چرا باید به مشاوره روانشناسی مراجعه کنید

تصویری: چرا باید به مشاوره روانشناسی مراجعه کنید

تصویری: چرا باید به مشاوره روانشناسی مراجعه کنید
تصویری: روان‌شناس، روان‌پزشک، مشاور/ به چه کسی مراجعه کنیم؟ 2024, ممکن است
چرا باید به مشاوره روانشناسی مراجعه کنید
چرا باید به مشاوره روانشناسی مراجعه کنید
Anonim

دلایل مراجعه افراد به روانشناس بسیار متنوع است. گاهی اوقات این وضعیت یک بحران شدید است: از دست دادن یک عزیز ، استرس شدید را تجربه کرد ، عواقب آن قابل کنترل نیست ، افسردگی ، دیسفوری طولانی مدت (زمینه احساسی پایین) ، بی خوابی و غیره.

اغلب علائم مشخصی وجود ندارد - همان افسردگی یا احساس اضطراب ، که نمی تواند برطرف شود. اغلب این فقط یک تجربه عمومی از نارضایتی از زندگی شما است. "من در حال حاضر 30 ساله هستم و هنوز ازدواج نکرده ام. همه می گویند وقتش است ، اما من نمی فهمم آیا به آن احتیاج دارم؟ و کاندیدای مناسبی وجود ندارد. و به طور کلی ، روابط با مردان به نوعی جمع نمی شود. " یا به نظر می رسد همه چیز خوب است - یک خانواده ، یک شغل وجود دارد ، اما من می خواهم چیزی را تغییر دهم ، اغلب حتی مشخص نیست که دقیقاً چه چیزی است.

گاهی اوقات این احساس روی بحران های به اصطلاح سنی قرار می گیرد. معمولاً سه بحران اصلی 20 ، 30 ساله و بحران میانسالی وجود دارد.

در 20 سالگی ، فردی سعی می کند یا از والدین خود جدا شود ، یا اگر جدایی کمابیش موفقیت آمیز باشد ، بفهمد که چگونه این زندگی را خواهد گذراند. بنابراین او سرانجام بزرگ شد - قبل از او یک زندگی بزرگسالانه ، حدود 60-70 سال زندگی در پیش است. چگونه می توان این زندگی را به درستی و نه بیهوده و رضایت بخش زندگی کرد؟ شغل اصلی زندگی خود را چه انتخاب کنید؟ چگونه می توان روابط بزرگسالان را با جنس مخالف و به طور کلی با سایر بزرگسالان ایجاد کرد؟

در سن 30 سالگی (تقریباً ممکن است یک یا دو سال زودتر یا دیرتر باشد) ، شخص معمولاً به حرفه ای مسلط است ، در نوعی شغل کار می کند ، احتمالاً ازدواج کرده یا ازدواج کرده است. و در این سن این س comesال پیش می آید - آیا من اینگونه زندگی می کنم؟ آیا این چیزی است که من می خواستم؟ آیا انتخاب های درستی انجام دادم؟ من واقعاً می خواهم آن را بفهمم ، اما معمولاً این س questionsالات ، از خود پرسیدن ، بیش از حد آزاردهنده است - اگر اشتباه باشد چه؟ پس از همه ، در این صورت شما باید به نوعی زندگی خود را تغییر دهید. البته دوستان و دوست دختران چیزی پیشنهاد می دهند ، توصیه می کنند ، اما معمولاً واقعاً کمکی نمی کند. یا این س somewhereال در جایی دور (به اعماق ناخودآگاه) رانده می شود ، اما بعداً ، در بحران میانسالی ، دوباره به شکلی متفاوت برمی گردد.

در حدود 45 سالگی (باز هم ، دو یا چند سال دادن یا گرفتن) ، اکثر مردم تحت بحران میانسالی قرار می گیرند. یک فرد ناگهان متوجه می شود که نیمی از زندگی او قبلاً زندگی کرده است ، تقریباً یکسان یا حتی کمتر باقی مانده است. آیا او زندگی خود را اینگونه می گذراند ، آیا او می خواهد نیمه دوم زندگی خود را به همان شیوه زندگی کند؟ آیا او این تجارت را انجام می دهد؟

متأسفانه ، در پس زمینه این بحران ، طلاق ها مکرر است. مردی که ناگهان متوجه می شود سالهای فعالش در حال ترک است ، شروع به جستجوی روابط در کنار خود می کند (که توسط عامه مردم به عنوان "موهای سفید در ریش - شیطان در دنده" تعبیر می شود) و اغلب آنها را معمولاً با زن بسیار کوچکتر از خودش و همسرش (از نظر جمعیتی وضعیت کشور ما به نفع زنان نیست). البته این منجر به استرس عاطفی شدید در خانواده ، رسوایی یا حتی طلاق می شود.

یا شخصی تصمیم می گیرد حوزه فعالیت خود را به طور اساسی تغییر دهد ، شغل خود را ترک می کند ، مانند 20 سال دیگر ، "به دنبال خود است" ، به دنبال محتوای جدیدی از زندگی خود است. اتفاق می افتد که در این دوره یکی از والدین می میرد ، که این خود یک تجربه بسیار دشوار است و در عین حال ، شخص متوجه می شود که "او نفر بعدی است". یا فردی هم سن و سال (به عنوان مثال ، همکلاسی یا همکلاسی) بر اثر سکته ، حمله قلبی می میرد و شما می فهمید که همین اتفاق ممکن است برای شما نیز رخ دهد.

البته در این دوره های زندگی ، فرد به حمایت نیاز دارد. اگر مشکلات روانی ، تجربیات احساسی سرکوب شوند ، تجمع می یابند و در نهایت خود را در قالب نوعی علامت نشان می دهند: یا کاملاً روان رنجور (افسردگی هایی که قبلاً ذکر شده است ، بی خوابی ، برخی ترس های غیر منطقی - فوبیا) ، یا نوعی بیماری روانی - روانی ، زیرا به عنوان مثال ، زخم معده یا آسم.همچنین ، اضطراب سرکوب شده و پرخاشگری انباشته شده در طول سالها می تواند در طغیان خشم ، تحریک خود ، زندگی ، عزیزان ظاهر شود ، که این نیز وضعیت خانواده را بهبود نمی بخشد.

مردم اغلب مراجعه به روانشناس را نوعی "ضعف" تلقی می کنند. فرهنگ ما بر این باور غلبه دارد که شخص باید خودش با مشکلات و مشکلات زندگی خود کنار بیاید. در غیر این صورت ، او ضعیف است. هنوز هم می توان برای یک زن گریه کرد (اگرچه شوهرها نیز این را دوست ندارند) ، از دوستان خود شکایت می کند ، اما مرد قطعاً باید همه سختی ها را محکم تحمل کند ، "دندان هایش را بغل کند و تحمل کند". خوب ، اگر قبلاً از پا افتاده اید - به جراح بروید ، زخم یا چیز دیگری را برش دهید. اما چند سال قبل از آن ، به روانشناس مراجعه کنید ، مشکلات خود را به او بگویید ، احساسات خود را تسکین دهید ، "دندان های خود را رشد دهید" ، راههای جدیدی برای تعامل با مردم پیدا کنید - نه چندان متناقض و استرس زا ، و بنابراین ، شاید ، خود را در برابر زخم ها ، حمله قلبی ، سکته مغزی (لیست ادامه دارد) ، ناراحتی های عصبی و موارد مشابه - نه ، به هیچ وجه. فقط افراد ضعیف این کار را می کنند ، اما من قوی هستم ، خودم می توانم با تمام مشکلاتم کنار بیایم. بله و خیر من مشکلی ندارم. زیردستان فقط از حماقت خود عصبانی می شوند ، اما این به من مربوط نمی شود ، به آنها مربوط می شود.

در فرهنگ غربی ، این دیگر صدق نمی کند. ملاقات با روان درمانگر (حرفه ما روان درمانگر یک تخصص پزشکی است ، برخلاف اکثر کشورها ، بنابراین فعالیت روانشناس را مشاوره روانشناسی می نامند) ، انجام روانکاوی نه تنها یک پدیده کاملاً طبیعی است که هیچ کس از آن شرم نمی کند ، بلکه همچنین بخشی از فرهنگ همه از مزایای فوق العاده روانکاوی و روان درمانی آگاه هستند و به عنوان مثال ، درمان طولانی مدت (چند ساله) اغلب به عنوان یک اقدام پیشگیرانه انجام می شود.

اولین باری را که در حال خواندن یکی از کتابهای کارل ویتاکر ، درمانگر خانواده آمریکایی بودم ، به خاطر دارم. او در مورد یکی از زوج هایی که به ملاقات وی آمده بودند صحبت می کند و درگذشت اشاره می کند که هر یک از همسرانشان پس از فارغ التحصیلی از کالج چندین سال تحت درمان شخصی قرار گرفتند. برای آنها ، این یک هنجار است. منتظر نباشید تا همه چیز بد شود ، بلکه به عنوان پیشگیری تحت روانکاوی یا روان درمانی طولانی مدت قرار بگیرید.

بنابراین ، اگر در زندگی با مشکلات روبرو هستید ، مشکلات در روابط ، به ویژه اگر استرس داخلی انباشته شده در حال حاضر به شکل علائم ، روان رنجور یا روان تنی در حال شکسته شدن است ، اگر شما در حال گذر از بحران زندگی هستید یا حتی می خواهید خود را بهتر بشناسید ، خواسته های شما - مشاوره روانشناسی ، و درمان طولانی مدت آن چیزی است که شما نیاز دارید.

معمولاً برای زنان آسان تر است که به درمان (مشاوره) مراجعه کنند ، بیشتر مراجعه کنندگان روانشناسان زن هستند. مردان ، همانطور که قبلاً نوشتم ، معمولاً وقتی به طور کامل "پخته" می شوند. بنابراین ، اگر فکر می کنید ، بر احساس شرم ناعقلانی و تحمیل شده از فرهنگ در مورد مراجعه به روانشناس (اگر دارید) غلبه کنید و برای مشاوره بیایید - موفقیت!

توصیه شده: