2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
فکر کردن با صدای بلند
زمانی بود که من به طور ساده لوحانه تصور می کردم که کودکان "زمانی" بهتر از الان رفتار می شوند. سپس ، با اندکی علاقه به این س ،ال ، و احساس حرکت موهای بدنم (از وحشت) ، تصمیم گرفتم که بسیار سرد است و به طور کلی من خوش شانس بودم که در این دوران متولد شدم ، و نه در هیچ قبلی.
بشریت با این واقعیت آغاز شد که کودکان با آرامش کشته و خورده می شدند ، سپس رها می شدند ، توسط پرستاران و مربیان "بزرگ" می شدند ، آنها از بدو تولد مرتب مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند ، بعداً مورد تمسخر احساسی قرار می گرفتند و اخیراً سرانجام کودکان به عنوان مردم. نه افراد "کم رشد" ، بلکه چنین افرادی کامل - کودکان.
فکر می کنم این فکر را تصور می کنم ، آرام فکر می کنم. و سپس با مجموعه ای از نقل قول ها (جایی در شبکه های اجتماعی) از دسته "مادر ژولیت 28 ساله بود" ، "پیرمرد کارامزین 30 ساله شد" ، "پیر ریشلیو 42 ساله بود" برخورد می کنم … و غیره. من به اطراف نگاه می کنم و یک تصویر کاملاً متفاوت می بینم: جوانان 35 ساله زندگی خود را با نشاط (بله ، نه همه ، اما تعداد زیادی از آنها) زندگی می کنند و به نوعی آنها قصد ندارند در آینده نزدیک بمیرند.
سپس می نشینم و تعجب می کنم: در اینجا ما یک نوع هوای "آلوده" داریم و آب به نوعی بدتر است ، و آنها می نوشند و غذا مشکوک است (س questionsالاتی مانند "ما چه می خوریم؟!") ، خوب ، به طور کلی ، نه از باغ … و به نوعی همه افراد فعال اغلب کمی می خوابند ، اما زیاد کار می کنند. اما ظاهری بسیار یکنواخت دارند!
بعید است که ریشلیو به اندازه شخم بزند: شب ، و همه - bainki. مطمئناً او فقط شراب خوب نوشید و از باغ غذا خورد.
چرا آنها به طور ناگهانی در 40 سالگی - و افراد مسن ، و در اینجا ما 40 - و یک شخص بسیار شاد هستند؟ آیا باید به نحوی این دو فکر (از پاراگراف اول و دوم) را به هم متصل کنم: کودک آزاری (به عنوان یک هنجار) و پیری زودرس / بیماری / مرگ؟
به سراغ افراد فکری رفتم "چگونه ، آنها می گویند ، فکر می کنید ، چرا مردم بیشتر عمر می کنند و بهتر به نظر می رسند؟": آنها می گویند ، می گویند ، واضح است ، همه چیز دارو است! شما نمی توانید با آن بحث کنید. اما این بیشتر در مورد این واقعیت است که آنها به سرعت از مرگ ناشی از تعدادی از بیماری ها متوقف شدند. آنها دیرتر شروع به مردن کردند. من هیچ ترفند زیبایی را در نظر نمی گیرم: ما در مورد احساس طبیعی "نشاط" صحبت می کنیم.
نسخه دیگر آموزش است. این جالب تر است. جمعیت تحصیل کرده تر شده اند و به طور کلی ، به نحوی در جهان بهتر شده اند و می خواهند در آن بیشتر زندگی کنند. آره. اما چیزی کم بود ، بچه ها به یاد می آمدند … یوریکا!
نسخه من از توسعه رویدادها (چالش های فوق): وضعیت ما (سلامت جسمانی و احساسات جوانی) ، اول از همه ، تحت تأثیر تربیت است. بله ، والدین فرزندانشان.
کناری بگذارید تا گوجه فرنگی پرتاب شود. اجازه بدهید الان توضیح دهم. به هر حال ، من وانمود نمی کنم که راست می گویم.
توضیح می دهم ، پس
تربیت فرزند در اصل این است که به او بیاموزیم که چگونه بدون بزرگسال عمل کند.
خوب ، خوب ، کودک همان را دوست دارد و برای یادگیری آن تلاش می کند - این نصف مشکل است. پس نه به طور کلی ، او می خواهد انرژی خود را به هر جایی بچرخاند ، زندگی کند و لذت ببرد. و یک کودک سالم هر زمان که بیدار است این را می خواهد.
و یک فرد بالغ ، تا این لحظه شاد ، که زندگی بزرگسالی خود را با آرامش برای خود گذرانده است ، ناگهان باید همه چیز را رها کند و از این انرژی مراقبت کند ، آن را به یک کانال سالم هدایت کند ، به کودک بیاموزد که چگونه آن را اداره کند و در عین حال بسیاری از نارضایتی ها و اعتراضات کودک را تحمل کند.
در این مورد ، کودک باید دوست داشته شود ، درک شود ، مورد احترام قرار گیرد و غیره. و به هر حال ، هیچ کس نمی گوید "متشکرم". کابوس. به طور کلی ، برای یک شهروند معمولی که مثلاً با کمربند بزرگ شده است (سخت) ، غیرقابل درک و شکسته است. و او با این انرژی جوشان کودکانه چه می کند؟ درست است ، او را متوقف می کند.
من روش ها را فهرست نمی کنم ، همه تربیت شده اند ، همه در جریان هستند.
کودکان برای زنده ماندن شروع به سازگاری می کنند. و آنها شروع به تخلیه بخشی از انرژی بر روی خود می کنند. بله ، این نیز در مورد مهار پاسخ ، اقدامات ، احساسات ، افکار "بد" است ، در نهایت …
توجه. در اینجا این است - فرضیه اصلی
من تصور می کنم که بسته به نوع مجازات و مطابق با استعداد ژنتیکی او ، کودک متوقف شده انرژی را "تخلیه" می کند به طوری که خود را بر روی برخی از اندام های خاص "ضربه" می زند و پایه و اساس بیماری هایی را ایجاد می کند که شروع خواهد کرد. از زمان پایان جوانی (یعنی زمان تولید مثل فعال) بیمار شوید.
و هرچه فعالیت کودک به شدت سرکوب شود ، بیماری بزرگسالان کشنده تر (به این معنا-یک بیماری سریع کشنده) خواهد بود.
آرهکاف - به عنوان راهی برای انتقال بیماری های ارثی از نسلی به نسل دیگر.
در حقیقت ، شیوه ای که کودک در آن "کشته" شد ، به او راهی می دهد که پس از 30-35-40 سال شروع به "کشتن" خود کند. در این سن ، او برای خودش به همان والدینی تبدیل می شود که والدین واقعی اش برای او بودند ، و با خود و احساسات خود به همان اندازه بی رحمانه رفتار می کند. و البته ، اکنون او این موضوع را به پایان "موفق" خواهد رساند.
جمع. تغییر رویکردها در تربیت فرزندان ، نگرش متفاوت نسبت به آنها ، شاید یکی از مهمترین عوامل در افزایش امید به زندگی ، احساس جوانی و تضمین سلامتی باشد!
راه حل (برای کسانی که از "مربیان" بدشانس بودند) روان درمانی است. IMHO شاید تعداد بیشتری وجود داشته باشد.
آمار را نمی دانم. نقل قول وجود نخواهد داشت. بله ، ممکن است آنها قبلاً در این مورد نوشته اند ، اما من آگاه نیستم / فراموش کرده ام / بی توجه خوانده ام. نه ، مقاله علمی نیست. بله ، البته ، بیماری هایی وجود دارد که فقط به دلیل ژنتیک است. نه ، من پزشک نیستم.
با تشکر از توجه شما!
توصیه شده:
عوارض جانبی روان درمانی
پست دیگری بر اساس نامه با س questionالی در مورد روان درمانی و چگونگی پایان آن. من می خواهم تأکید کنم که در اکثر قریب به اتفاق موارد عادی به پایان می رسد و مردم همچنان آنچه را که برای درمان به روان درمانی مراجعه می کنند دریافت می کنند. روش درمان فوق العاده و امیدوار کننده است ، به میلیون ها نفر کمک می کند تا زندگی خود را بهبود بخشند.
پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است
الکساندر رویتمن ، روانشناس در مورد اینکه چرا نباید از ارزش بیش از حد پول ترسید ، در مورد "اندازه" جهانی و سه گانه "پول - کار - عشق" در مصاحبه با Finversia.ru می گوید. الکساندر رویتمن ، روانشناس بالینی ، روان درمانگر ، سرپرست حزب جمهوری خواه در ایالات متحده ، کانادا ، اسرائیل ، روسیه ، کشورهای مستقل مشترک المنافع کار می کند.
انواع عشق و تفاوت آنها: اشتیاق ، عاشق شدن ، اعتیاد به عشق ، عشق مطلق و بالغ
عشق … واژه ای آشنا از کودکی. همه می فهمند که وقتی شما را دوست دارند ، این خوب است ، اما وقتی از محرومیت محروم می شوید ، این بد است. فقط هرکس به روش خود آن را درک می کند. غالباً این کلمه برای اشاره به چیزی استفاده می شود که معلوم می شود نه کاملاً عاشق است و نه اصلا دوست ندارد.
راه طولانی به خانه: زندگی به عنوان نقطه مقابل تجربه والدین
- من به پدرم احترام نمی گذارم. او مرد نیست! - مادر تمام زندگی من را خراب کرد. همه چیز در مورد او برای من نفرت انگیز است! اغلب ما شروع به ساختن زندگی خود به عنوان نقطه مقابل پدر و مادر می کنیم. والدین در فقر زندگی می کردند - ما تمام تلاش خود را برای کسب درآمد بالاتر از حد متوسط می کنیم.
عشق یکطرفه. چرا دست کشیدن از عشق سخت است؟
چرا وقتی عاشق می شویم ، به طرز مقاومت ناپذیری جذب این شخص می شویم؟ تماس با او به سادگی شرط لازم برای زندگی می شود. آیا احساسات شما متقابل است؟ سوالی نیست. آنها بعداً ظاهر می شوند ، زمانی که دوره جذابیت سپری شده است. اما اگر در اوج تجربیات تنها بمانیم ، این منبع درد و رنج است.