • چه نوع ماشینی داری؟ (من بی ام و رانندگی نمی کنم ، پیاده روی می کنم و احساس نمی کنم که فردی شایسته برخورد خوب نیست.)
    • تا زمانی که چیزی عالی خلق نکرده باشید ، هیچکس نیستید و هیچکس به شما احتیاج ندارد. (بله ، جاه طلبی مهم است ، اما مهمتر از خود مردم نیست. بله ، نتایج مهم هستند ، اما روند نیز ارزشمند است.)
    • من را عذاب می دهد که او اینطور نیست (من اینطور نیستم) ، خوب ، شما می توانید کمی (باهوش تر ، سرگرم کننده تر ، مناسب تر ، فعال تر و غیره) باشید (می توانید در موجودات بی جان و زنده به کمال برسید به اندازه کافی خوب هستند و نمی توانند ایده آل باشند ، با این تفاوت که بسیار ذهنی و کوتاه مدت است.)
    • من به شما گفتم ، به محض شکست پروژه ، هیچ کس به همه چیز نیاز نداشت ، همه در جایی ناپدید شدند. (بله ، احساس دوران کودکی شما: آنها فقط در صورت دستیابی به چیزی شما را دوست خواهند داشت. اما بسیاری از آنها آماده هستند که شما را دوست داشته باشند به شرطی که بتوانید به چنین عشق بی عارضه و ساده آنها اعتقاد داشته باشید.)

هیستروئید-نمایشی

او همه کارها را انجام می دهد تا جهان همچنان به دور خود بچرخد ، و اگر نه در اطراف او ، پس جالب نیست. او باید شما را مجذوب خود کند و دائماً جاذبه جاودانه خود را حفظ کند. شما همیشه باید توسط او لمس یا تحسین شوید ، در غیر این صورت او بسته به شرایط با نمایش ، دستکاری ، تأثیرگذاری واکنش نشان می دهد.

  • مقابله: با این ایده که مهمترین چیز این است که شخص مناسب و خوبی را پیدا کنم که مرا نجات دهد ، همه چیز را توضیح دهد ، آن را در قفسه ها مرتب کند ، با توهم نیرویی که به بیرون کشیده شده است ، که باید فریب داده شود.
  • آموزش می دهیم: برای دیدن ، احساس ، کشف و مناسب سازی قدرت ، عمق ، ساختار ، محتوا و نه فقط شکل. به نظر نرسید ، بلکه باشید ، برای نشان دادن خود ، ماهیت خود و بازی نکردن ، تظاهر کنید. خود را برای همه چیز قدر بدانید ، نه فقط برای ظاهر و اندام زیبا.
  • پخش می کنیم:

    • چرا به پنج پیامی که دیشب برای شما فرستادم پاسخ ندادید؟ (من معتقدم که شما می توانید با احساسات خود کنار بیایید ، صبح را تحمل کنید و همه را برای درمان به ارمغان بیاورید.)
    • بیایید حداقل یک بار ، نه در این دفتر عجیب ، بلکه در یک کافه ملاقات کنیم. (بله ، شما احتمالاً در یک کافه خوشایندتر خواهید بود ، اما موقعیت من به عنوان یک درمانگر این اجازه را نمی دهد و علاوه بر این ، من بعنوان یک درمانگر تأثیر کمتری خواهم داشت.)
    • می خواهم از نمایشگاه ، اجرا و غیره من دیدن کنید ، می خواهم نظر شما را در مورد کارهایم بدانم. (من به شما تبریک می گویم ، اما من نمی توانم با شما همراه شوم ، و به عنوان یک درمانگر برای من مهمتر است بدانم که شما در مورد موفقیت خود چه احساسی دارید.) (خروج) - من چیزی را به خاطر نمی آورم ، چه چیزی را باید به خاطر بسپارم؟ (همه چیزهایی که روان شما به آن احتیاج دارد ، شنیده و به خاطر آورده اید.)
    • من بدون تو نمی توانم زنده بمانم! چرا اینقدر تعطیلات طولانی دارید! (می توانید در حالی که من در تعطیلات هستم زنده بمانید ، حتی اگر برای شما نگران کننده باشد ، اما می توانید با مشکلات خود کنار بیایید ، تجربه دارید ، به نحوی قبل از من این کار را انجام دادید.)

تجزیه ای

او ثابت خواهد کرد که بسیار "زنده" است و جدا شدن هیچ فایده ای ندارد ، که شیوه زندگی او طبیعی ترین و بهترین است. او به اختلافات ، اختلاف نظرها یا با بی حسی یا با تأثیر ناگهانی غیرقابل پیش بینی واکنش نشان می دهد ، که در آن صورت احساس گناه می کند.

ما روبرو می شویم: با تمایل به بستن چشم به روی احساسات و تجربیات جدا شده برای مدت طولانی ، با قرار دادن طرح خود در ما ، با نیاز به بازی در کنار نقش شناخته شده ، نشان داده شده و دست زدن به آنها دیگری. با بی میلی آنها از اینکه از دوران کودکی خود را "متجاوز" ، "معتاد" یا "دیوانه" بدانند ، که حداقل تا حدی مجبور به تبدیل شدن به آنها شده بودند. با این فکر که آنها می توانند کاری انجام دهند که در کودکی آنچه اتفاق افتاده است (خشونت ، بیماری و غیره) اتفاق نیفتد. با تصور گناه و شرمندگی خود از آنچه اتفاق می افتد.

  • آموزش می دهیم: توجه به خود و دیگران ، تجربه کردن ، تصدیق شکاف و قطبی بودن خود ، گرامی داشتن ارتباط ، گسترش خود و جهان (عدم مشاهده آن به صورت یک طرفه) ، دیدن عزیزان به صورت حجمی و واقعی ، یکپارچه. درماندگی و ناتوانی خود را برای کنار آمدن در دوران کودکی خود به هر شکل دیگری تشخیص دهید. به جای شرم و سرزنش ، شفقت خود را نشان دهید. پذیرش قسمتهایی که والدین دارند
  • پخش می کنیم:

    • پدرم اغلب مادرم را کتک می زد ، اما اشکالی ندارد ، من به سرعت از این ترس نمی ترسم ، فقط به اتاقم رفتم و درب خانه را محکم کردم. (احتمالاً شما بسیار ترسیده بودید و سالها متوالی استرس وحشتناکی را تجربه کردید.) داستانهای تحقیرآمیز وحشتناک دوران کودکی خود را یکی پس از دیگری بیان می کند - "خوب ، یادآوری آن قدیمی نیست." (واضح است که شما نمی خواهید همه آن احساسات ناخوشایند را که در زیر تخته قوی بی حسی خود مدفون شده اید برانگیزید.)
    • بله ، من پدر فوق العاده ای داشتم ، او من را بسیار دوست داشت ، لب هایم را محکم بوسید ، همه دوست پسرم را در آغوش گرفت و ترساند. (این رفتار نامحرم نامیده می شود. سخت است که پدر خود را دوست داشته باشید و از کارهایی که با شما انجام می دهد متنفر باشید.)
    • آنقدر وحشتناک بود که نمی توانستم کاری در مورد آن انجام دهم ، انگار فلج شده بودم. (بله ، شما یک کودک بودید و قدرت و قدرت مقابله با یک فرد متجاوز بزرگسال را نداشتید ، به ویژه اگر پدر و مادر شما باشند.)
    • بله ، اما او خوب است ، او عمداً کار نمی کند ، همه تقصیر من است. (برای شما دشوار است که از متجاوز خود عصبانی شوید و تجاوز را به گردن خود می اندازید ، اما این تقصیر او و مسئولیت او در قبال کارهایی است که او انجام داده است ، شما حق دارید از دست او عصبانی شوید.)

اسکیزوئید

او می تواند مدتها در مورد اهداف خصمانه جهان به طور کلی و شما به طور خاص ، از جمله در رابطه با آن متقاعد شود. او مطمئناً خود را باهوش تر از شما در نظر می گیرد و از درون از حماقت و ناتوانی شما در درک او به شدت شکایت می کند. و البته ، این روش درمان شما نیست.

مقابله: با عدم تمایل او برای مشاهده و اعتراف به خشم و ترس خود ، با تمایل به حفظ اسپاسم خود ، حتی از نظر جسمانی ، به عنوان راهی برای کنترل "ورود" به بدن ، با عدم تمایل و ناتوانی خود در جستجوی خود. برای مکان و حقوق او ، که تنها پس از تصاحب خشم و احساسات خود امکان پذیر است ، تأثیر می گذارد. با بی میلی برای تغییر "نه زندگی" نجات بخش برای زندگی ، برای تماس با ما و جهان.

  • آموزش می دهیم: برای احساس خود ، احساسات خود ، بدن ، توجه به دیگری ، برعکس ، بررسی جهان از نظر خصومت ، مناسب سازی عصبانیت ، دفاع از خود در تماس فعال ، و نه اجتناب از آن. برای نشان دادن این که جهان در سر او ، خیالات او چیده نشده است ، به تدریج منجر به این واقعیت می شود که این ترتیب جهان ممکن است او را تهدید نکند.
  • پخش می کنیم:

    • من خودم همه چیز را می فهمم. (درک عالی است ، اما گاهی اوقات مهم است که چیزی را احساس کنید و زندگی کنید.) - من هیچ احساسی ندارم. (شما کنترل و سرکوب آنها را آموخته اید ، اما این بدان معنا نیست که آنها آنجا نیستند ، فقط احساس آنها برای شما دشوار است.)
    • آنچه اکنون برای من اتفاق می افتد ، اصلاً مهم نیست. (هر چیزی که احساس می کنید برای من مهم است ، کوچکترین سیگنال از بدن شما ، و نه فقط آنچه شما فکر می کنید.)
    • جهان خصمانه و تهدید آمیز است. (جهان متفاوت است ، گاهی اوقات تهدید آمیز است ، و گاهی اوقات ممکن است کسی در آن باشد که به شما کمک کند.)
    • من عادت کرده ام که فقط به خودم تکیه کنم ، به کمک کسی احتیاج ندارم. (این یک مهارت عالی است ، اما می توانید از آن بسیار خسته شوید ، و گاهی اوقات فقط قدرت آن را ندارید یا نمی دانید چگونه.)
    • شما از من راضی نیستید ، در حال بارگیری هستید.(در محیط شما ، شما معمولاً خوشحال نبودید ، اما من خوشحالم ، و علاوه بر این ، من احساس نمی کنم که شما به من سنگینی می کنید ، من تعجب می کنم.)
    • به محض این که با من برای شما مشکل می شود ، مرا بیرون می کنید و کسی را راحت تر و خوشگل تر می برید. (اینطور نیست ، این مکان متعلق به شماست.)

معتاد دهانی

او در خدمت به جهان زندگی می کند و منفعلانه منتظر ظاهر شکل دهنده ، پاداش ، "تغذیه" برای خدمات است.

  • مقابله: با رفتار منفعلانه و پرخاشگرانه ، با توهمات انتظار (من خودم این کار را نمی کنم-به هر حال کسی ظاهر می شود و همه چیز به نوعی تغییر می کند) ، با ایده کنار گذاشتن نیازهای شخصی ، با عالی خود مهارت انتظار و امید به دیگری ، با رفتارهای دستکاری کننده ، انتظارات نسبت به دیگران و نارضایتی به جای پرخاشگری تماس
  • آموزش می دهیم: تحمل سرخوردگی برآوردن نیازها بدون رد آنها ؛ به خود تکیه کنید ، آشکارا و واضح بپرسید ؛ حرکت از موقعیت غیرفعال به حالت فعال و بیان احساسات.
  • پخش می کنیم:

    • از کسی بخواهید این کار را برای من انجام دهد. (در حالی که باور آن برای شما دشوار است ، اما خودتان می توانید این کار را انجام دهید.)
    • اگر چنین است ، من اکنون چیزی نمی خواهم. (این بعید است ، شما فقط به سختی می توانید بر این واقعیت غلبه کنید که نمی توانید دقیقاً به آنچه می خواهید برسید و تا آنجا که می خواهید.)
    • بستگان ، دوستان و شما همیشه باید آنجا باشید و از من حمایت کنید ، در غیر این صورت شما نزدیک نیستید. (مردم نمی توانند و نباید همیشه در دسترس شما باشند ، آنها هنوز زندگی خود را دارند و شما می توانید حداقل گاهی اوقات سعی کنید به تنهایی با آن کنار بیایید.)
    • اگر من یکی از عزیزان را دارم ، او را با تمام وجود نگه می دارم. (جای تعجب نیست که او به سرعت شروع به فرار می کند ؛ شما اعتقاد ندارید که رها کردن شما را قوی تر و آزادتر می کند زیرا شما یک انتخاب را ارائه می دهید.)
    • فقط یکی دیگر می تواند به من گرما و عشق دهد. (شما می توانید برای خود یک فرد دوست داشتنی شوید ، خودتان را بپذیرید ، اگر در نزدیکی شما عزیزی وجود ندارد از خود حمایت کنید.)
    • انتظار یک استراتژی خوب است. (در حالی که منتظر هستید ، شما زندگی نمی کنید ، انتظار همین الان جان شما را می گیرد و تمام انرژی شما صرف امید می شود ، نه ساختن آنچه شما می خواهید.)

مازوخیستی

عادت به تحمل ، ارتقاء این به یک کرامت ، تشخیص صبر و ایثار با توانایی انسان بودن ، تعیین مرزهای خود برای دیگران و از این رو همه را سادیست خود قرار داده ، او را مجبور به رنج و تحمل می کند.

ما با ایده قصاص بعدی برای رنج ، با انتظارات دستکاری کننده از مراقبت از او ، با موقعیت پرخاشگرانه منفعل خود ، با تنبیه و خود انضباطی ، با اخلاق خود روبرو می شویم-این انتظار که همه اطرافیان نیز باید باشند همان ("همه به خاطر دیگران") ، با توهم برتری اخلاقی او برای رنج و صبر ، با "دقیق" شناخت خود درباره اینکه چه کسی خوب است و چه کسی بد است.

  • آموزش می دهیم: برای دیدن "سادیست" خود در داخل ، برای نشان دادن مستقیم خود و مراقبت از خود ، استاد "من نیاز دارم" ، از مرزها و اموال خود محافظت می کنم ، وصیت را برمی گردانم ، آن را بر زندگی متمرکز می کنم ، امکان دریافت دیگران ، علاوه بر رنج ، لذت ها
  • پخش می کنیم:

    • من باید مراقب عزیزانم باشم. (البته ، این مهم است ، اما چه کسی از شما مراقبت می کند؟)
    • لذت خطرناک است و برای آن مجازات می شود. (لذت طبیعی ، بیولوژیکی و روانی است).
    • اگر خوب باشم ، هیچ کس را اذیت نخواهم کرد و چیزی نخواهم ، آنگاه همه مرا دوست خواهند داشت و سپاسگزار خواهند بود. (شما نادیده گرفته می شوید و مشارکت شما مسلم تلقی می شود.)
    • اگر دائماً خود را از چیزی محروم کنم و کمی رنج ببرم ، پاداشی برای من در نظر گرفته می شود. (شما بیماری و احتمالاً مرگ زودرس خواهید داشت ، اما احساس خوبی خواهید داشت ، احساس غرور خواهید کرد.)
    • من بسیار مهربان هستم ، به همه کمک می کنم. (آیا این را از شما خواسته اند؟ یا این کار را برای خودتان انجام می دهید تا احساس بهتری داشته باشید؟)

نظارت

مبارزه با هرج و مرج ، بی اعتمادی به دیگران و جهان ، مستعد انتظارات فاجعه بار ، سرمایه گذاری بیش از حد و اغلب مctثر برای جلوگیری از هر اتفاقی که ممکن است بیفتد ، نه زندگی در زمان حال ، غرق در اضطراب.

  • مقابله: با این توهم که فاجعه بدون کنترل اجتناب ناپذیر است ؛ که همه ، از جمله او ، باید از نقص کامل احساس شرم کنند ، زیرا این خطرناک است. با سیستم مجازات ها و اصلاحات در داخل و خارج ؛ با این توهم که کنترل دیگری برای او نعمت است ؛ با این ایده که همه چیز را می توان پیش بینی کرد اگر به خوبی آماده شده باشد. با همان شیوه زندگی ، همیشه خود را برای اتفاق بد آماده می کند.
  • آموزش می دهیم: به خود و دیگری اعتماد کنید ، مناسب باشید و از منابع و محدودیت های خود استفاده کنید ، همچنین منابع دیگران را ببینید ، ببینید که چگونه او و دیگران می توانند با این مسئله کنار بیایند ، حتی اگر اتفاقی ناگهانی رخ داده باشد ، و بر توانایی مقابله تسلط داشته باشند ، به جای استفاده از قدرت واقعی کنترل؛ ما تمرکز را به خود باز می گردانیم ، حق عمل و عکس العمل را برمی گردانیم.
  • پخش می کنیم:

    • من باید همه را کنترل کنم. (اگرچه این اضطراب شما را برطرف می کند ، اما بسیار خسته کننده است و علاوه بر این ، شما هنوز نمی توانید همه چیز را کنترل کنید ، مهم نیست که چقدر آن را بخواهید.)
    • اگر به آن فکر نکنم ، آن را کنترل نکنم ، آن وقت یک فاجعه برگشت ناپذیر رخ می دهد. (غیرقابل پیش بینی بودن برای شما بسیار غیرقابل تحمل است ، اما گاهی اوقات پیش بینی همه چیز حتی برای شما غیرممکن است.)
    • اما می توانم با تفکر بیشتر آماده شوم. (اگر انرژی خود را صرف تفکر و پیش بینی نکنید ، باید با توجه به شرایط ، متناسب با موقعیت عمل کنید ؛ ظاهراً این برای شما بسیار ترسناک است ، اما اغلب م moreثرتر است.)
    • بدون مشارکت من ، زن و شوهر بلافاصله به ورطه می روند. (خوب ، شاید آنها چند اشتباه را مرتکب شوند ، اما به سرعت از آنها یاد می گیرند ، ممکن است بدون شما به خوبی کنار بیایند ، اما شاید این خبر خوبی برای شما نباشد.)
    • به من تکلیف بدهید ، باید خودم را به طور مثرتری اصلاح کنم. (خوب ، من می خواهم ، زیرا شما بدون این بسیار مضطرب هستید. اما بیایید یاد بگیریم که به روان شما اعتماد کنیم ، که کار می کند ، حتی اگر شما آن را کنترل نکنید.)
    • اگر من تغییر نمی کنم چرا به اینجا می آیم؟ (می خواهید ، اما نه مطابق برنامه ای که توسط شما یا من نوشته شده است.)
    • بنابراین به نظر شما نیازی به کنترل هیچ چیز و هیچکس چیست؟ (نه ، چرا ، فقط گاهی اوقات می توانید به جای کنترل مداوم ، از قدرت استفاده کنید. کنترل یک پیش بینی قوی و تلاش برای حکومت بر دنیایی است که همیشه نمی خواهد تحت سلطه شما باشد ، و قدرت شیوه عمل شما است.)

کلمات "آموزش" و "پخش" در این متن به معنای لغو ذهنیت مشتری نیست ، آنها فقط گسترش اندکی از دنیای وی فراتر از معمول است. این همان "و … و …" است که ما به او ارائه می دهیم ، و در مرحله رویارویی همه چیز مستقیم تر است ، به عنوان بخشی از واقعیت ، که وجود دارد ، اگرچه واقعیت ذهنی او را لغو نمی کند.

بنابراین ، به تدریج به وضعیت "ما با هم هستیم" می پردازیم ، که درک و استفاده از آن برای مشتری های مرزی در ابتدا بسیار دشوار است ، زیرا برای بسیاری از آنها در ابتدا محکم نگه داشتن آنها بسیار مهم است. چشم انداز. فقط به تدریج می تواند قبول کند: "واقعیت شما ، واقعیت من و بسیاری دیگر وجود دارد. شما باید به نحوی در این شرایط زندگی کنید."

به رسمیت شناختن "نگهبان مرزبانی" که درمان با هم انجام می شود ، یک نقطه عطف بزرگ در راه ما است. این در واقع گذار از بی اعتمادی و چک است ، از "من همه چیز را می گویم و پخش می کنم ، و شما اینجا بنشینید …" یا "خوب ، من آمده ام ، قبلاً با من رفتار کنید …" به "چه شما می گویید به آگاهی من از آنچه در حال رخ دادن است کمک می کند ، اصلاحاتی انجام می دهد و درک من را از خود افزایش می دهد. " به احساس خلاقیت مشترک ، یک فرایند ، مشارکت متقابل در روند باز کردن "فرش زنده" مشتری قبل از نگاه ما ، ایجاد وجود واقعی او ، که در آن ما به طور فزاینده ای نقش یک شاهد و سرپرست معتمد را به عهده داریم.

توصیه شده: