خالی بودن. ناگهانی و بی معنی نیست

فهرست مطالب:

تصویری: خالی بودن. ناگهانی و بی معنی نیست

تصویری: خالی بودن. ناگهانی و بی معنی نیست
تصویری: خفن ترین سوتی های برنامه زنده.میتونی نخند 2024, ممکن است
خالی بودن. ناگهانی و بی معنی نیست
خالی بودن. ناگهانی و بی معنی نیست
Anonim

در ابتدا به نظر می رسد که چنین چیزی اتفاق نمی افتد. کار ، ملاقات با دوستان ، تمیز کردن خانه در روزهای شنبه و اسب سواری در روزهای یکشنبه. و ناگهان ، مانند یک باد سرد در تابستان گرم ، می فهمید: چیزی اشتباه است

شما پشت پیانو می نشینید تا سوئیت برگاماسک مورد علاقه دبوسی را بنوازید و در هر نت دوم گم شوید. شما آب را در یک لیوان زیبا می ریزید ، برس های مورد علاقه خود را بر می دارید ، آبرنگ برمی دارید - و نمی توانید چنین عنبیه های مورد علاقه را رنگ کنید. شما به استودیو می روید ، یک پلنگ می پوشید ، همه ماهیچه های خود را گرم می کنید ، موسیقی را روشن می کنید و نمی توانید به هیچ حرکتی برای مسابقه آینده فکر کنید. زیرا درون شما ناگهان و غیر منتظره - خالی است.

نه ، هیچ اتفاق وحشتناکی در گذشته برای شما رخ نداده است؟ پنج سال؟ هشت؟ سه سال؟ هیچکس نمرد شما در یک کوچه تاریک با چاقو مورد حمله قرار نگرفتید و جان خود را تهدید نکردید. هیچ اتفاقی نیفتاد که بتواند این حالت را "توجیه" کند و از نظر ظاهری همه چیز هنوز طبیعی است. اما در درون شما - شکاف ، سیاه تا لرز و بی حسی در خالی گلو. او از آنجا ، از اعماق روح خود نگاه می کند و منتظر چیزی است. و چه چیزی - شما نمی دانید. یا بهتر بگویم ، در حالی که از فهمیدن آن می ترسید.

در آنجا ، در خلاء تاریک ، ممکن است درد از دست دادن وجود داشته باشد. به عنوان مثال ، پدر عزیز شما. شما خواهید گفت: بله ، مزخرف است ، او پنج سال و سه ماه و نیم آنجا نبوده است ، من مدتهاست به نبودن او عادت کرده ام. اما شما هنوز به خودتان اعتراف نمی کنید که نه در آن زمان و نه در حال حاضر عزای عزاداری برای رفتن ناگهانی او نداشتید. شما وقت نداشتید که خداحافظی خود را آماده کنید - او فقط تصادف کرد. و سپس شما باید قوی بمانید و از مادر و برادر کوچکتان که از دست دادن او "قوی تر" از شما رنج می بردند حمایت کنید. و شما هنوز نمی توانید این تصور را داشته باشید که مرگ او برای شما نیز معنایی دارد.

آنجا ، در یک خلأ وحشتناک آرام و چسبناک ، توهم یک ازدواج شاد زندگی می کند. و امید این است که هنوز بتوان این توهم را مهار کرد. تخیلاتی در مورد یک خانواده شاد وجود دارد که در آن کودکان در یک چمن سبز زیبا در نزدیکی خانه ای بزرگ که خودتان ساخته اید به طرف شما می آیند. آنها را به آسمان پرتاب می کنید ، آنها بلند بلند می خندند. شما به بزرگترها ماهیگیری را یاد می دهید ، به جوان ترین ها دست می زنید و نقش شاهزاده را بازی می کنید. یا یک اسب ، این چنین است که شاهزاده خانم کوچک سفارش می دهد) و هیچ یک از این تخیلات واقعیت ندارد ، زیرا نمی توانید با همسر خود زبان مشترک پیدا کنید ، زیرا همیشه برای او و این توهم برای دو نفر خوب نیستید.

نه ، شما نمی خواهید بمیرید و هیچ افکار خودکشی وجود ندارد. در اعماق قلب ، شما به شدت عاشق زندگی هستید و می خواهید به حالت شاد معمول خود بازگردید ، که در آن کتاب می خوانید ، به کشور دیگری می روید و برای دوستان خود شگفتی ترتیب می دهید. اما آنچه که اخیراً می خواهید چیزی نیست. و پوچی زمینه اصلی همه کارهایی است که انجام می دهید.

او همیشه بی سر و صدا می پرد. مانند یک گربه کرکی که شما را در آپارتمان در سایه ای آرام دنبال می کند. سپس این هیولا کرکی ، همانطور بی سر و صدا در یک فوران عشق ، تا آنجا که ممکن است به شما نزدیک است و شما در نیمه شب از این واقعیت بیدار می شوید که زیر لایه ای از پشم و چربی نمی توانید نفس بکشید.

توصیه شده: